در راستای این که گفته اند، خنده بر هر درد بی درمان دواست و با توجه به اینکه رئیس جمهور در یک سخنرانی افشاگرانه و دلگرم کننده اظهار داشت که « با رهبری می نشینیم و به طرح های هسته ای مخالفان می خندیم.» نمایشنامه بی ربط زیر برای خنده بیشتر خوانندگان نوشته و تقدیم شد.
مکان: یک بیت. زمان: یک غروب پائیزی. بازیگران: مرد جوان و مرد پیر
مرد جوان وارد می شود، مرد پیر از جای خود بلند می شود. مرد جوان دراز می کشد و پای او را می بوسد، بعد در حال نشسته دست او را می بوسد و بعد روی صندلی کنارش می نشیند…
مرد پیر: چه خبر از سفری که رفتید؟
مرد جوان: سفر بسیار موفقی بود، رفتیم در یک سالن بزرگ، رئیس دانشگاه آنها یک صهیونیست بود، به ما گفت دیکتاتور کوچک، ما هم ساکت ایستادیم، ملت هم شروع کردند به خندیدن به ما، آی خندیدیم.
مردپیر و مرد جوان با هم می خندند، مرد پیر: وای! چقدر خنده دار، پس حسابی خندیدید؟
مرد جوان: بله، بعد رفتیم یک سری ملاقات دبیرکل سازمان ملل، برگشت به ما گفت اگر غنی سازی را متوقف نکنید اینها شما را بمباران می کنند، آقا! اینقدر خنده ام گرفت، اینقدر خندیدیم!
مردپیر، در حال خنده شدید: جدا گفت بمباران؟ وای چقدر خنده دار! هر دو با هم می خندند!
مرد جوان: بله، تازه وقتی رسیدیم اینجا، صبح که شد عبدالله زنگ زد که اگر شما غنی سازی را متوقف نکنید، آمریکایی ها حمله می کنند، حالا من از بس خنده ام گرفته نمی توانم جوابش را بدهم. گفتم گوشی…
مردپیر با خنده: جدا می گی؟ عبدالله؟ گفت حمله؟ وای! چقدر خنده دار! هر دو با هم می خندند.
مرد جوان: بعد هم که پوتین آمد،( اسم پوتین که می آید جفت شان به خنده می افتند) اسمش پوتینه! چقدر خنده دار!
مردپیر: من وقتی دیدمش داشتم از خنده می مردم، به من گفت، اگر شما غنی سازی را متوقف نکنید آمریکا حمله می کند و از ما هیچ کاری ساخته نیست… حالا من می خوام نخندم مگه می شه… پاش رو که گذاشت بیرون من دلم رو گرفتم و زدم زیر خنده، حالا نخند کی بخند
مرد جوان: باز شما که خبر داشتی و می خندیدی! من که خبر هم نداشتم، به بچه ها گفتم هر وقت پوتین اومد بیرون به من خبر بدین، زنگ زدن که اومد بیرون، گوشی از دستم افتاد، اینقدر خندیدم، اینقدر خندیدم، تا این الهام اومد تو
مردپیر: الهام؟ وای! چقدر خنده داره؟ دو تایی با هم می خندند…
مرد جوان: خانومش نوشته بود لاریجانی بهترین کاری که می تونست بکنه استعفا بود، حالا من رو بگین، علی آقا جلوم وایستاده، منم زیر زیر دارم مقاله فاطی خانوم رو می خونم و دارم از خنده می میرم، دو تایی با هم می خندند… وای، مردم از خنده…
مرد جوان: بعد از اون لاوروف اومد پیش من، گفت عربستان سعودی یک طرح جدید کنسرسیوم داره، گفتم چی؟ گفت، کنسرسیوم، گفتم: کنسر… چندم؟ گفت سی ام؟ حالا منو می گین دارم از خنده می میرم
مردپیر از خنده روی زمین افتاده است، گفت کنسرسیوم؟ می فهمی کنسر سی ام. دو تایی با هم می خندند…
مرد جوان: گفتم کنسرسیومش رو بخورم…. می خندد
مردپیر در حال خنده: چی بخوری؟ می خندد
مرد جوان: کنسرسیوم؟ می خندد، بهش گفتم: کیلو چنده؟ مترجم گفت، ترجمه کنم؟ گفتم آره، داشت ترجمه می کرد و من فقط نگاه می کردم که لاوروف نمی فهمید، من داشتم از خنده می ترکیدم…
مردپیر: چی شد؟ اونم خنده اش گرفت؟ و خودش می خندد، وای لاوروف… کیلو چنده؟ می خندد
مرد جوان: نخندید، گفتم حالا اگر قبول نکنیم، چی می شه، گفت، قطعنامه صادر می کنن… آقا، گفت قطعنامه، من دیدم جلوی خودم رو از خنده نمی تونم بگیرم….
مردپیراز خنده روی زمین ولو شده است: محمود! خدا خفه ات نکنه، تو گوله نمکی! دارم از خنده می میرم، اون وقت اون چی گفت؟
مرد جوان: گفت، قطعنامه صادر می کنند و یک ماه دیگه، حمله… می خندد… حمله…. می کنند…
مردپیر در حال خنده شدید: حمله چی؟ نمی تواند جلوی خنده اش را بگیرد، تو رو خدا بقیه اش رو بگو، چقدر خنده داره…
مرد جوان: این روسی ها نقشه شون رو هم دزدیده بودند، دیدم 2500 نقطه رو علامت گذاشته، داشت از ترس می مرد، حالا من نگاه به نقشه می کنم و دارم از خنده منفجر می شم…
مردپیر می خندد: حالا چرا 2500 نقطه، می گفتی می کردن 3000 نقطه که سر راست می شد، وای! چقدر خنده داره، سه هزار نقطه، با چی می خوان بزنن، با تفنگ بادی؟
مرد جوان: تفنگ بادی؟ وای! مردم مردم مردم از خنده، اشک از چشمانش جاری است و دارد می خندد، گفتم… می خندد… گفتم 2500 نقطه بزنن چی می شه؟ گفت، همه کشورتون از بین می ره، همه جا. داشتم از خنده می مردم، گفتم: خدا رو هم می تونن بزنن؟ و می خندد…
مردپیر جلوی خنده خودش را نمی تواند بگیرد: می خندد، می خواستی بگی اصلا ما 2500 نقطه، وای! مردم از خنده! ما اصلا 2500 نقطه نداریم که بزنن، وای مردم از خنده… دو تایی روی هم می افتند… تو چطوری می تونی جلوی خنده خودت رو بگیری؟
مرد جوان: من…. می خندد… نمی تونم… بهش گفتم، اگر تمام کشور از بین بره چی می شه؟ خیره شد به من، نمی فهمید من چی می گم، دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم، حالا من دارم از خنده می میرم یارو عصبانی شد…
مردپیر: تو رو خدا بگو عصبانی شد چی کار کرد؟ خیلی خندیدی؟
مرد جوان: من می پیچیدم به خودم، یارو گفت، تمام مراکز هسته ای رو می زنن، خنده ام گرفت…
مردپیر: ما که مراکز هسته ای نداریم، وای! خنده داره! چی رو می زنن، قاه قاه می خندد…
مرد جوان: گفتم لاوروف تو که می دونی ما چیزی نداریم، چی رو می زنن؟ گفت: تمام اون منطقه می زنن یه عده از ایرانی ها رو می کشند، قاه قاه خندیدم، گفتم: خب، بکشن، دوباره بچه دار می شیم… فکر کردی تموم می شه
مردپیر می خندد: ولی خوب فکری کردی، فکر کن، چقدر خنده داره، اونها می آن 2500 نقطه رو می زنن که انرژی هسته ای ما رو از بین ببرن، در حالی که ما اصلا انرژی هسته ای نداریم، وای! چقدر اونها احمق اند، چقدر می خندیم، بعد به جاش بیست هزار نفر می میرن، بعد ملت بچه دار می شن…. می خندد… هی اون ها می کشند، هی ما بچه دار می شیم، خیلی خنده داره…
مرد جوان: حالا اینها رو ولش کنید… سفر ارمنستان…. وای! خنده بازار بود….
مردپیر: ارمنستان چرا رفتی؟ لابد خیلی خنده دار بود؟
مرد جوان: نمی خواستم برم، باورتون نمی شه اگر بگم چطوری رفتم از خنده می میرین. خیلی خنده بود…..
مرد پیر: پس بگو که دارم از خنده می میرم…
مرد جوان: من همین طوری داشتم نقشه نگاه می کردم، چشمم افتاد به ارمنستان، یادم افتاد به اینکه ارمنستان و آذربایجان سر کشتار یک و نیم میلیون نفر دعوا دارند، آقا من یه دفعه خنده ام گرفت…
مرد پیر از خنده او می خندد: بعدش چی شد؟
مرد جوان: بعدش فکر کردم دو روزه قول می دم، بعد وقتی اونها حسابی پذیرایی کردن، سر قبر کشته ها نمی رم، جاخالی دادم… عصر داشتیم برمی گشتیم، من داشتم از خنده می مردم…
مرد پیر می خندد: من هرچی فکر کردم شما می خوای چه کنی نفهمیدم، حالا نتیجه اش چی شد؟
مرد جوان: حال شون گرفته شد… با خنده… اولا ارمنی ها فکر می کردن ما کشته مرده اونهاییم، دیدن نه، ما یه کمکی بهشون کردیم و قبل از اینکه رابطه مون با آذربایجان به هم بخوره در رفتیم، آی حال شون گرفته شد…. می خندد
پیر مرد خنده اش گرفته است: تو چطوری این کاررو کردی؟ آذربایجان چی شد؟ با خنده می پرسد: حتما اونها هم ضایع شدند؟
مرد جوان: خنده اش همینه، هم با اونها به هم زدیم، هم با اینها…. وای! دارم از خنده می میرم
مرد پیر: واقعا خنده داره…..
مرد پیر و مرد جوان در حالی که دارند می خندند، نمایش تمام می شود…