قدرخان های رهبری

بیژن صف سری
بیژن صف سری

هنوز این پرسش در اذهان عمومی باقی است که چگونه رئیس جمهور پیشین نظام ( محمود احمدی نژاد) با همه خیره سری و نافرمانی ها، درست در بزنگاه شعبده انتخابات در لاک سکوت فرو می رود وبه رغم همه قیل و قال ها و تهدید ها، خاصه در تثبیت یار غارخویش برای جانشین شدن وی پس از خود، همه و همه فراموش می شود و همچون اسب چموش رام شده، مطیع و فرمانبردار می گردد تا بدانجا که از سوی رهبری مورد تفقد قرار می گیرد و طی حکمی جانشین شیخ حسن روحانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام می شود، در حالیکه همه در انتظار عقوبتی سخت برای این یاغی گردنکش پس از پایان صدراتش بودند.

نقل است که در زمان ناصری در خطه آذربایجان، یاغی نفس گیری بنام “قدر خان” وجود داشت که راه می بست و جان می ستاند تا بدانجا که آوازه جلادت و صلابت او در همه جا پیچیده و جان بر لب حاکم وقت آذربایجان، امیر نظام گروسی رسانده بود، اما با این همه روزی که امیر نظام به دلیل پایان ماموریت خود از آذربایجان می رفت، کس فرستاد و”قدر خان” را امان داد تا با او در منزلگاه های میان راه ملاقاتی داشته باشد. در آن ملاقات امیر نظام با چند نشانه به “قدر خان” فهماند که آن همه هیبت و باد و بروت را او برایش ساخته و تصور شجاعت و درایت داشتنش جز خیال خامی بیش نیست.امیر نظام با تدبیر وقتی آن راز بر ملا کرد به یاغی خوش خیال توصیه کرد که پس از آن از یاغی گری دست بر دارد و خود را به کشتن ندهد، و این باور از سر بیرون کند که دست نیافتنی خواهد ماند و یقینا بداند که حاکم بعدی اورا خواهد کشت. آن روز قدر خان با دانستن واقعیت چون برج عاج فرو ریخت و سر تعظیم فرود آورد و از امیر نظام خدا حافظی کرد اما قبل از رفتن گفت: شاهزاده سئوالی دارم. امیر نظام گفت: می دانم، می خواهی بپرسی که چرا این محبت را به تو می کنم در حالی که تو در دوران حکومت من یاغی بودی و زحمت ها برایم آفریدی. برایت می گویم، اگر تو نبودی و ماجرای تو نبود، اداره این منطقه حساس در کنار روس و عثمانی برایم دشوار بود و من می بایست “قدر خان ” ی می ساختم که هر گاه مشکلی داشتم با استعانت از آوازه خشونت و صلابت او آن را حل می کردم؛ آوازه ای که خود ساختم، پس مرهون توام و اکنون شکر آن را بجا می آورم.

هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد اگر چه برای ملت ایران چون بلای نازل شده از سوی خدا بود و برای جهان چون طاعون، اما برای آقای خامنه ای موهبتی بود که به مدد آن هر آنچه به دل می خواست به نام این قدر خان خود ساخته انجام دهد.از همین رو هر گاه صبر یاران و خاصگان دربار از درشت گویی و خیره سری این دست نشانده لبریزمی شد و قصد تغییر و تنبیه او می کردند، حضرتش در نقش رهبری فقیه و دانا، گاه با عتاب که موضوع را کش ندهید و یا به نصیحت، همه را به شکیبایی وتحمل این زنگی مست تا پایان دوره صدرات وی دعوت می کرد ودر پایان هم برخلاف انتظار همگان که گمان می کردند قدر خان پس از پایان ترک تازی هایش به عقوبتی سخت گرفتار خواهد شد، ضمن تقدیر از او، طی حکمی او را چون بلا به جان مصلجت اندیشان نظام نازل می کند تا از این پس خواب هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع مصلحت نیز آشفته تر گردد.

برخلاف تصور خوش باوران به اصلاح نظام، وجود قدر خان ها همچون هوا برای تنفس رژیم ولایی بوده و در همه ۳۵ سال حاکمیت نظام، قدر خان های بسیاری در نقش های متفاوت به گونه ای قابل محسوس وجود داشته اند که گاه در هیبت مصلحانی خدا جوی ظهور کرده و عاقبت در تساهل با قدرت، همه امید یک ملت را به نا امیدی مبدل سا خته  و گاه در هیبت زنگی مست چون احمدی نژاد همه هست و نیست یک ملت را به نابودی کشانده اند. در این میان تنها دیکتاتوراست که با به صحنه آوردن این قدر خان های خود ساخته، بر دوام و بقای خویش می افزاید و این حقیقتی است که شور بختانه هنوز در جامعه تب زده ما ایرانیان انکار می شود.

تا به کی این صبح و این شام مکرر بگذرد
حیف باشد عمر اگر این سان بگذرد