آخرین آیت الله

نویسنده

» مقاله تازه مازیار بهاری در نیوزویک

مازیار بهاری

در شب 20 ژوئن سال گذشته در ایمیل شتابزده ای به سردبیر خودم در نیوزویک نوشتم: “همانطور که می دانیم، این آغازی بر پایان جمهوری اسلامی است. من نمی دانم چقدر طول می کشد تا رژیم اسلامی ساقط شود. خامنه ای از سرنگونی شاه درس های زیادی آموخته است و مرتکب اشتباهات مشابه نخواهد شد.” از هرطرف به نظر می رسید حاکمیت آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران محکوم رو به فناست. در روزی که سپاه پاسداران  به طور خشونت آمیزی اعتراض صلح جویانه عظیم در برابر تقلب مفتضحانه انتخابات 22 خرداد را سرکوب کرد، رژیم از ادعای مشروعیت ساقط شد. خامنه ای به بهای تجاوز به مردم ایران، آشکار ساخت که از شاه مخلوع ایران و یا هیچ دیکتاتورمتعارف دیگری بهتر نیست.

سخنانم گریبان من را گرفتند. روز بعد از آنکه این ایمیل را فرستادم، بازداشت شده و به زندان اوین تهران فرستاده شدم و  118 روز را در آنجا سپری کردم. درحالیکه با چشم بندی سیاه در یک اتاق تیره نشسته بودم، بازجوی من، ترجمه فارسی پیغام خصوصی ام را بازخوانی می کرد. اوبه سرم مشت می زد، به کمرم لگد می زد و مرتباً به صورت و گردنم سیلی می زد و از من می خواست توضیح بدهم که چگونه جرات مقایسه آیت الله، نماینده خدا بر زمین را با ستمگر فاسدی نظیر شاه به خود داده ام. شکنجه های هولناک روزانه مجبورم کرد که بگویم برای نوشتن چنین چیزی متأسفم. اما هنوز به آنچه در پیام خودم نوشته بودم اعتقاد دارم؛ هرچند تظاهرات خیابانی تاحد زیادی فروکش کرده و خامنه ای هنوز از اریکه قدرت کنار نرفته است.

در تابستان گذشته من تنها کسی نبودم که پیش بینی می کرد رژیم ایران سقوط می کند. بعضی ها زوال آن را قریب الوقوع می دانستند. برخی نیز با اطلاع از تاریخ، احتیاط و صبر پیشه کردند. مجموعه ای از تظاهرات برعلیه شاه که به سرنگونی وی توسط آیت الله روح الله خمینی منجر شد، برای موفقیت بیش از یک سال به درازا کشید. شاید چیزی نظیر آن برای جنبش به اصلاح سبز نیاز بود. اما یک سال بعد، جنبش سبز از دید دنیای خارج خاموش شده است. آیت الله خامنه ای نیز فارغ از هر چالشی به نظر می رسد.

چه اتفاقی افتاد؟ همانطور که در ایمیل یکسال پیش به سردبیر خودم متذکر شدم، خامنه ای از شاه درس هایی آموخته است. یکی از مهمترین این درس ها این بود: از ایجاد شهید دوری گزین! چند ماه پیش از سرنگونی شاه در بهمن 57، نیروهای امنیتی وی صدها مخالف ایرانی را کشتند، اما مرگ این افراد شعله ورشدن عزم عمومی در برانداختن رژیم را به دنبال داشت. خامنه ای هوشیار تر از آن بود که چنین عمل کند. وقتی سپاه پاسداران و متعصبان بسیجی به معترضان خیابانی حمله کردند، آمبولانس ها و پرسنل درمانی در همان نزدیکی بودند تا میزان مرگ و میر به حداقل برسد. کتشارهایی نظیر مرگ ندا آقا سلطان که بر روی نوار ویدئویی ضبط شد، از استثناهای وحشتناک بودند و نه بخشی از حرکت هماهنگ رژیم. سپاهی ها دستور داشتند به جمعیت حمله کنند و نه اینکه آنها را بکشند.

درس دوم: رفتار خوبی با نیروهای خود داشته باش. شاه در زیر سایه نگرانی از کودتا، فرماندهان نظامی خود را تا حد ممکن ضعیف و دون نگه می داشت و در روز پیروزی انقلاب، گارد سلطنتی آماده و مشتاق تسلیم شدن بود. در نقطه مقابل، خامنه ای از زمان بدست گرفتن مقام رهبری در سال 1368، سپاه پاسداران را نظیر ارتش اختصاصی خود آراسته است. بسیاری از اعضای سپاه متقاعد شده اند که اقتدا به رهبر کلید ورود به بهشت است. خامنه ای نیز در همین دنیا پاسخ سخاوتمندانه ای به این وفاداری داده است. هنگام سرکوب معترضان، پول زیادی گیر این افراد آمده و این تازه علاوه بر وام های خاص تهیه مسکن و ازدواج به آنها بوده است.

سرانجام اینکه هرگز قبول نکن اشتباه کرده ای. شاه سه ماه قبل از سرنگونی اش به شکست اعتراف کرد و به مردم ایران گفت: “صدای انقلاب شما را شنیدم.” خامنه ای در برابر انتقاد عمومی از ولایت مطلقه اش، به ایرانی ها هشدار داد: “من از آنها می خواهم به تظاهرات خیابانی پایان دهند. درغیراینصورت آنها مسؤول عواقب و پیامدهای هرگونه بحرانی خواهند بود.” خلاص شدن خامنه ای از بحران تا حدی به این دلیل بود که عدم محبوبیتش در ژوئن 2009 به اندازه عدم محبوبیت شاه در نوامبر 1978 نبود. طرفداران خامنه ای در ایران در اکثریت نیستند اما شمار آنها بیش از طرفداران هر رهبر دیگری در دنیا هستند. ضمناً آنها دسترسی بیشتری به پول و اسلحه دارند.

موازی دانستن جنبش سبز و انقلابیون سال 57 نیز از همان ابتدا گمراه کننده بوده است. تظاهرکنندگان تابستان گذشته برخلاف فعالان انقلاب اسلامی به دنبال تغییر رژیم نبوده اند؛ لا اقل در ابتدا این هدف را نداشتند. آنها فقط خواستار شمارش صادقانه آرای خود بودند. میرحسین موسوی، نامزدی که بیشتر آنها از وی  طرفداری کرده بودند، خود نخست وزیر هشت ساله دهه 1980 بود و التزام خود به انقلاب اسلامی و حتی شخص خامنه ای را چندین بار تکرار کرده بود. عده کمی بودند که وی را به عنوان یک ناجی قبول داشتند. ایرانی ها پیش تر در سال 57 می گفتند: “دیو چو بیرون رود، فرشته درآید.” پس از آنکه دیو با دیوی دیگر جایگزین شد، مردم دیگر اعتقادی به فرشته ها ندارند.

ایرانی ها اصطلاحی به نام “روزمرگی” دارند که اصولاً به این معناست که “زندگی را روز به روز بگذران”. این توصیفی از شیوه خامنه ای برای رهبری است. او یک تئوریسین ماهر است. اما به نظر می رسد هیچ طرح بلندمدتی برای کشور و حتی برای بقای سیاسی خود ندارد. اگر او فکر می کند جنبش سبز را به این دلیل که دیگر تظاهراتی در کار نیست از میان برده، در اشتباه است. این واقعیت که ایرانی ها از مطالبه علنی حقوق خود بازداشته شده اند، به این معنا نیست که آرمان هایشان را از یاد برده اند.

در دوره زندان، بازجویم به این دلیل که درباره خامنه ای اشتباه کرده ام، بارها مجبورم کرد گریه کنم. در واقع رهبر عالی یک درس حیاتی دیگر نیز از شاه آموخته است. خامنه ای نظیر شاه و بسیاری از دیکتاتورهای پیش از خود، به خود اجازه داد توسط گروهی از چاپلوسان نظیر محمود احمدی نژاد، افرادی که در تمامی ارگان های دولتی نفوذ کرده اند، احاطه شود. خامنه ای در کوتاه مدت ممکن است بتواند بر روی وفاداری آنها حساب کند، اما سرسپردگی آنها تنها به خودشان است. فساد آنها سبب تبلور نوعی خشم و کینه می شود که خود سبب زنده ماندن جنبش سبز است. مدت هاست که همه چیز جمهوری اسلامی به جز نام آن از دست رفته است. به نظر می رسد خامنه ای اصلاً متوجه این موضوع نشده است.

 

منبع: نیوزویک- 4 ژوئن