تاریخ مواجهه ی دنیای مدرن و جهان اسلام از اواخر قرن نوزدهم بدین سو بیانگر دشواریها و پیچیدگیهای فراوانی است که بی شباهت به مسیری سنگلاخ با فراز و نشیبهای متعدد نیست. روند عمدتا ً نا موفق و ناقص مدرنیزاسیون در کشورهای اسلامی و واکنش بخشهایی از جوامع مسلمان به شیوه ی زندگی مدرن پدید آورنده ی قسمتی از این تاریخ دشوار بوده است.در ارتباط با همین مدرنیزاسیون ناکام، برخی از مسلمانان با تأسی به اسلام سیاسی تندرو، “حکومت اسلامی” یا به تعبیر برخی از متفکرین اسلامگرا “بازگشت به خویش و پرهیز از غربی شدن” را راه نجات مسلمانان می دانند، بنیادگرایی بدون شک افراطی ترین و خشن ترین شکل اسلام سیاسی است.
با این حال تا پیش از 11 سپتامبر مبارزه ی اسلامگرایان افراطی با شیوه ی زندگی مدرن، عمدتا ً به درون مرزهای کشورهای اسلامی منحصر می شد، از این رو جنایت یازده سپتامبر را می بایست آغاز گر فصل جدیدی از رابطه ی نه چندان دوستانه ی جهان اسلام با دنیای غرب طی دهه های اخیردانست(1). به دنبال این حمله ی تروریستی، اندیشمندان و سیاستمداران غربی نظریات متفاوتی پیرامون نحوه ی مقابله با خطر تروریسم اسلامی ابراز کردند که طبیعتا ً طرح و نقد آنها خارج از توان این نوشتار است.
با این حال نمی توان منکر این واقعیت شد که افزایش شدید تنش در روابط غرب و جهان اسلام ویژگی خاص این دوران جدید[پس از یازده سپتامبر] است. این تنشها خصوصا ً با چاپ کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام در چند روزنامه ی دانمارکی به اوج خود رسید، اکنون نیز پخش فیلمی کوتاه، ساخته ی یکی از نمایندگان پارلمان هلند می رود تا بار دیگر به این تنشها دامن بزند. هم چاپ کاریکاتورها و هم ساخت و انتشار این فیلم، بحثهای داغی را در زمینه ی آزادی بیان و حدود آن برانگیخته است. مسلمانان ساکن اروپا و دیگر کشورها از دولتهای اروپایی می خواهند که در چنین مواردی دخالت کنند، آنها از دولتهای غربی انتظار دارند که از انتشار آنچه که به عقیده ی آنها توهین به اعتقادات مسلمانان است، جلوگیری کنند. دولتهای اروپایی اما ضمن اعلام تبری از اقداماتی که توهین به دین اسلام محسوب می شود با استناد به اصل پذیرفته شده ی آزادی بیان و مقررات داخلی و بین المللی که با صراحت و قوت از حق آزادی بیان دفاع می کنند، هر گونه اقدام دولتهایشان جهت “سانسور” یا جلوگیری از نشر اینگونه آثار و افکار را غیر ممکن و خارج از توان خود می دانند. این استدلال شاید برای مسلمانان، که اکثرشان در جوامعی بسته یا نیمه بسته و تحت حاکمیت دولتهایی ”مداخله گر و سانسورچی” زندگی می کنند قابل قبول نباشد، ممکن است آنها این رفتار دولتهای اروپایی نظیر دانمارک و هلند را نشانه ای از فریبکاری و دو رویی این دولتها بدانند. واقعیت اما چیز دیگری است؛ این کاملا ً حقیقت دارد که قوانین و حتی افکار عمومی این کشورها اجازه ی مداخله ی دولت در اینگونه موارد را نمی دهد. دولتهای غربی واقعا ًعلاقه و انگیزه ای برای توهین به مقدسات اسلامی ندارند چرا که به خوبی می دانند توهین به مقدسات اسلامی تیرگی روابط سیاسی و تجاری کشورهایشان با جهان گسترده و پر جمعیت اسلام را به دنبال خواهد داشت. ضمن اینکه وجود اقلیت - حالا دیگر نسبتا بزرگ - مسلمان در بسیاری از کشورهای اروپایی در چنین مواقعی دولتها را با چالشهای جدی امنیتی مواجه می کند، پس باید پذیرفت آنچه به عنوان مثال در کشورهایی چون دانمارک و هلند علیه پیامبر اسلام و قرآن منتشر می شود ربطی به اراده ی دولتها ندارد، واقعیت این است که بر خلاف آنچه بعضی تبلیغ می کنند هیچ توطئه ی سازمان یافته ای از سوی دولتهای غربی برای “توهین به اسلام” وجود ندارد، منتها “رژیم حقوقی و نهادین آزادی بیان” در این کشورها به دولتها اجازه ی مداخله در چنین مواردی را نمی دهد. در واقع این مسئله ایست مرتبط با “جامعه ی مدنی”، حمله به دولتها و اقدامات زشت و زننده ای نظیر آتش زدن سفارتخانه ها و پرچمها در اینگونه موارد مشکلی از مسلمانان حل نمی کند. پیروان اسلام در چنین شرایطی راهی بهتر و موثر تر از مخاطب قرار دادن “جامعه ی مدنی”کشورهایی نظیر هلند و دانمارک پیش رو ندارند، مسلمانان باید با جامعه ی مدنی این کشورها “سخن” بگویند. بدون شک حوادث تلخی نظیر قتل وحشیانه ی “تئو ونگوک” و توطئه ی “غیر انسانی” برای قتل “کاریکاتوریست دانمارکی” نه تنها مانع از توهین به مقدسات اسلامی نخواهد شد بلکه موقعیت نیروهای افراطی نظیر نماینده ی مزبور پارلمان هلند را در درون جوامع غربی تقویت خواهد کرد، این البته برای “بنیادگرایان دینی” نه تنها اهمیتی ندارد بلکه “مطلوب”هم هست، از این رو این “مسلمانان نوگرا” هستند که باید نسبت به مقابله با خشونتهایی از قبیل قتل “ونگوک”، احساس مسئولیت کنند و حساسیتهای دنیای مدرن جهت حفاظت سر سختانه از مرزهای “آزادی بیان حداکثری” و ارزشهای مرتبط با دموکراسی و حقوق بشر را درک کنند.آنها باید بکوشند لا اقل نخبگان جوامع اسلامی را در این زمینه توجیه کنند. این البته کار دشواری است.
در اروپا فیلم ها، رمان ها و کاریکاتورهای زیادی در مورد عبسی مسیح ساخته، نوشته و کشیده می شوند که با توجه به معیارهای کلیسا “توهین آمیز” محسوب می گردند، ولی کلیسا و مومنان مسیحی نمی توانند از انتشار آنها جلوگیری کنند و علیرغم احساسات جریحه دار شده شان تقریبا ً هرگز علیه تولید کنندگان این محصولات دست به خشونت نمی زنند، بلکه می کوشند در عرصه ی جامعه ی مدنی و از راه تعامل با سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی تاثیر گذار، به راه حلهایی “مشترک” در این زمینه دست یابند. با این حال باید پذیرفت که جلوگیری از انتشار افکار در غرب کاری به غایت دشوار است. قصد من نیز در این نوشتار ورود به بحثهای ظریف و فنی پیرامون حدود و خطوط قرمز آزادی بیان نیست، مواد 18 و 19 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در این مورد قاعده ای کلی را بنیان گذاشته اند که احترام به آن برای همه ی دولتها و افراد واجب است، خصوصا ً آنجا که ماده ی 19 صراحتا ً اعلام می کند: “هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و هراسی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.” البته برخی نیز این پرسش را مطرح می کنند که آیا انتشار فیلمی نظیر “فتنه” احیانا ً مخالف “بند 2” از “ماده ی بیست” میثاق حقوق مدنی و سیاسی نیست؟ آنجا که می گوید: “هر گونه ترغیب به تنفر ملی یا نژادی یا مذهبی که باعث تحریک به تبعیض و یا دشمنی و خشونت گردد، به موجب قانون ممنوع می باشد”. هستند افرادی که مدعی اند محتوای ”فیلم فتنه” متضمن نقض مفاد ماده ی 20 میثاق حقوق مدنی و سیاسی است، البته به لحاظ حقوقی “کمیته ی حقوق بشر”- وفق اولین پروتکل الحاقی ِ میثاق- تنها مرجع صالح برای تشخیص صحت و سقم این ادعا محسوب می شود(2).
فارغ از این مباحث به عقیده ی نگارنده فیلم مذکور فاقد هر گونه ارزش هنری و محتوایی است. سازنده ی فیلم کوشیده با مونتاژ تصاویری ازقرآن و تلفیق آن با عملیاتهای تروریستی که توسط گروههای تندروی اسلامی صورت می گیرد انگاره ی “قرآن به مثابه مروج ترور” را القا کند و معتقدین به این کتاب را تماما ً ”تروریست” جلوه دهد. سازنده ی فیلم همچنین در یکی از مصاحبه های خود مدعی شده بود که “قرآن کتابی فاشیستی” است! قصد نقد این اظهار نظر سطحی و بی مبنا را ندارم چرا که معتقدم گوینده ی آن یا “قرآن” را تا کنون نخوانده است و یا معنای “فاشیسم” را نمی داند. این البته مسلم است که برخی از قرآن “قرائتی فاشیستی” ارائه می دهند ولی نسبت دادن اعمال این افراد به کلیت مسلمانان و شریک دانستن پیامبر اسلام و کتاب او در جنایات این افراد همانقدر منصفانه است که همه ی اعمال کلیسا در قرون وسطی را به پای عیسی مسیح و “عهد جدید” او بنویسند! کسی منکر این واقعیت نیست که در جهان اسلام نیروهایی با گرایش فاشیستی وجود دارند که سعی می کنند اعمال جنایت کارانه ی خود را با استناد و ارجاع به آیاتی از قرآن موجه جلوه دهند ولی بر خلاف آنچه گاهی پنداشته می شود این قرائت فاشیستی از دین، گرایش غالب بر جهان اسلام و قالب اذهان اکثر مسلمانان نیست. بسیاری از مسلمانان ضمن ایمان و اعتقاد راسخ به کتاب مقدس ِ خود، با فاشیست ها و بنیادگرایان دینی مبارزه می کنند و از تروریست ها و اعمال جنایت بارشان منزجرند. حتی بسیاری از مسلمانان ضمن اعتقاد به قرآن، “اصل جدایی دین از حکومت” را نیز پذیرفته اند. به عنوان مثال در ایران بسیاری از افراد وجود دارند که ضمن اعتقاد به اسلام، در گیر یک مبارزه ی جدی برای استقرار دموکراسی و کسب حقوق بشر هستند. در میان این دسته از مسلمانان مبارز ایرانی کم نیستند کسانی که به “نظمی سکولار” معتقدند که در آن پیروان همه ی ادیان و عقاید از آزادی و امنیت کامل برخوردار باشند. این افراد نه تنها با غرب و دنیای مدرن ستیزی ندارند بلکه به دنبال تفاهم با غرب و آشتی دادن جوامع مسلمان با ارزشهای مدرن هستند. اینها واقعیاتی است که افرادی نظیر سازنده ی “فیلم فتنه” هرگز نمی بینند یا نمی خواهند ببینند.
پرسش اساسی اینجاست که امثال سازنده ی این فیلم با چنین اعمال سطحی و کوته بینانه ای قصد “حل” کدام ”مشکل” را دارند؟ این پرسشی برای محدود کردن آزادی بیان نیست، به عکس، نگارنده معتقد است این اقداماتی نظیر ساخت “فیلم فتنه” هستند که به واسطه ی خشونتهایی که می آفرینند در دراز مدت به محدودیت آزادی بیان منجر خواهند شد چرا که در صورت ادامه ی این روند، دولتهای غربی به طور مداوم امنیت شهروندان و منافع خود را در خطر خواهند دید، در چنین شرایطی راضی کردن افکار عمومی به ایجاد برخی محدودیتها برای آزادی بیان ساده تر خواهد بود.نباید شرایط را به سمتی سوق داد که دولتها بر سر دو راهی ”امنیت” و “آزادی” قرار گیرند. اینگونه اقدامات همچنین به واسطه ی خشونت و تنشی که می آفرینند به ”پاسیفیست” ها و هواداران “چند فرهنگ گرایی پست مدرن” اجازه خواهند داد تا با یافتن زمینه ی مناسب برای اشاعه ی افکار خود غرب و تمدن مدرن را هر چه بیشتر در برابر بنیاد گرایی دینی “بی دفاع و منفعل” کنند. “چند فرهنگ گرایی پست مدرن” در واقع چیزی نیست جز “مانیفست تسلیم دنیای مدرن” در برابر ”بنیادگرایی دینی”.
مواجهه با اسلامگرایی افراطی محتاج تدبیری شایسته در “تلفیق” راه حلهای “سخت افزاری” و “نرم افزاری” است، تدبیری که “چنته”ی افرادی نظیر سازنده ی فیلم فتنه از آن “خالی” است. این افراد با این اقدامات خود نه تنها آینده ی آزادی بیان در غرب را با چالشهای جدی مواجه می کنند بلکه مدرنیستهای فعال در درون جوامع اسلامی را نیز در فشار و مضیقه ای مضاعف قرار می دهند. دراتمسفر هیجان زده و نا مناسبی که اعمال افراطی این افراد در درون جوامع اسلامی می آفریند مدرنیستها برای پیش برد کار خود و مبارزه برای کسب آزادی با مشکلات جدی مواجه می شوند. مخالفان ارزشهای مدرن به مردم می گویند اینها-مدرنیستها- آزادی را برای توهین به پیامبر اسلام می خواهند و این زمینه ساز فشارهای تبلیغی و پلیسی بر آنها خواهد بود. حالا بار دیگر باید پرسید ساختن این فیلم و اعمال مشابه آن چه مشکلی را حل می کند؟ این اقدامات نه تنها موجب رفع مشکل نیست که بر دامنه ی آن می افزاید، اوضاع را پیچیده تر میکند، به بنیادگرایان دستاویز ایدئولوژیک می دهد و نهایتا ً زمینه را برای محدود و مقید شدن آزادی بیان فراهم می کند؛ از این روست که باید اذعان کرد “فتنه” در تحلیل نهایی فیلمی است “علیه آزادی بیان، به نفع بنیادگرایان و به ضرر مدرنیستها”.
به عقیده ی نگارنده که در یک کشور “غیر آزاد” زندگی می کند و از درون یک کشور “غیر دموکراتیک” این یادداشت را می نویسد سازنده ی “فیلم فتنه” با این کار خود نه تنها به “آزادی” کمکی نکرده و در مبارزه با “فاشیسم” گام مثبتی بر نداشته بلکه در استفاده از آزادی بیانی که میلیونها چون نگارنده ی این سطور ”حسرت” آن را می خورند و “آرزوی” آن را می کشند نهایت “کج سلیقگی” را به خرج داده است. امروز جهان مدرن به سیاستمدارانی احتیاج دارد که ضمن ایمان به جهانشمولی ارزشهایی نظیر دموکراسی و حقوق بشر و تعهد به گسترش آنها از درایت و تدبیر لازم برای مقابله با امواج سهمگین “بنیادگرایی” بهره مند باشند و در عین حال برای موفقیت در این مبارزه ظرافتها، تفاوتها و طیف بندی های موجود در جوامع اسلامی را برای مواجهه ای معقول و منطقی با خطرات ناشی از بنیاد گرایی بشناسند، و گرنه اجاره ی یک استودیوی تدوین، و تهیه ی فیلمی 20 دقیقه ای از طریق مونتاژ تصاویر، کاری است که امروزه از هر نوجوان عصبانی و احساساتی حتی در یک کشور توسعه نیافته ی اسلامی بر می آید!
پی نوشتها:
1- بنیادگرایی البته پدیده ای منحصر به مرزهای داخلی کشورهای اسلامی نیست. اندیشمندانی نظیرفرانسیس فوکویاما، اروپا را خاستگاه اصلی بنیادگرایی اسلامی می دانند.به نظر فوکویاما وجود اقلیتهای ایزوله شده و بحران هویتی و روانشناختی ناشی از آن موجب رشد بنیادگرایی در نسلهای بعدی مهاجران مسلمان شده است. به این ترتیب شاید بتوان از خرده فرهنگ بنیادگرایی در اروپا سخن گفت.
2- در این مورد می توان به بند سه از ماده ی نوزدهم میثاق نیز اشاره کرد که ضمن تصریح به اصل آزادی بیان اعلام می دارد که این اصل “همراه با وظایف ویژه و مسئولیتها می باشد و ممکن است که تابع محدودیتهای معینی قرار گیرد. این محدودیتها فقط باید بنا به ضرورتهای ذیل و بوسیله ی قانون انجام گیرد:
الف)برای احترام به حقوق و حیثیت دیگران
ب) حفظ امنیت ملی یا نظم و سلامت و اخلاق عمومی”
بدیهی است تفسیر از اصل آزادی بیان باید آنچنان موسع و حداکثری و تفسیر از استثناهای آن باید آنقدر مضیق و حداقلی باشد که راه هر گونه سوءاستفاده بر دولتها بسته شود.