خواب سیاسی زمستانی!

عباس عبدی
عباس عبدی

مخاطب این یادداشت بخش اکثریت جناح غالب است که طی چند دهه اخیر فعالیت سیاسی چشمگیری داشتند و درست یا غلط در بسیاری از امور ادعاهای فراوان نیز داشته‌اند. ولی اینک که بیش از همه تاریخ سیاسی خود باید اثرگذاری داشته باشند و ادعاهای خود را ثابت کنند، در مقابل منفعل‌ترین دوران سیاسی خود را تجربه می‌کنند، گویی که جملگی به خواب سیاسی زمستانی رفته‌اند و هر از چند گاهی بر اثر سیر حوادث برای لحظاتی بیدار می‌شوند، و در این بیداری نیز جز نق زدن‌های موردی یا به‌به و چه‌چه کردن دایمی کار دیگری نمی‌کنند.

امروز و در شرایطی که همه نیروها و قوای سیاسی باید خود را برای اجرای کم‌خطرتر طرح هدفمند کردن یارانه‌ها آماده کنند و دولت بیش از هر نهاد دیگر باید انتظار چنین هماهنگی و حمایتی را داشته باشد، به یکباره و بدون هیچگونه پیش‌زمینه‌ای خبر انحلال یک دانشگاه مهم پزشکی کشور اعلان می‌شود! و هزاران دانشجو، استاد و کارمند و کارگر دانشگاه را در بهت و حیرت فرو می‌برد. چنین تصمیمی حتی اگر بر فرض درست هم بود (که ظاهراً عموم دست‌اندرکاران پیشین آن را رد می‌کنند) دو اشکال اساسی دارد.
یکی اینکه به لحاظ زمانی نامناسب بود و برای اجرای طرح هدفمند کردن باید از اتخاذ تصمیمات تشنج‌آمیز و بحران‌زا اجتناب کرد. تصمیماتی که ممکن است تبعات آن با تبعات اجرای این طرح گره بخورد و یکدیگر را تشدید و به صورت تصاعدی نمایان گردد. در این وضعیت، حتی باید کوشید که اجرای تصمیمات مشابهی هم که در گذشته اتخاذ شده، بطور موقت مسکوت گذاشته شود و برای مدتی به تأخیر انداخته شود؛ نه آنکه با انجام کارهای جدید، هیزم لازم را برای برافروختن هر آتش احتمالی فراهم کرد. آنان که بارها گفته‌اند، صدها سایت و نشریه علیه اجرای طرح هدفمند‌سازی بسیج شده‌اند، باید بدانند نوشتن صدها یادداشت و مقاله علیه اجرای چنین طرحی، به اندازه اتخاذ یک تصمیم مشابه انحلال دانشگاه پزشکی ایران برای این کار خطرناک و دردسر‌آفرین نیست.
دومین اشکال به عدم رعایت ویژگی لازم برای تصمیم سیاسی در این مورد خاص مربوط می‌شود. ویژگی اصلی تصمیم سیاسی، گذر کردن آن از مجرای مشارکت عمومی است. تصمیم سیاسی مثل نسخه پزشک نیست که فارغ از فهم و خواست بیمار نوشته و تجویز شود. تصمیم سیاسی از خلال مشارکت و گفت و گوی عمومی و با حضور طرف‌های ذی‌نفع اتخاذ می‌شود. آیا تاکنون مقامات تصمیم‌گیرنده خود را به جای یکی از اساتید، دانشجویان یا کارمندان دانشگاهی معتبر در پایتخت قرار داده‌اند که وقتی سر کار حاضر می‌شوند، بی‌خبر از همه جا با دستور انحلال دانشگاهشان مواجه شوند؟ در این صورت چه احساسی به آنان دست می‌دهد؟ احساس بی‌قدرتی و مورد توهین واقع شدن، و سپس عصبانیت و بدبینی اولین احساس‌هایی است که به فرد دست می‌دهد. اگر کسی معتقد است که ایران و مردم آن یک ابرقدرت هستند، باید پاسخ دهد، این چه ملت ابرقدرتی است که فرهیخته‌ترین اقشارش نه تنها هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند، بلکه آنان لایق این هم دانسته نشده‌اند که از پیش از سرنوشتی که برایشان مقرر خواهد شد مطلع شوند. چنین رفتاری با مردم این حس را به آنان می دهد که گویی بر یک قایق کوچک نشسته و در دریای بیکران و مواج به این سو و آن سو فرستاده می شوند و هیچ قدرت و اختیاری در تعیین مسیر زندگی خود ندارند و نمی دانند که عاقبت در کدام ساحل پهلو خواهند گرفت.

آنچه که در این میان خطاب به اکثریت جناح غالب باید گفت این است که گرچه این تصمیم به تنهایی نیز مهم است، ولی مسأله مهم‌تر از آن، این است که مجموعه سیاست‌های جاری در کشور واجد ویژگی‌های مشابه همین تصمیم هستند، و کاملاً روشن است که تبعات و نتایج چنین تصمیماتی برای کشور چگونه است و اگر امروز اقدامی موثر برای جلوگیری از تکرار تصمیمات مشابه نشود، در حالی که قدرت لازم برای آن وجود دارد، در آینده چگونه می‌توان خود را از مسئولیت تبعات آن مبرّا دانست؟ این جناح در این زمینه از دو سو مسئولیت دارد؛ از یک سو خواسته یا ناخواسته در ایجاد چنین مدیریتی مسئولیت دارد و از سوی دیگر امکان جلوگیری از تداوم این وضع را دارد. این خواب سیاسی زمستانی نتائج مطلوبی برای جامعه ایران نخواهد داشت.