راهی برای گسترش زبان و اندیشه

نویسنده

» "استعاره" از منظر زبان‌شناسی

 

چاپ آخر/ نقد و نظر – سعید سلطانی طارمی: در واقع ارسطو بین مجاز و استعاره مرز معینی قائل نیست و آن دو را از هم تفکیک نمی کند. کوئین تیلیان هم برحسب انتقال، طبقه بندی جدیدی از استعاره به دست می دهد الف. از جاندار به جاندار مثل، “آهویی خندان دیدم”. “آهو” که جاندار است به جای “زن زیبا” که او هم جاندار است آمده است. از بی‌جان به بی‌جان:‌ مثل، “رشته کوه های جاری در دریای طوفانی” که “رشته کوه” که بی‌جان است به جای “موج بلند” که آن هم بی‌جان است آمده است. ج. از جاندار به بی‌جان: مثل “ماهی در خیابان می رفت” به جای “زن زیبا” که ‌جاندار است “ماه” آمده است. از بی جان به جاندار (= تشخیص) “گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید”[سهراب سپهری] در این مصراع “تنهایی” که بی جان است به مرتبهی جانداری رسیده و دارای “صورت” شده است و چون “صورت” اندامی انسانی است “تنهایی” تشخیص هم پیدا کرده است کوئین تیلیان همچنین معتقد است : “به لحاظ مفهومی استعاره یک تشبیه کوتاه است”[همانجا / ۱۳] پیش از او سیسرون هم نظیر این عقیده را بیان داشته است. یاکوبسن هم که یک زبان شناس ساختگرا بود بنیاد استعاره را در تشبیه می دید او می نویسد: “شکل گیری گفتمان ممکن است به دو طریق معنایی متفاوت صورت پذیرد. یک موضوع ممکن است بر حسب شباهت یا به واسطهی مجاورت، به دنبال موضوع دیگری بیاید. روش استعاری مناسبترین نام برای مورد اول مینماید و روش مجازی را میتوان مطلوبترین برچسب برای مورد دوم دانست که موجز ترین نمود خود را به ترتیب در استعاره و مجاز مییابند”[یاکوبسن/ ۱۳۸۰/ص۱۱۶ نقل از فرزان سجودی ۱۳۹۰] تری ایگلتون هم در توضیح نظریات یاکوبسون مینویسد: “در استعاره، نشانهای به این دلیل جایگزین نشانهای دیگر میشود که به نحوی شبیه به آن است، مثلا “شعله” به جای “شور” قرار میگیرد.[تری ایگلتون / ۱۳۸۰/ص۱۳۶]  

“ازقرن هیجدهم به بعد جنبشی فکری با هدف ارزشمند شمردن استعاره به همت ویکو آغاز شد. از آن پس به نام اندیشمندانی چون روسو، هامان و در ایتالیا هردر، گوته و ژان پل بر میخوریم که همگی جایگاه ویژهای برای استعاره در سیر تکامل زبان قائلاند.” [بورشه و دیگران ۱۳۷۷/ ۲۹۵/ همان/۱۶] در مقابل کسانی هم استعاره را فاقد اعتبار می دانند و گزاره های آن را دور از صداقت تلقی میکنند فیلسوفانی چون آگوستین، توماس آکوینیاس و دیدرو استعاره را به این دلیل که بر مبنای مقایسهای نامستدل استوار است بیارزش شمرده اند حتی “در قرن بیستم نیز کماکان برخی فیلسوفان زبان مانند ویتگنشتاین، بلک و کینتس، روان شناس زبان، استعاره را به مثابهی نمونهای از عملکرد کذب در زبان مطرح میکنند[بورشه و دیگران ۱۳۷۷/ ۲۹۴/ نقل از افراشی ۱۳۹۰] در میان منطقیون هم استعاره کلامی غیرحقیقی تلقی شده که اعتبار گزاره ای ندارد “اما از زمان طرح معنی شناسی از سوی بره آل، در کتاب “رسالهای در معنی شناسی” (۱۸۹۷) استعاره به منزلهی مسئلهای زبانی مورد توجه قرار گرفت. در نخستین مرحلهی مطالعات معنی شناختی، که جنبهی تاریخی داشت، استعاره در اصل به عنوان دلیل ممکن تغییرات معنایی مد نظر قرار گرفت”[بورشه و دیگران ۱۳۷۷: ۳۰۰ نقل از افزاشی۱۳۹۰ ص ۱۹] بسیاری استعاره را حاصل زبان می دانند عدهای هم زبان و تکامل آن را مرهون استعاره تلقی میکنند امیل دورکیم معتقد بود:“زبان صرفا جامه پوشاندن بر فکر نیست چارچوب درونی آن هم هست. زبان خود را محدود به بیان فکر پس از شکل گیری آن نمیداند، به ساختن آن فکر هم کمک می کند”  در حقیقت “معنای یک زبان برای مردمی که بدان سحن می گویند حاصل و نهفته در کنش و واکنشی ست که بین زبان و تجربهی آن ها صورت میگیرد. هریک دیگری را تغییر می دهد و جرح و تعدیل میکند و “حضور همزمان” آنها واقعیت را چنان که میشناساند، خلق میکند این فرایند بالضروره استعاری است”[ترنس هاکس/۱۳۷۷/۹۳] در واقع مهمترین کاری که زبان شناسی مدرن در رابطه با استعاره انجام میدهد به حوزهی زبان “متعارف” یا “معیار” و زبان شعر مربوط میشود. اگر زبان شناسی چون موکاژوفسکی چک سؤال میکند “آیا زبان شعر گونهای خاص از زبان معیار است یا یک صورتبندی مستقل است؟” زبان شناسی مثل لیاسمیت بر زمینهی مشترک بین زبان شعر و ربان معیار تاکید میکندو خانم نووتنی زبان شعر را “گسترش” زبان متعارف میداند یعنی زبانی که تا آخرین حد ممکن گسترش یافته است و استعاره یکی ازراهها شاید مهمترین راه گسترش دادن زبان است “آنچه در استعاره رح میدهد این است که از سطح “حقیقی” یا لغتنامهای که معمولا کلمات در آن عمل میکنند منظما اجتناب یا حتی عدول میشود” [همان ۱۰۷] این در واقع همان چیزی ست که یان موکاژوفسکی آن را “انحراف” از کاربرد طبیعی زبان میداند که سبب “برجستهسازی” زبان شعر میشود او معتقد است:“نقش زبان عبارت است از نهایت برجستهسازی گفته…این نقش در خدمت امر ارتباط نیست، اما وظیفهاش برجستهکردن عمل بیان، خود عمل گفتار است”[نقل از نرنس هاکس ۱۳۷۷] این امر انحراف و برجستهسازی تا آن حد اهمیت دارد که اگر استعارهای این ویژگی را از دست بدهد، “مرده” تلقی میشود.   

بسیاری برآنند هیچ استفادهای از زبان نمیشود کرد که “سر راست”، یعنی عاری از استعاره باشد و یا هرگز به دورانی نخواهیم رسید که زبان، موفق به استعاره زدایی باشد “هیچ راهی برای ستردن استعاره از زبان وجود ندارد حتی بیانیه های اِسپر ِت علیه “برآماساندنها”ی سبک، و دفاع او از طرز سخن گفتنی که “صمیمانه” و “عریان” باشد، خود انباشتهای از انتقالهای استعاری از بدیهیترین نوع آن است” [ترنس هاوکس/ ۱۳۷۷] در واقع این نظر برآن است که زبان در تمام وجوه خود آمیخته به استعاره است. هم زبان ادبی و شاعرانه و هم زبان خودکار در فرایند شکل گیری گزارههایشان نه تنها بی نیاز از استعاره نیستند بلکه بدون استعاره قادر به انتقال مفاهیم نخواهند بود در واقع هرجا که مفهومی در بیان عادی زبان دور از فهم است استعاره ظاهر می شود و آن را به فهم می رساند. فقط گفتمان تحصصی نیست که استعاره فراوان دارد همان طور که لیکاف و جانسون(۱۹۸۰) شواهد فراوان میآورند، بیشتر فهم ما از تجربه ی روزانه برپایهی استعاره ساخته می شود.

جورج لیکاف زبان شناس شناختگرا میگوید: “در نظریههای کلاسیک زبان، [همانطور که دیدیم] استعاره موضوعی زبانی تلقی میشود نه موضوعی مربوط به اندیشه. فرض بر این بود که بیان استعاری و قلمرو زبان روزمره و معمول، دو دنیای کاملا متفاوت و سلب کنندهی یکدیگراند. زبان روزمره عاری از استعاره است و استعاره از ساز و کارهای بیرون از قلمرو زبان معمول و روزمره بهره میگیرد.”[۱۳۹۰/۱۳۶] هرچند این عقیده افراطی به نظر می رسد اما در بارهی آمیختگی زبان روزمره به استعاره حق با اوست مطالعات مایکل ردی، جورج لیکاف، مارک جانسون، مارک ترنر و…نشان می دهد که استعاره در اصل جنبهی مفهومی و متعارف دارد و بخشی از نظام متعارف اندیشه و زبان را تشکیل میدهد و این نظر که استعاره فقط مربوط به قلمرو شعر است و دنیای بلاغت، رد می شود “یکی از فرضهای اصلی که درپژوهش معاصر در باب استعاره به چالش طلبیده شده است تقشیم سنتی زبان به مجازی و غیر مجازی (زبان ادبی و زبان روزمره)، و استعاره را متعلق به حوزهی زبان ادبی دانستن است. بنای این فرض بر آن است که آنچه حقیقی(تحت اللفظی) است استعاره نیست. در حقیقت واژهی حقیقی (تحت اللفظی)به طور سنتی بر اساس مجموعهای از فرضها به کار گرفته شده که بطلان آن ها به تدریج ثابت شده است” [لیکاف /۱۳۹۰/ ۱۳۹] لیکاف مهمترین تزهای سنتی نادرست را به صورت زیر دستهبندی کرده است:

تفاوت اصلی بین نظریهی لیکاف-که آن را نظریهی معاصر در باب استعاره مینامد – با نظریههای سنتی از همین جمله هاهم به دست میآید همانطور که پیش از این هم اشاره شد زبان متعارف و روزمره وقتی به بیان مفاهیم انتزاعی میرسد از استعاره استفاده میکند در واقع انبوهی استعارهی مفهومی در این سالها کشف شده است که در زبان روزمره به بیان مفاهیم معمول میپردازند “کشف این استعارهها تمایز سنتی بین زبان حقیقی و زبان مجازی را از بین برده است”[همان / ۱۴۰] “اگرچه تمایز سنتی بین حقیقت و استعاره مبتنی بر فرضیههایی است که بطلان آنها ثابت شده است میتوان به طریق دیگر نوعی تمایز بین حقیقی و استعاری قائل شد، آن مفهومهایی را که از طریق استعارهی مفهومی دریافت نمی شوند میتوان حقیقی نامید. بنا بر این، اگرچه من (لیکاف) معتقدم مفاهیم بسیاری از جملهها [در] علیت و هدف استعاریاند، به هر رو باید پذیرفت مفاهیم بسیاری نیز غیر استعاریاند.بنابراین جملهای مثل “بادکنک بالا رفت” استعاری نیست.”[همان / ۱۴۰] همانطور که قبلا هم گفتیم به محض اینکه از بیان تجارب مادی و ملموس دور شویم و به فضاهای انتزاعی و عاطفی ورود کنیم “درک استعاری به شیوهی هنجار بدل میشود.” [همان/ ۱۴۱] پیداست که اینجا بحث بر سر زبان روزمره است نه زبان شعر و ادب. به جملههای زیر توجه کنید:

۱- تو باید بدونی رابطهی این دو جوان به جایی نمی رسه توی یک بنبست گیر کردهاند.

۲- شب سردی را پشت سر نهادیم.

۳- پاییز پر نعمت رفت و زمستان سرد آمد.

۴- راه ما از سنگلاخی از رسوم بیفایده میگذرد.

اینها جملههایی هستند که روزانه می توان از این و آن شنید و مربوط به زبان روزمرهاند و رنگ و لعاب شعری ندارند ولی استعاری هستند در عبارت شمارهی (۱) عشقی را که بین دوجوان قرار دارد و موجب رابطهی آن هاست مثل سفر فرض کرده است و در بارهی آن طوری حرف زده که در بارهی سفر حرف می زنند در این عشق، رابطه، خودروی آنهاست و هدفشان ( فرضا ازدواج) مقصد سفر است. مشگل بزرگی که در رابطهی آن ها پیدا شده، بن بست است مسافری که در بن بست گیر کند و راهی برای خروج از آن پیدا نکند به مقصد نمی رسد عاشقانی هم که راه حلی برای مشکل و مانعی که سر راه رابطهی آن ها قرار گرفته است پیدا نکنند به هدفشان (فرضاً ازدواج) نمی رسند. در شمارههای (۲) و (۳) گذر زمان به صورت حرکت بازسازی شده است در شمارهی (۲) زمان ایستاده است و نهاد جمله (ما) در حال حرکت است که زمان یعنی شب را پشت سر نهاده است. در عبارت شمارهی (۳) مشاهدهگر ایستاده است زمان در حال حرکت است. این نوع استعاره در زبان فارسی به فراوانی کاربرد دارد جمله هایی مثل دوسال گذشته است از… زمستان میگذرد و رو سیاهی به زغال میماند. بذار بهار بیاد. نفهمیدم شب چطور گذشت. سال نو در راه است. زمانش رسیده که… و… در شمارهی (۴) زندگی هدفمند به صورت سفر بازسازی شده است. گرچه لیکاف این نوع استعارهها را استعارههای “ساختار رویداد” تلقی می کند در این استعاره، روشی که در پیش گرفته شده متناظر با راه و مشکلات که رسوم بیفایده باشد متناظر با سنگلاخ است و سنگلاخ مانعی است در راه سفری که در پیش است و رسوم بیفایده مشگلی است که روش ما با آن برخورد کرده است. و باید از عهدهی حل آن برآید.

پس، از نظر لیکاف و سایر زبان شناسان شناخت گرا “استعاره صرفا یک صنعت ادبی نیست بلکه یک شیوهی اندیشیدن است”[همان / ۱۴۹] و”آن ساز و کارهای عمومیای که بر شیوه های بیان استعاری و شاعرانه حاکماند نه در زبان که در اندیشه باید یافت.[همان / ۱۳۶] همچنین “نظام مفهومی متعارف ما که به موجب آن میاندیشیم و عمل میکنیم اساسا دارای سرشتی استعاری است.”[لیکاف و جانسون ۲۰۰۳ ص ۳ نقل از فرزان سجودی۱۳۹۰ص ۵۷] خلاصه این که، “جایگاه استعاری به کلی در زبان نیست بلکه خاستگاه آن را باید در چگونگی مفهوم سازی یک قلمرو ذهنی بر حسب قلمرو ذهنی دیگر یافت.” [ لیکاف (۱۳۸۳)۱۳۹۰ص ۱۹۷] لیکاف این حادثه یعنی مفهوم سازی یک قلمرو ذهنی بر حسب قلمرو ذهنی دیگر را نگاشت(۱) میگوید و استعاره را نگاشت بین قلمروها در نظام مفهومی میداند و به این دلیل اصطلاح نگاشت را که مربوط به علم ریاضیات است، به کار میبرد که از نظر او هر استعارهی مفهومی، حاصل تناظر عناصر دو قلمرو ذهنی است قلمرو مبدا و قلمرو مقصد. او این قلمرو ها را به منزلهی دو مجموعه در نظر گرفته که اعضای آن ها یک به یک با هم متناظر است مثلا فرض کنید که عاشقی به معشوقش میگوید:“نگاه کن چه راه طولانیای را پیمودهایم راهی طولانی و پر فراز و نشیب. دیگر امکان برگشتن نیست. حالا به یک دوراهی رسیدهایم. میتوانیم هرکداممان به راه خود برویم. این رابطه راه به جایی نمیبرد. انگار چرخهایمان در جا میچرخند و گیج میخورند، رابطهی ما از مسیرش بیرون رفته است.”[همان / ۱۴۲] در عبارت بالا از مفهوم سفر و قلمرو آن برای درک عشق و قلمرو آن استفاده شده است و استعارهی مفهومی خلق شده است به بیان فنی تر “استعاره را می توان نگاشت (به مفهوم ریاضی) از قلمروی مبدا (در این مورد سفر) به یک قلمرو مقصد (در اینجا عشق) دانست.این نگاشت به شدت ساختمند است تناظرهای هستی شناختی وجود دارند که بر مبنای آن ها هستیهای قلمروی عشق (یعنی عاشقان، هدفهای مشترکشان، مسائل و مشکلاتشان، رابطهی عاشقانه و غیره) به گونهای نظام یافته متناظرند با هستیهایی که در قلمرو سفراند (یعنی مسافران، وسیلهی نقلیه، مقصد و غیره). در این نگاشتِ “عشق یک سفر است” تناظر های هستی شناختی زیر مشاهده میشود.

لیکاف و جانسون برای نامگذاری نگاشتها از نام قلمروهای اصلی نگاشت استفاده میکنند مثلا وقتی در بارهی عشق با استفاده از قلمروی سفر سخن میگوییم نام نگاشت میشود «عشق یک سفر است» اگرچه لیکاف و جانسون به این نکته اشاره نمی کنند ولی روشن است که آن ها برای نامگذاری نگاشت ها به اصل تشبیه مراجعه می کنند عشق یک سفر است در واقع یک تشبیه است وقتی عشق یک سفرباشد عاشقان هم مسافران خواهند بود و الی آخر… در این صورت ما با استفاده از متعلقات سفر در بارهی عشق و متعلقات آن سخن خواهیم گفت.همچنین است در بارهی جملهی “شب سردی را پشت سر گذاشتیم” اگر بخواهیم این نگاشت را نام گذاری کنیم باز باید به ریشهی آن یعنی تشبیه اولیه رجعت کنیم که میشود “گذر زمان حرکت است” سپس در بارهی گذر زمان و متعلقاتس با استفاده از حرکت و متعلقاتش سخن میگوییم و مفهوم گذر زمان وقلمرو آن را با مفهوم حرکت و قلمرو آن توضیح میدهیم.

لیکاف مینویسد:“یک اشتباه رایج آن است که نام نگاشت “عشق یک سفر است” را با خود نگاشت خلط کنیم. نگاشت مجموعهای از تناظرهاست. بنابراین هرگاه من [لیکاف] با استفاده از یادافزاری چون “عشق یک سفر است” به استعارهای ارجاع میکنم، در واقع چنین مجموعهای از تناظرها را مد نظر دارم. اگر نگاشت با نام نگاشت اشتباه گرفتهشود بدفهمی دیگری ممکن است شکل بگیرد. نام نگاشتها معمولا شکلی گزارهای دارند. برای مثال، عشق یک سفر است. اما خود نگاشتها از نوع گزاره نیستند. اگر نگاشتها اشتباه گرفته شوند، شاید به این فکر اشتباه گرفتار شویم که در این نظریه استعارهها از نوع گزارهاند. بیتردید استعارهها هرچیزی ممکن است باشند مگرگزاره، استعارهها نگاشتاند یعنی مجموعهای از تناظرهای معنایی.”[همان/۱۴۴]

“نظریه پردازان معاصر همه از واژهی استعاره به معنای نگاشت مفهومی استفاده میکنند. و از عبارت بیان استعاری برای ارجاع به یک بیان کلامی منفرد (مانند خیابان بن بست) که به واسطهی آن نگاشت بر انگیخته می شود استفاده میکنند…. استعاره به مثابهی یک پدیده، هم با نگاشت مفهومی سرو کار دارد و هم با عبارت کلامی منفرد.”[همان / ۱۴۷و۱۴۸] البته متمایز دانستن این دو حوزه از هم بسیار مهم است به این دلیل که نگاشت ها بنیادیاند و بیانگر تعمیم هایی هستند که در کانون توجه ما قرار دارند، واژهی استعاره را برای ارجاع به آنها به کار میبریم و نه برای ارجاع به عبارت کلامی.

در واقع زبان استعاری تجلی روساختی استعارهی مفهومی است. برای درک وشناخت استعاره، ناگزیر از رجوع به زبان استعاری هستیم. و این خود استعاره است که سبب پدید آمدن زبان استعاری می شود، امبرتو اکو می گوید: “استعاره آن ترفندی است که اجازه میدهد تا استعاری سخن بگوییم. [۱۳۹۰ (۱۳۸۳) / ۲۳۳] و استعاری سخن میگوییم چون از طریق استعاره است که مفاهیم انتزاعی را درک میکنیم و به استدلال انتزاعی میپردازیم و از این طریق به درک پیش پا افتادهترین و پیچیدهترین نظریات علمی و فلسفی نایل میشویم البته به این نکته نباید بیتوجه بود که اگرچه عمدهی نظام مفهومی ما استعاری است بخش قابل ملاحظهای از ادراک ما غیر مفهومی است ودرک استعاری ما بر مبنای درک غیر استعاری صورت میپذیرد. آنچه که به ما امکان میدهد موضوعی انتزاعی و فاقد ساختار را برحسب موضوعی عینیتر یا دست کم ساختمندتر درک کنیم استعاره است.

(۱): گوییم مجموعهی x بر مجموعهی y نگاشته شده است، هنگامی که هر عضو مجموعهی x درست به یک عضو مشخص از مجموعهی y نسبت داده شده باشد. هر عضو مجموعهی y متناظر با حداقل یک عضو مجموعهی x باشد. پس زوج های مرتبی به وجود میآیند که مبدا ٱن زوج ها عضو مجموعهی x و منتهای هر زوج عضو مجموعهی y است به مجموعهی همهی این زوجها نگاشت مجموعهی x بر مجموعهی y میگوییم. منبع : ویکی پدیا با تغییر علائم اختصاری

 

منابع:

۱- استعاره، ترنس هاکس، ترجمهی فرزانه طاهری، چاپ دوم ۱۳۸۰، انتشارات نشرمرکز

۲- مقالهی نگاهی به تاریخچهی مطالعات استعاره، آزیتا افراشی، منتشر شده در کتاب “استعاره مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی”، گروه مترجمان، به کوشش فرهاد ساسانی، چاپ دوم ۱۳۹۰، انتشارات سورهی مهر

۳- مقالهی نظریهی معاصر استعاره، جورج لیکاف، ترجمهی فرزان سجودی منتشرشده در کتاب استعاره مبنای تفکر و زیبایی آفرینی با مشخصات ذکرشده در شمارهی۲.

۴-مقالهی استعاره [از نگاه سنتی اروپایی، فلسفه و نشانه شناسی]، امبرتو اکو، ترجمهی فرهاد ساسانی منتشر شده در کتاب استعاره مبنای تفکر و زیبایی آفرینی با مشخصات ذکرشده در شمارهی ۲

۵- مبانی نشانه شناسی، دانیل چندلر، ترجمهی مهدی پارسا، چاپ دوم/ انتشارات سورهی مهر

۶- پیشدرآمدی برنظریهی ادبی، ویراست دوم، نوشتهی تری ایگلتون، ترجمهی عباس مخبر، ۱۳۸۰، انتشارات نشر مرکز

۷- هشت کتاب، سهراب سپهری، چاپ دوم، ۱۳۵۸، کتابخانهی طهوری

۸- نشانه شناسی کاربردی، فرزان سجودی، ویرایش دوم، چاپ دوم، ۱۳۹۰، نشر علم