یکی از مسائل مهم سیاست “ دفتر رئیس جمهور” است، منظورم همان دفتری است که منشی رئیس جمهور در آن یادداشت می کند که چه اتفاقاتی در روز گذشته افتاده است. حتما شما هم دوست دارید ببینید در آن دفتر چه چیزی نوشته شده است. با توجه به اینکه من فرض را بر این گذاشتم که هر چیز محالی ممکن است محال نباشد، چون فرض محال هم محال نیست، به همین دلیل خودم امکان ریاست جمهوری را برای افرادی مانند رضا پهلوی، ابراهیم یزدی، هوشنگ امیر احمدی و شیرین عبادی هم فراهم کردم. فرض دیگر ما این است که دفتری که می خوانید یادداشت های روز شانزدهم آذر سال 1389 است.
محمود احمدی نژاد
ساعت پنج و نیم صبح: حاجی سرزده رفت برای بازدید از بهزیستی استان تهران، به هفتاد نفر از بچه ها سکه دادند، آبدارچی ها را هم تشویق کردند. قرار شد وزیر استعفا بدهد و بشود وزیر صنایع سنگین.
ساعت هفت و ده دقیقه: جلسه هیات دولت تشکیل شد، دویست مصوبه داشت. عکاس ها نبودند مصاحبه مطبوعاتی انجام نشد. جلسه 45 دقیقه طول کشید.
ساعت هشت و یک دقیقه: حاجی رفت دستشویی و وقتی برگشت خیلی خوشحال بود.
ساعت هشت و بیست دقیقه: سفیر توگو آمد، هماهنگ شد که پول شان را بدهیم، پسرش را هم آورده بود که با حاجی عکس بگیرد. حاجی به پسرش عکس امضا شدهد هم داد.
ساعت هشت و پنجاه دقیقه: استاندار کرمان زنگ زد و پیشنهاد کرد سفر استانی یک ماه به تاخیر بیفتد، الهام با او حرف زد. حاجی هم گفت استاندار استعفایش را بدهد و برود نیروی زمینی.
ساعت نه و چهارده دقیقه: حاج آقا پورمحمدی آمده بود برای جلسه، حاج آقا ثمره هم بود، حاجی پیشنهاد کرد پورمحمدی دوباره بشود وزیر کشور، پور محمدی از اتاق فرار کرد و رفت.
ساعت نه و چهل و چهار دقیقه: زنگ زدیم به آقای حجازی فرمودند اشکالی ندارد، قرار شد خودشان با کیهان هماهنگ کنند که حاج حسین اعتراضی ننویسد.
ساعت نه و پنجاه و سه دقیقه: حاج آقا لاریجانی زنگ زدند و وزیر کشور را معرفی کردند، الهام گفت حاجی موافق نیست، آقای لاریجانی با حاجی حرف زد، با حاجی حجازی هماهنگ شده است.
ساعت ده و پانزده دقیقه: زنگ زدیم به طالبانی، دفترش گفت کار دارد، حاجی با مسوول دفترش حرف زد، نیم ساعت طول کشید. حاجی ثمره یک اطلاعیه نوشت درباره مذاکره تلفنی طالبانی و رئیس جمهور که آنها درخواست کرده اند ایران راه کربلا را آسفالت کنند و از حاجی دعوت کردند.
ساعت ده و چهل و نه دقیقه: حاجی رفت دستشویی و وقتی برگشت حالش خوب نبود.
ساعت یازده و سه دقیقه: زنگ زدیم به ضرغامی، حاجی به او پیشنهاد کرد وزیر کشور بشود، ضرغامی هم گفت با علی آقا هماهنگ کرده.
ساعت یازده و سی و یک دقیقه: حاجی با حاجی ثمره رفتند توی اتاق و گفتند تلفن وصل نکنیم، یک ساعت و بیست دقیقه آنجا بودند، حاجی حجازی زنگ زدند و گفتند که این دو تا آن تو چی کار دارند؟ گفتیم خبر نداریم. صدای دعوا می آمد، حاجی ثمره با عصبانیت بیرون آمد و رفت.
ساعت دوازده و پنجاه دقیقه: دخترخانومی که انرژی هسته ای کشف کرده بود، آمد به دفتر و گفت یک هواپیمای جنگنده اختراع کرده که با سرعت صوت حرکت می کند، تنها مشکلش این بود که هر کاری می کرد نمی توانست سرعت آن را کم کند، بنده خدا کلا با چهل هزار تومان هواپیما را اختراع کرده بود، حاجی با او ملاقات کرد و قرار شد معرفی اش کنیم به نیروی هوایی سپاه.
ساعت یک و چهار دقیقه: حاجی ناهار قورمه سبزی داشت، برای شان سه تا پیاز بردم، یکی را پس داد و گفت اسراف نکنید. بعدا حاجی نماز خواند.
ساعت یک و هشت دقیقه: حاج آقا متکی آمد دفتر و گفت قرار مصاحبه زنده با سی ان ان را جور کرده، گفت صد هزار دلار خرج کرده که امانپور با روسری نصفه بیاید. حاجی خیلی خوشحال شد و به متکی گفت فعلا استعفا لازم نیست.
ساعت یک و چهل دقیقه: حاج خانوم زنگ زدند و با حاجی حرف زدند، نوه شان به دنیا آمده، حاجی خوشحال شد و رفت دستشویی و وقتی بیرون آمد دنبال چیزی می گشت که دستش را خشگ کند، فرستادیم از وزارت نفت آوردند.
ساعت دو و ده دقیقه: برادر کلهر سرپرست جدید فدراسیون وزنه برداری و مشاور هنری آمد و با حاجی رفتند برای شرکت در تمرینات تیم ملی وزنه برداری، رضا زاده هم بود، حاجی قرار است تک ضرب 125 کیلو بزند، عکاس ها هم هستند عکس بگیرند.
ساعت سه و چهل دقیقه: از فدراسیون زنگ زدند و قرار شد مادر نصیری وزنه بردار را پیدا کنیم تا با رئیس جمهور ملاقات کند، از هرکسی پرسیدیم نصیری را نمی شناخت، یکی بود که زمان شاه رئیس ساواک بود، ولی وزنه بردار نبود. ولی گفتند زن برادر سپهبد رحیمی هست آن هم رحیمی ابکناری . گفتند عیبی ندارد همین بیاید. عکاس هم بیاید.
ساعت چهار و ربع: حاج آقا ضرغامی زنگ زد و گفت لیست 28 استاندارش را آماده کرده که وقتی وزیر کشور شد بفرستد برای علی آقا، گفتیم برای ما هم فکس کنید، گفت لازم نیست. با حاجی حجازی تماس گرفتیم، گفتند هماهنگ شده است.
ساعت پنج و بیست دقیقه: حاجی آمد، صورتش را شست و با اکیپ حفاظت رفتند برای ملاقات با آمریکایی ها به بغداد. زنگ زدیم دفتر سفارت در بغداد، آنها گفتند آمریکایی ها نمی آیند، گویا دفتر طالبانی به آمریکایی ها گفته با این دیدار مخالف است. به حاجی خبر دادیم، گفت من دارم می روم. اگر آمریکایی ها نیایند خودشان می دانند.
ساعت شش و بیست دقیقه: از دفتر طالبانی زنگ زدند و گفتند ملاقاتی در کار نیست. ما گفتیم رئیس جمهور در راه است. گفتند اگر ما اطلاعیه بدهیم آنها هم تکذیب می کنند.
ساعت شش و سی و هفت دقیقه: حاجی از فرودگاه تماس گرفت و گفت خبری به دستش رسیده که قرار است ساعت نه شب در بغداد ترورش کنند. گفت خبرش را ساعت نه شب بدهیم صدا و سیما. خداحافظی کردند.
ساعت هشت و چهل دقیقه: اطلاعیه ترور رئیس جمهور را فرستادیم به صدا و سیما، تا بیست دقیقه دیگر می خوانند.
ساعت نه و پنج دقیقه: از طرف حاجی حجازی، دفتر شورای تشخیص، شورای نگهبان و منزل تماس گرفتند و پرسیدند رئیس جمهور زنده است یا نه، خبر دادیم زنده است.
ساعت نه و ده دقیقه: حاجی از بغداد زنگ زد و گفت هنوز ترور نشده و اعلام کرد که بخاطر دست داشتن آمریکا در ترور ما حاضر به ملاقات با آمریکایی ها نیستیم. اطلاعیه اش را فرستادیم.
ساعت نه و بیست دقیقه: حاجی آقا حجازی تماس گرفتند و گفتند چون می خواهیم بخوابیم ، اگر رئیس جمهور ترور شد هماهنگی ها را با علی آقا لاریجانی بکنیم. علی آقا لاریجانی هم زنگ زد و گفت هر وقت ترور شد به او خبر بدهیم. به منشی اش گفتم زیاد امیدوار نباشید، گفت سرکاری یه؟ گفتم نه.
ساعت نه و بیست و پنج دقیقه: حاجی رفیع از حراست تماس گرفت و گفت بمناسبت روز دانشجو باید دویست تا دانشجو جمع می کردیم که امشب در سالن کنفرانس با حاجی گفت و شنود کنند. گویا یادش رفته بود، اگر حاجی بفهمد پدرش را در می آورد. گفت با بسیج هماهنگ می کند تا در همین یکی دو ساعت صد تا دانشجو جور کنیم تا جلسه برگزار شود.
ساعت یازده و چهل دقیقه: حاجی برگشت و از فرودگاه زنگ زد. گفت اطلاعیه صادر کنیم که سفر موفقیت آمیز بوده و یک ساعت با جلال طالبانی دیدار کردند ولی با آمریکایی ها دیدار نکردند. بیانیه را صادر کردیم.
ساعت دوازده و ده دقیقه: از دفتر طالبانی زنگ زدند و گفتند اصلا دیداری صورت نگرفته، حاجی با آنها حرف زد. بالاخره قرار شد آنها بگویند یک دیدار شخصی و خصوصی بوده است.
ساعت دوازده و نیم: صد تا دانشجو از آشنایان بسیجی پیدا کردیم و رئیس جمهور برای آنها در مورد روز دانشجو و اهمیت انرژی هسته ای حرف زد، ده نفری قرار بود سووال کنند، اما چون اکثرا پدران شان آشنا بودند، به آنها گفته شده بود سووال نکنید چون ممکن است اخراج بشوید. جلسه ساعت سه تمام شد.
ساعت سه و هفت دقیقه: حاجی رفت دستشویی، وقتی بیرون آمد خسته بود.
ادامه ماجرا…..: دفتر یادداشت روسای جمهور بعدی یعنی محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، باقر قالیباف، علی لاریجانی، ابراهیم یزدی، محسن سازگارا، رضا پهلوی، عبدالله نوری، مهدی کروبی، هوشنگ امیر احمدی و شیرین عبادی را در روزهای آینده خواهید خواند، لطفا چنانچه از اینها خوشتان نیامد و رئیس جمهور جدیدی پیشنهاد دارید، برایم بنویسید تا دفتر او را هم بنویسم.