فیلم پرسپولیس ساخته مرجانه ساتراپی – ونسان پاتریو که از آن بعنوان یکی از فیلم هایی نام می برند که بخت بردن نخل طلائی را دارد، دیروز در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش در آمد. مجله سینمائی استودیو در شماره ویژه جشنواره خود دو صفحه رابه این فیلم اختصاص داده است که د ر آن سخنان مرجانه ساتراپی از جاهای مختلف گرد آوری شده اند.
حرف های مرجانه ساتراپی
آزادی، عشق و غربت
یک زندگی، یک برگ از تاریخ، یک کتاب مصور پر فروش که به وسیله چهار دست[۱] تبدیل به یک فیلم انیمیشن می شود و با صداهای دانیل داریو، کاترین دونوو و چیارا ماسترویانی در بخش مسابقه جشنواره کن حضور پیدا می کند.
مرجان ساتراپی مهمان ما در شماره ۲۰۷ مجله استودیو بود. تصویرگر ایرانی و قهرمان کتاب پرسپولیس به ما گفت که پروژه ساخت یک فیلم انیمیشن بر اساس این کتاب چهار جلدی و در واقع خود زندگی نامه اش را در دست دارد. سه سال گذشت و این پروژه پایان یافته و فیلم مشترک ساتراپی و ونسان پارونو افتخار حضور در بخش مسابقه شصتمین جشنواره کن را به دست آورده است. و ما مرجان را روی پرده خواهیم دید، دختر کوچولوی زبان درازی از تهران که انقلاب، سقوط شاه، برقراری جمهوری اسلامی، جنگ با عراق و سپس غربت را زندگی می کند. او آزادی، عشق، هم چنین غربت و تفاوت را تجربه می کند. حرف های گردهم آوری شده او دراز مطبوعات را بخوانید.
فرهنگ پدر سالار
من عمیقاً معتقدم که بزرگ ترین دشمن دموکراسی، فرهنگ پدرسالارانه است. دیکتاتورها و حکومت های مطلقه، در نهایت قادر به مهار امواج دموکراسی نیستند، اما فرهنگ های سنتی و مبتنی بر پدرسالاری، باعث سرکوب و از بین رفتن دموکراسی می شوند. در این گونه کشورها، نیمی از جامعه، نیم دیگر جامعه را سرکوب می نمایند و توجیه این امرنیز، باورهای موجود در این جوامع است؛ باورهایی مانند این که زنان نسبت به مردان از هوش کمتری برخوردار هستند و یا زنان به دلیل طبع حساس و شکننده شان، قادر به انجام کارهایی که مردان انجام می دهند، نیستند. او اظهار داشت که دموکراسی یک فرآیند رو به جلو است. اکنون در ایران، زنان از نیمی از حقوق قانونی مردان، برخوردارند و در عین حال 70 درصد دانشجویان ایرانی را نیز زنان و دختران تشکیل می دهند. ساتراپی معتقد است که تا زمانی که این زنان تحصیل کرده، از لحاظ اقتصادی مستقل نشوند، امکان تغییر فرهنگ کنونی جامعه ایران وجود نخواهدداشت و تا آن زمان دولت ایران، سعی در نادیده گرفتن زنان و حقوق آن ها می کند. زندگی در خارج از ایران، از سویی باعث ایجاد دلتنگی و از سوی دیگر تجربه و فرصتی گران بهاست.”
اقتباس از پرسپولیس
از همان موقع انتشار کتاب ها و موفقیت شان، پیشنهادهایی برای اقتباس آن ها دریافت کردم. به خصوص زمانی که در آمریکا به چاپ رسیدند. حتی به من پیشنهاد ساخت سریالی به شیوه بورلی هیلز از روی آنها شد. کاملاً بی ربط!
فکر می کردم که کارم را با این کتاب ها که نوشتن و نقاشی کردن شان چهار سال طول کشید، تمام کرده ام. بعدها با ونسان پارونو ملاقات کردم[نویسنده کتاب های مصور معروف به ونشلوس] که تحسین اش می کنم و مثل برادر دو قلو و همزاد من است. در کار او یک چیز غیر متعارف و Trash وجود دارد که در حین حال ناب و والاست. این پروژه نه تنها موقعیت کار با او را برایم ایجاد کرد، بلکه امکان آن چه در زندگی برایم از هر چیز مهم تر است را فراهم کرد؛ یعنی یاد گرفتن…
ساخت یک فیلم انیمیشن
یک فیلم با تصاویر واقعی در میان دیگر فیلم ها گم می شد. نقاشی به من اجازه حفظ وابستگی به اصل و یک یگانگی را می دهد که به کارگیری شیوه سیاه و سفید در آن نقش مهمی ایفا می کند. اگر کتاب ها همه جا با موفقیت روبرو شدند به خاطر آن بود که انتزاعی بودن تصاویر امکان آن را می داد که هر کدام هویت خود را کاملاً بروز بدهند. ونسان و من سبک های متفاوتی داریم، اما با هم خوب ترکیب می شوند. مدت سه سال دیوانه وار کار کردیم. می بایستی ساختار کتاب ها را فراموش می کردیم. از صفر شروع می کردیم و یک چیز کاملاً متفاوت می ساختیم. یک کتاب مصور، استوری برد یک فیلم نیست. کتاب مصور تنها شیوه روایتی است که خواننده در روایت نقش دارد. می بایست یک کار تجسمی/تخیلی -برای حدس زدن آن چه که ما بین دو تصویر پیش آمده است- کرد. در کتاب مصور مخاطب فعال و در سینما مخاطب منفعل است. روایت در سینما متفاوت است. حرکت، صدا و موسیقی وجود دارد و اجباراً بنیان آن نیز باید چنین باشد.
سبک بصری
می توان از آن به عنوان رئالیسیم استیلیزه نام برد. به خصوص که مادر فضای انیمیشن نیستیم! اجازه آن را نداشتیم که در زمینه حالات و احساسات چهره ها هر کاری بکنیم. این نکته ای حیاتی بود که می بایست به همه طراحان و دست اندرکاران فیلم انتقال می دادیم. فیلم به ترکیبی از اکسپرسیونیسم آلمان و نئورئالیسم ایتالیا می ماند. با صحنه هایی بسیار امروزی، بسیار واقعگرا و در عین حال بسیار گرافیکی که در آن تصویر به مرز انتزاع می رسد.
تقسیم وظایف
مارک ژوسه[مدیر هنری که از او بسیار راضی هستم] هماهنگی کار را تضمین کرد. من داستان را نوشتم، بعد با ونسان فیلمنامه را نوشتیم و با هم در مورد دکوپاژ گفتگو کردیم. ونسان مسئولیت طراحی پس زمینه را به عهده گرفت و من اشیا و شخصیت ها راکه بالغ بر ۶۰۰ مورد متفاوت بود. همه آنها را در دو نمای نیم رخ و تمام رخ کشیدم. سپس طراح ها و نقاش ها روی حالت ها و حرکت های آنها کار کردند. سپس ونسان میزانسن را به معنای واقعی کلمه به عهده گرفت و من آن چه را که در درون نماها می گذرد. هر کس نظرش را درباره هر مورد در هر مرحله بیان می کرد.
ضبط صداها
ما می خواستیم صداها را قبل از ساخت فیلم ضبط کنیم، برای آن که حرکت ها و گفتگوها بستگی به نحوه بازی هنرپیشگانی که به جای شخصیت های فیلم حرف می زنند، داشت. دانیل داریو به جای مادربزرگ حرفم می زند. کاترین دونوو به جای مادرم و چیارا ماسترویانی به جای من. بعد از انتخاب چیارا بود که تازه متوجه شدم که این سرنوشت سینمایی را ادامه داده ام.[ ۲] چرا که آنها بارها نقش مادر و دختر را روی پرده بازی کرده اند.
۱- اشاره به دو کارگردان فیلم
۲- کاترین دونوو و چیارا ماسترویانی در عالم واقعیت نیز مادر و دختر هستند.