اکنون دولت ایالات متحده امریکا حفاظت از “پایگاه اشرف”، محل استقرار نیروهای سازمان مجاهدین، را به دولت عراق منتقل کرده، اما اعتراض مجاهدین و تقاضای آنان برای ادامه فعالیت اردوگاه فوق هم چنان با شدت ادامه دارد. آنها تمام نیروی خود را به کار گرفته در امریکا و اروپا لابی می کنند که حق تداوم فعالیت در عراق را، “تحت نظارت بین المللی” برای خود تضمین کنند. آنها هم چنان از “شهر اشرف” به عنوان “بزرگترین امید قابل دوام برای تغییر دموکراتیک در ایران” یاد می کنند.
شواهد بسیار نشان می دهد که واگذاری حفاظت از پادگان اشرف به دولت عراق جزئی از روند گریز ناپذیری است که دیرتر یا زودتر قطعا اتفاق می افتاد. اما مجاهدین از سیر تحول اوضاع در عراق و مناسبات ایران و امریکا تصور دیگری دارند. تا آنجا که از حرکات و گفته های آنان بر می آید پافشاری و تلاش برای ابقای اردوگاه اشرف و تداوم حضور سازمان یافته مجاهدین در عراق مبتنی بر محاسبات زیر است:
1- آنها بر این حسابند که وضع امنیتی در عراق بهبود نخواهد یافت. از نظر مجاهدین حکومت ایران قطعا مخالف بهبود وضع امنیتی در عراق است و لذا اخلال و دخالت آنان در عراق قطعا ادامه خواهد یافت.
2- آنها بر این حساب اند که ایران قطعا برنامه اتمی خود را تا دست یابی به سلاح هسته ای ادامه خواهد داد و لذا شانس حمله نظامی به ایران توسط ایالات متحده امریکا و متحدین بسیار جدی است.
3- بنا به دو دلیل فوق آنها بر این حساب اند که روابط ایران و امریکا در مسیر “وخامت بیشتر” پیش میرود تلاش ها برای ”تغییر در رفتار رژیم” به تلاش برای “تغییر رژیم” تبدیل خواهد شد.
4- آنها بر این حساب اند که جز مجاهدین، هیچ نیروی دیگری وجود ندارد که بتواند ایالات متحده و متحدین را در پیشبرد گزینه فوق یاری دهند. آنها پیش بینی می کنند نقطه اتکای اصلی دولت امریکا و متحدین، برای پیشبرد استراتژی تغییر رژیم، نیروهای مستقر در پادگان اشرف خواهند بود.
علیرغم این که نیروهای فوق العاده پر نفوذی، از جمله نیوکان ها، در ایالات متحده امریکا، در اسرائیل و برخی دولت های دیگر، هنوز روند اوضاع و گزینه های مطلوب را همان طور می بینند و می طلبند که مجاهدین می گویند، اما آنچه مجاهدین می بینند و می طلبند بکلی از واقع بینی تهی و از تمایل به خود ارضائی آکنده است. دلایل این داوری چنین است:
1- با وجود فشارهای فوق العاده سنگین داخلی بر دولت امریکا، سیر رویدادها در جهت کاهش از تعهدات و مداخلات نظامی در عراق و واگذاری هرچه بیشتر امور کشور به دولت عراق؛ در جهت پایان یابی جنگ داخلی و پس کشیدن ارتش امریکا و انگلیس از صحنه های جنگ است.
2- با وجود تمایل بارز در جوامع، کردی، شیعی و سنی در عراق پایان یابی نقش نیروهای ائتلاف در حفظ امنیت داخلی و محلی در استان ها و مناطق مختلف عراق و پیشرفت روندی کاملا قابل پیش بینی است.
3- با توجه به این واقعیت که در عراق دیگر محال است جریان های سنی، بقایای بعثی ها و حامیان القاعده دست بالا پیدا کنند و حاکمیت ملی در عراق و قدرت واقعی در مناطق وسیعی از آن کشور تحت کنترل شیعیان و کردها باقی خواهد ماند.
4- با توجه به نتایج انتخابات کنگره در سال گذشته و روند تغییر تناسب قوا در دستگاه حاکمه امریکا، با توجه به رویکرد همیشگی وزارت خارجه امریکا و تفاوت آشکار مواضع رابرت گیت با دونالد رامزفلد، و با توجه به چشم انداز انتخابات آتی ریاست جمهوری در آن کشور؛ و به استناد تحولات یک ساله اخیر در مناسبات ایران و امریکا، تمایل غالب در سیاست امریکا در قبال ایران سیاستی در جهت انعطاف، تعامل و دیپلماسی فعال است، و نه در جهت رویارویی نظامی.
5- با توجه به این واقعیت که سرنگونی صدام به افزایش قابل ملاحظه نفوذ و نقش ایران در عراق منجر شده و در میان تمام کشورهای منطقه - حتی به اعتراف صریح خود مجاهدین - ایران نزدیک ترین مناسبات را با دولت عراق دارد، تغییر رژیم عراق و تضعیف آن بشدت به زیان جمهوری اسلامی است.
پیش بینی و تحلیل مجاهدین از سیر اوضاع در منطقه با روندهای عینی سازگار نیست. شانس غلبه دیدگاه ها و ارزیابی های آنان بر دولت امریکا شانسی کمتر از صفر است. به این ترتیب نظر و تلاش نیروهای سیاسی مختلف در باره وضعیت مجاهدین از 3 صورت خارج نیست:
1- مجاهدین به عنوان بخشی از موضوعات و مفاد مورد توافق میان ایران و امریکا و دولت عراق، زیر فشار قرار می گیرند تا جزئا، قسما، و یا کلا به دولت ایران تحویل شوند (دولت جمهوری اسلامی ایران در تلاش برای تحقق این “راه حل” است).
2- مجاهدین در اردوگاه اشرف - تحت نظارت بین المللی - باقی بمانند و به فعالیت های کنونی خود ادامه دهند.
(این “راه حل” مورد مطالبه سازمان مجاهدین، نیوکان ها در امریکا، دولت اسرائیل و همه نیروهایی است که گزینه نظامی را در رابطه با ایران در دستور دارند).
3- ساکنان اردوگاه اشرف به واسطه نهادهای بین المللی حقوق بشری و پناهندگی فرصت بیابند در کشورهای امن پناه داده شوند (این راه حل مورد حمایت همه نیروهای آزادیخواه در ایران، سازمان های حقوق بشری، نیروهای مترقی در عراق و بخش عمده ای از دولت های جهان است.)
هیچ آینده چهارمی برای آنان متصور نیست. با ماندن مجاهدین در عراق، هرچه زمان بگذرد، تنها خطر تحویل اجباری به ایران و یا خطر ترور و اسارت آنان بدست نیروهای معاند در عراق تشدید خواهد شد.
مجاهدین خلق باید بپذیرند که ادامه حضور متشکل ایشان در عراق مستلزم استمرار ناامنی و استمرار جنگ داخلی، مستلزم تشدید تشنج در مناسبات امریکا و ایران و سیر آن به سوی درگیری است. شایسته است آنها تاکتیک ها و تصمیم های خود را تابع این حقیقت کنند که سیر رویدادها در جهت غیرممکن کردن ادامه حضور سازمان مجاهدین در عراق با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی است.
تا امروز هنوز مجاهدین علاقه و عزم خود را به پی گیری راه حل سوم نشان نداده اند. آزادی خروج از عراق خواست رسمی آنان نیست. ماندن در عراق خواست رسمی آنان است. آنها هم چنان دارند برای ماندن در عراق حمایت بین المللی جلب می کنند. برخی سازمان های اپوزیسیون با خواست مجاهدین در مورد عدم تحویل اردگاه به دولت عراق همراهی کرده و در باره خطر تحویل به دولت ایران هشدار داده اند. اما هیچ یک رسما به عزم مجاهدین برای ماندن در عراق اعتراض نکرده اند.
سازمان مجاهدین را منزوی ترین نیرو در میان تمام سازمان سیاسی ایرانی است. دولت امریکا و اتحادیه اروپا این سازمان را “تروریستی” می شناسند. رفتار مجاهدین با مخالفین سیاسی بوی خون می دهد. ساختار درونی آنان تا حد خطرناک ساختاری نزدیک به مدل “خدایگان و بندگان” است. کسب قدرت سیاسی از هر طریق و به هر قیمت، حتی از طریق جنگ و حمله نظامی یک کشور دیگر، مشخصه اصلی ماهیت و هویت آنهاست. با چنین سازمانی در هیچ زمینه ای نمی توان همکاری، همراهی و اشتراک مساعی و حتی مذاکره و توافق با آنان در هیچ زمینه ای میسر نیست. از هر سخن آنان با مخالفین سیاسی بوی خون و نفرت بر می خیزد.
اما این که هیچ نقطه مشترکی میان مجاهدین و سایر نیروهای سیاسی کشور وجود ندارد نباید به بی تفاوتی نسبت به سرنوشت تلخ ساکنان اردوگاه اشرف منجر شود. بهای ماندن مجاهدین در عراق به مخاطره افکندن سرنوشت 3500 انسان است؛ انسان هایی که مثل همه به یک اندازه حق حیات دارند. هیچ نیروی سیاسی صادق و وفادار به حقوق بشر و دموکراسی مجاز نیست به بهانه ماهیتی که سازمان مجاهدین دارد و به استناد پیشینه آنان، نسبت به خطراتی که ماندن در عراق متوجه جان 3500 نفر انسان می کند، ساکت و بی تفاوت بماند. باید به این تصمیم مجاهدین دائر بر ماندن در عراق اعتراض کرد. باید در مقابل خواست دولت ایران مبنی بر تحویل گرفتن مجاهدین ایستاد. اما با ماندن مجاهدین در عراق دو سرنوشت بیشتر در انتظار آنان نیست: استرداد به جمهوری اسلامی ایران و یا له شدن در گیر و دار خون ریزی ها ترورهای فرقه ای.
در آستانه خرداد 1360 تحلیل رهبری مجاهدین این بود که خیزش آنان می تواند از حمایت لازم برای سرنگونی حکومت برخوردار شود و اگر آنان قیام نکنند استبداد دینی فراگیر خواهد شد. این تحلیل اشتباه بود و هزینه آن، نه فقط بسط مواضع حامیان تشدید استبداد دینی در حکومت، که کشته شدن هزاران عضو این سازمان بود.
در آستانه پایان جنگ ایران و عراق تحلیل رهبری مجاهدین این شد که پایان جنگ پایان با پایان حیات رژیم هم دم است و یورش آنان برای تسخیر حکومت کار ساز خواهد شد. هزینه این تحلیل اشتباه، نه فقط جابجایی بزرگ در ساخت قدرت به سود گرایش راست، که به کام مرگ رفتن هزاران مجاهد ساده دل مشتاق بود.
اکنون، 20 سال پس از فاجعه تابستان 67، مجاهدین بار دیگر در آستانه یک فاجعه دیگر ایستاده اند. بنا بر یک تحلیل غلط از سیر تحول اوضاع، آنها اصرار دارند که اردوگاه اشرف را، به امید احیای تسلط مدافعان حمله نظامی به ایران بر کاخ سفید، برای خود حفظ و راه “کسب قدرت” از این طریق را برای خود باز نگاه دارند. هزینه این اشتباه فقط برباد رفتن جان های بیشمار است. بی هیچ تاثیری، چه مثبت چه منفی بر اوضاع سیاسی کشور و منطقه. تا نجات آخرین افراد ساکن اردوگاه اشرف و رسانیدن آنان به یک کشور امن، از پای نباید نشست.