جدا از اینکه رفراندوم پیشنهادی روحانی کلا فایده ندارد، جمهوری اسلامی بطور کلی و به لحاظ منطقی هم با هر رفراندومی مشکل دارد و برای این کار هم دلایل فلسفی عمیقی دارد که اینجانب تلاش می کنم آن دلایل قوی و معنوی را برایتان توضیح بدهم. اول، اصلا مهمترین دلیلی که نظام جمهوری اسلامی در ایران حکومت میکند، این است که ۹۹ درصد یا حتی تا ۱۰۴ درصد هم گفته شده که مردم در رفراندوم سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رای دادند و اصولا به همین دلیل این کشور نظامش جمهوری اسلامی است، بنا براین رفراندوم عامل اصلی روی کار ماندن جمهوری اسلامی است و به همین دلیل هم رفراندوم غلط است.
دوم، امام خمینی یک زمانی گفته بود “پدران ما چه حقی داشتند که برای ما حکومت تعیین کنند.” به همین دلیل که امام خمینی گفته است، پس ما هم میگوئیم پدران ما چه حقی داشتند برای ما حکومت جمهوری را تعیین کنند؟ حالا ما یک چیز دیگر میخواهیم. این هم دلیل دوم که رفراندوم کلا کار قشنگی نیست، چون امام خمینی به پدرش بیاحترامی کرد، ولی ما نباید کارهای بد را از او یاد بگیریم، حتی اگر عکساش روی همه اسکناسها باشد و اسم همه خیابانها امام خمینی باشد.
سوم، حماسه نه دی اثبات کرد که میلیونها نفر از مردم ایران و چه بسا میلیاردها نفر از مردم ایران، حالا سر سه تا صفر معامله را به هم نزنید) با بصیرت هستند و در همان نه دی بقول آیت الله خامنهای “قویترین حکومتهای دنیا… اگر همه تلاششان را هم بکنند، نمیتوانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بیاورند توی خیابانهای شهرشان یا کشورشان. اینکه چند ده میلیون انسان در سرتاسر کشور بیایند اگر به دستور حکومت هم آمده باشند، این خیلی حکومت مقتدری است.”
پس نتیجه میگیریم که دهها میلیون نفر به گفته رهبری در ۹ دی به خیابان آمده بودند، فقط به عشق ولایت، از آن روز به بعد هم که همیشه تعداد طرفداران جمهوری اسلامی زیادتر شده و حالا اگر نگوئیم ۳۰ میلیون، حداقل پنجاه میلیون نفر در رفراندوم به نفع رهبری رای میدهند، وقتی رهبری مطمئن است که حداقل بین ۹۰ تا ۱۱۰ درصد مردم طرفدارش هستند، برای چی باید رفراندوم برگزار بشود؟ آدمی که مطمئن است اسمش سید علی است، هی شناسنامهاش را نگاه میکند که ببیند اسمش چیست؟ پس بخاطر احترام به سالگرد ۹ دی رفراندوم بی رفراندوم.
چهارم، گروهی از مسلمانان یمن گفتند که آیت الله خامنه ای رهبر مسلمین جهان است، ماندلا هم که در ملاقات با رهبر جمهوری اسلامی به او گفتند “جیگر من” پوتین هم به نقل از حجت الاسلام مروی گفته بود “من خودم شخصا که مسیح را ندیدم، ولی در رهبری ایران مسیح را دیدم”، نتانیاهو هم به نقل از یک وب سایت بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد جوشقان گفته است “خامنه ای از نیل تا فرات را در اختیار دارد، من چه کنم؟”
موسسه دیل کارنگی هم که کتاب آئین دوست یابی را منتشر کرده به نقل از وب سایت مقام معظم رهبری گفته است “کلا در دنیا هیچ رهبری به اندازه خامنه ای موثر و ناشناخته نیست، ما همین دیروز اسمش را یاد گرفتیم.” نشریه کریستین ساینس مانیتور هم گفته “رهبر جمهوری اسلامی هر دو روز یک کتاب می خواند و هر روز جلوی انتشار دو کتاب را می گیرد.” یا مثلا جاناتان گرانف مهم ترین شخصیت استراتژیک دنیا که شما ممکن است رو را نشناسید، ولی غلط می کنید، گفته است “من مولانا را دوست دارم و این موضوع نشان می دهد که رهبری جمهوری اسلامی یک تیکه بدجور است.“،
یا مثلا نشریه گلوبال پی پل که وابسته به خبرگزاری اینزون یکی از شبکه های جنوب پکن است درباره رهبری نظام گفته است “آیت الله خامنه ای در یک نقطه از تهران زندگی می کند و این در مقایسه با رهبرانی که در چند نقطه زندگی می کنند مثال زدنی است.” خالد مشعل هم گفته “بعضی از نظرات رهبر جمهوری اسلامی به نظرم بد نبود.” بان کی مون هم به نقل از رجانیوز گفته است: “شما فقط یک رهبر نیستید، بلکه دو رهبر هستید، چون من هی نظرات متفاوت از شما می شنوم.” دیلیپ داروا وزیر صنایع بنگلادش نیز به نقل از شیعه نیوز گفته « با وجود چنین رهبری همین که تاکسی ها در تهران راه می روند، موجب شگفتی است.”
کوندا لیزا رایس هم درباره آیت الله خامنه ای گفته است: “آیت الله خامنه ای می تواند با یک سخنرانی یک ساعته تمام تلاش هایی که شما کردید از بین ببرد، تا به حال ندیدم که رهبری بتواند تا این حد همه چیز را به هم بریزد، حتی برنامه ریزی های خودش را” خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان ملل به نقل از بشارتی وزیر کشور اسبق گفته بود: “من خودم دهها دکترای علوم سیاسی دارم، ولی وقتی آیت الله خامنه ای حرف می زد، احساس کردم به زبان فارسی حرف می زند، و این برای من شگفت انگیز بود.”
کوفی عنان دبیر کل اسبق سازمان ملل که اهل غنا بود،پس از دیدار با آیت الله خامنه ای گفت: “اینقدر که ایشان درباره کشور غنا می دانست، من نمی دانستم، البته آنقدر هم که من درباره ایران می دانستم، ایشان درباره ایران نمی دانست، در این دیدار ما یک بر یک شدیم.” خوب؟ با این همه توصیفات شخصیت های بین المللی درباره شخصیت رهبر ایران، حیف نیست که به جای اینکه آیت الله خامنه ای تصمیم بگیرد، رفراندوم برگزار شود؟
پنجم: به طور کلی پنج هزار نفر در دوره حکومت آیت الله خامنه ای زندانی سیاسی شدند، و بین صد تا دویست نفر کشته شدند، جمعا میشود ۵۲۰۰ نفر، اگر اینها را از کل جمعیت ایران کم کنیم، میشود ۷۹ میلیون و خوردهای. کدام حکومتی که بیش از نود و نه درصد، رای مردم را دارد؟ رفراندوم برگزار میکند؟ برای چی آدم پولش را باید برای چیزی خرج کند که نتیجهاش از قبل معلوم است.
نتیجه گیری اول: نود درصد مردم ایران مخالف رهبری هستند و نود درصد آنها طرفدار رهبری، پس جمعیت ایران میشود ۱۸۰ درصد و در چنین وضعی بهتر است رفراندوم برگزار نشود.
نتیجه گیری دوم: برگزاری رفراندوم برای این است که آدم نظر مردم را بداند، وقتی جمهوری اسلامی نظر مردم را میداند، چرا باید رفراندوم برگزار کند؟
نتیجه گیری سوم: ما که فلسطین نیستیم که برای تعیین سرنوشت رفراندوم برگزار کنیم. برای چی اون وقت؟
عدد بده، عدد بده، عدد بده
آقا! یکی آدرس این شبکههای ماهوارهای را که هر ماه بقول فرمانده سپاه همدان ۱۳. ۵ میلیون دلار هزینه اداره ماهانهشان میشود، به ما بدهد تا نه اینکه ما برویم آنجا کار کنیم، همین که دلمان خوش باشد که چنین چیزی وجود دارد. فرمانده سپاه همدان گفته است “۱۴۳ شبکه ماهوارهای فارسی زبان ماهانه ۱۳. ۵ میلیون دلار هزینه میکنند.” یعنی میشود سالی ۱۶۲ میلیون دلار. حالا اینکه خود جمهوری اسلامی ده شبکه تلویزیونی دارد که همین امسال یک میلیارد دلار هزینهاش هست و درصد مخاطبانش کمتر از سی درصد است. این صدا و سیما ۴۷ هزار کارمند دارد.
کارکنان تلویزیونهای ضد انقلاب هم که الحمدالله و المنه در این شبکههای تلویزیونی کمتر از ۲۰۰۰ نفر هستند، و به گفته آمارهای مختلف ۷۰ درصد بیننده دارند. یعنی در کل که نگاه کنی، هر تولید کننده تلویزیونی در داخل ایران حداقل چهار تا پنج برابر کارکنان تلویزیونی بیرون ایران درآمد دارند. البته نوش جان شان، ما که بخیل نیستیم، ولی انصاف هم نیست که همین طوری آدم آمار ول کند وسط زمین و آسمان. کلا آمار مشکل بزرگی است. بقول مرحوم هویدا آمار مثل مایوی دو تکه است، همه چیز را نشان می دهد غیر از چیزهای اصلی را. از اینها گذشته بنگرید به نظر معاون قضائی دادگستری کشور که گفته “ضریب نفوذ ماهواره در ایران زیاد است.”
محو صهیونیسم و کاخ سفید
کلا آدمها، که احتمالا شامل ما هم ممکن است بشود، دو جور آرمان دارند؛ یکی اینکه ما می خواهیم به یک چیزی برسیم، مثلا اینکه برسیم به برابری حقوق، یا اجرای دین، یا اجرای قانون یا هر کوفت و زهرمار دیگری، یا اینکه می خواهیم بقیه به چیزی نرسند. مثلا آرمان ما این است که اسرائیل نابود شود، یا سرمایه داری از بین برود، یا اینکه کفار نابود شوند. مثلا روحانی گفته “آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست” دستش درد نکند. این هم یک جورش است. ولی محمد رضا نقدی گفته: “آرمان ما سانتریفیوژ نیست، آرمان ما نابودی کاخ ستمگران و کاخ سفید آمریکا و محو صهیونیسم است.” خیلی هم عالی.
دستت درد نکند. اصلا ما برای این به دنیا آمدیم که همین کاخ سفید را از روی نقشه حذف کنیم و اسرائیل را هم به شرح ایضا. من هم مخالفتی ندارم. اصولا هر چیزی که بشود از میان برد خوب است. مثلا ما سی سال هی زور می زنیم که اسرائیل از میان برود، و درست همان موقعی که ما تلاش می کنیم اسرائیل از میان برود، اسرائیل قدرت پیدا می کند، یا مثلا سالها تلاش کردیم و می کنیم که آمریکا کاملا نابود شود، این خودش یک آرمان بی نظیر است. هی ما زحمت می کشیم و فقیر تر می شویم، هی آنها از بین می روند و ثروتمندتر می شوند.
از بین بردنش هم خیلی ساده است. پرچمش را آتش می زنیم و هر روز خبر منتشر می کنیم که آمریکا در حال نابودی است. نابود کردن آمریکا خیلی ساده است. همین که خبرهای آمریکا را پخش نکنیم و هر روز اعلام کنیم مردم آمریکا دارند حکومتش را از میان می برند، خودش کافی است. حالا ممکن است این اتفاق نیافد، ولی ما که نباید ناامید بشویم، مهم نیست. همین که فکر کنیم آمریکا دارد نابود می شود کافی است. اصلا برای چه نابود شود؟ اگر نابود شود ما می خواهیم با چی بجنگیم؟
اصلا آمریکا خودش دلیل اصلی زنده بودن ماست. آمریکا به زودی نابود خواهد شد، لنین همین را گفته بود، استالین هم همین را گفته بود، چه گوارا هم همین را گفته بود، چاوز هم همین را گفته بود. بالاخره نابود خواهد شد، حالا نه، دویست سال دیگر، باید ایمان داشته باشیم، که ما داریم، اگر با کون لخت و با شکم گرسنه و با دختران فاحشه شده و با پسران موژل زده و با دانشجویانی که از ایران می روند به آمریکا، بالاخره امروز نه، دو سال دیگر، نه ده سال دیگر، نه صد سال دیگر بالاخره که نابود می شود؟ دیروزود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. آرمان یعنی همین. آرمانی که دو سال دیگر بهش برسیم که خیلی احمقانه است. بالاخره می رسیم، من مرده شما زنده.
مدارک طبق سند
یکی از چیزهای مهمی که باید به آن توجه کرد، مدارک دانشگاهی است. مثلا شما نیاز به یک فوق لیسانس دارید، یا دکترا، راهی پیدا می کنیم و به شما مدرکش را می دهیم، بخصوص در دانشگاه امام زمان و مکان که این مدرک ها ارزش خاصی پیدا می کند. برادر محمد مهدی ماندگاری گفت: “تحمل تحریم های بین المللی “فوق لیسانس” و شهادت طلبی “ دکترا”ی دانشگاه انتظار امام زمان است.” بقیه درجات مدارک تحصیلی در دانشگاه انتظار امام زمان اینطوری است.
یک، مدرک پایان دبیرستان، خواندن دعای ابوحمزه ثمالی و زنجیر زنی تا حد خین و خین ریزی.
دو، لیسانس: موتورسواری در خیابان های تهران، تک چرخ زدن و پرتاب گاز اشک آور در میان خواهران بد حجاب.
سه، فوق دیپلم دانشگاه امام زمان: هک کردن عناصر معلوم الحال و لایک کردن صفحه مقام معظم رهبری و در صورت امکان حمله به سفارتخانه های دشمن (جز سفارت سوریه و فلسطین بقیه سفارتخانه ها مناسب است.)
چهار، دکترای افتخاری از دانشگاه آزاد امام زمان، از طریق شرکت در مانوور بسیج و اعلام آمادگی برای حضور در صحنه های جدال ایمان علیه کفر از طریق ثبت نام در سفر به سوریه و احیانا شرکت در راهپیمایی در کربلا و پاشیدن اسید به صورت دشمنان اسلام، در حالت اخیر دکترای شیمی دریافت می شود. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.