برگها و اوراق تصفیه اساتید دانشگاهها که مدتها بود در بایگانی دانشگاهها میرفت به دست فراموشی سپرده شود در دولت آقای احمدینژاد خاکزدایی شد و اساتید برجسته دانشگاهها بویژه دانشگاه مادر کشور یعنی دانشگا تهران، در معرض تهدید تصفیه واخراج و خانه نشینی قرار گرفتند.
اخراج اساتیدی که متفاوت میاندیشیدند، البته سابقهای به اندازه عمر دانشگاه تهران دارد. قانون تاسیس دانشگاه تهران در بهمن 1313 در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و از همان روز، پیدا و پنهان حکومت کوشید کسانی در دانشگاه درس بگویند که به لحاظ فکر و اندیشه سیاسی در موضع مخالف یا منتقد حکومت نباشند.
اولین موج تصفیه اساتید که در یادها باقی مانده است به سال 1327 شمسی بر میگردد که محمدرضا پهلوی به دکتر علی اکبر سیاسی رییس وقت دانشگاه تهران فشار میآورد که اساتید تودهای نظیر دکتر انور خامهای، کیانوری، فریدون کشاورز و جودت را از مصدر تدریس در دانشگاه کنار بزند. رییس دانشگاه استدلال میکرد که این استادان تنها در دانشگاه درس میگویند و مرام و اندیشه خود را تبلیغ نمیکنند؛ اما محمدرضا پهلوی نمیپذیرفت. دکتر سیاسی اخراج اساتید را خارج از حیطه اختیارات رییس دانشگاه میدانست و معتقد بود اخراج اساتید باید در شوراها و مراکز مسئول هدف رسیدگی قرار گیرد و آن هم باید حاوی استدلال و دلیل قانع کننده باشد و ما برای اخراج این اساتید هیچ بهانه موجهی نداریم. دکتر سیاسی تسلیم فشارها نشد اما اساتید اخراج شدند و این جعفری وزیر فرهنگ وقت بود که به طور غیرقانونی حکم بر اخراج آنان داد.
موج دوم تصفیه اساتید بعد از کودتای 28 مرداد و امضای بیانیه معروف علیه کودتا و کنسرسیوم نفت توسط جمعی از اساتید دانشگاه تهران و در رأس آنان مرحوم مهندس بازرگان شکل گرفت. یازده استاد که بعدها به گروه «یاد» معروف شدند، هدف تصفیه قرار گرفتند. باز هم شاه عامل فشاری برای اخراج آنان بود و دکتر سیاسی در برابر این خواست دست به مقاومت زد اما سرانجام تسلیم شد و ناچار حکم اخراج موقت آنها را امضا کرد. البته چندی بعد با رسیدن دکتر منوجهر اقبال به ریاست دانشگاه تهران به جز دکتر عبدالعظیمی، الباقی اساتید دعوت به کار شدند تا رژیم نشان دهد که چندان سرسخت نیست.
موج سوم تصفیه اساتید به انقلاب فرهنگی باز میگردد که البته در طی چند ماه گذشته احتجاجات فراوانی میان اعضای سابق شورای انقلاب فرهنگی صورت گرفت و چندان نیازی بر تکرار آن نیست.
و امروز با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد که خود مدعی بود به علت اشتغال به معلمی دانشگاه، شأن و منزلت اساتید را به خوبی میشناسد، موج تازه تصفیه اساتید آغاز شده است. در گروههای نخست برخی از اساتید دانشمند و صاحب صلاحیت و ممتاز دانشگاهها همچون دکتر محمد مجتهد شبستری، دکتر عراقی و دکتر کدیور یا بازنشسته شدند یا از دانشگاهها به مراکز پژوهشی منتقل شدند. پس از آن هم، سخن از تصفیه گروه دیگری از اساتید در میان آمد که دکتر بشیریه، دکتر سمتی و دکتر ابوالفضل شکوری از این جمله بودند.
به رغم ژاژخاییها، اهل فکر و اندیشه، بعد از روی کار آمدن دولت احمدینژاد انتظار و توقع برخورد با اساتید دانشمند و صاحبنظر را داشتند و برای آن دلایلی را بر میشمردند که صدق آن امروز آشکار شده است. حتی بهانههایی چون ”غیبت طولانیمدت از دانشگاه” نمیتواند هدف اصلی دولت را از موج تصفیه اساتید پنهان دارد؛ چرا که اولاً بهانه غیبت غیرموجه بعد از اتمام فرصت مطالعاتی را کمتر کسی است که هدف اعتنا قرار دهد. تنها کافی است اشاره شود چرا این بهانه فقط گریبان اساتید مستقل و منتقد را میگیرد و هیچیک طرفداران جریان حاکم هیچ گاه با این مشکلات روبرو نمیشوند؟
ثانیاً دولت برای خویش رسالت ارائه و عرضه انحصاری علم را قائل است و معتقد است کسانی که با این امر سرسازگاری ندارند، نباید فکر و اندیشه خود را در مراکز علمی بیان کنند. فراموش نکردهایم که برخی علمای بزرگ مرتب به اصلاحطلبان ایراد میکردند که جای بحثهای علمی و دینی شما در دانشگاهها و مراکز علمی است نه مطبوعات؛ اما امروز دریافتهایم که این مواضع، ادعایی بیش نبوده است. دولت بر اساس رسالتی که برای خویش قائل است، بر این باور است که علم چیزی است که “قائلان به اصولگرایی” ارائه میدهند و الباقی دروغ و فریب است و لذا مروجین اندیشههای علمی غیردولتی حق ندارند در مراکز علمی درس بگویند. بر اساس این دیدگاه، این اساتید نه تنها مناسب نظام آموزشی کشور نیستند بلکه مخرب هم هستند. به یادآوریم برخی اظهارنظرهای مقامات آموزشی کشور را که متذکر شدند وظیفه ما “مهندسی فکر معلمان” است و البته این مهندسی فکر بیشترین سابقه را در رژیمهای توتالیتر و کمونیستی دارد.
ثالثاً در نقطه مقابل دولت اصلاحات که بعد از 18 تیر همه تلاش خود را برای استقلال دانشگاهها به عمل آورد، دولت احمدینژاد بلافاصله بعد از روی کار آمدن کوشید تا آنجا که میسر است ارکان استقلال دانشگاهها را درهم کوبد و در اولین گام انتخاب رؤسای دانشگاهها را توسط هیاتهای علمی لغو کرد. در حال حاضر رؤسای دانشگاهها منصوب وزارت علوم هستند. این اقدام البته پیش نیاز تصفیه اساتید بود؛ زیرا در گذشته رؤسای دانشگاهها بویژه روسای انتخابی همواره در برابر تصفیه اساتید دست به مقاومت زدهاند. نمونه دکتر علی اکبر سیاسی را که از سال 1321 تا سال 1333 رییس انتخابی دانشگاه تهران بود، در سطور بالا یاد آور شدیم.
رابعاً اقدام برای تصفیه اساتید، پررنگ کردن سیاست حذف در دولت احمدینژاد است. بازنشستگی، اخراج، خانهنشینی، بازخریدی، برکناری، فرستادن به کنجهای خلوت و در یک کلام بیکار کردن هزاران مدیر و کارشناس ارشد در دو سال گذشته سیاستی بوده است که در قوه مجریه بیوقفه جریان داشته است و کشاندن دامنه آن به مراکز علمی البته چیزی جز پررنگ کردن سیاست حذف معنا ندارد. این را اگر در کنار این “فرمان” قرار دهیم که اساتید از این به بعد برای سفر به خارج از کشور باید حراستها را مطلع سازند، شاید بتوان گفت سیاست حذف را با “تحقیر” نیز ادغام کردهاند تا کسانی را که در دانشگاهها باقی میمانند، فراموش نکنند که دولت همواره و در همهجا دست بالا را دارد.
و سخن آخر اینکه آنچه این روزها در دانشگاهها در جریان است، مقابله با فکر و اندیشه و علم است. دانشگاه بدون استاد صاحب نظر و متفکر، در و دیواری بیش نیست، همه اعتبار دانشگاهها به اساتیدی است که آنجا تدریس میکنند، خالی کردن دانشگاههای کشور از اساتید دانشمند و لایق و صالح، بیتردید پایمال کردن علم و دانش و آگاهی در کشور است و عاملان آن باید روزی در پیشگاه خداوند و ملت پاسخگو باشند.
منبع: سایت نوروز