رافائل بردخی
زمانی که نیروی دریایی امریکا دومین ناو هواپیمابر خود را به سوی آب های ایران اعزام کرد، افکار ضدآمریکایی سریعاً بوش را به جنگ طلبی محکوم کردند و اینکه سرسختانه درپی به آتش کشیدن خاورمیانه است. حتی برخی ها به تاریخ چنین حمله ای نیز اشاره کردند: در سپیده دم روز چهارشنبه گذشته. ولی هیچ حمله ای صورت نگرفت و برعکس دیپلماسی امریکا به اقدامات قبلی خود ادامه داد و با جلب یک توافق نظر بین المللی، مبنی بر تعلیق فعالیت های غنی سازی ایران، مجدداً به شورای امنیت و اعمال مجازات های بیشتر متوسل شد؛ مسلماً تحریم و مجازات های شدیدتر از نظر اقتصادی و سیاسی فشار زیادی را بر ایران وارد خواهد کرد.
درحقیقت اگر حمله ای نیز صورت می گرفت، مقصر آن امریکایی ها نبودند، بلکه اروپایی ها بودند که در عمل تلاش کافی برای متقاعد کردن ایران انجام ندادند. علی لاریجانی، نماینده حکومت آیت الله ها، با چهره ای رضایت آمیز از خواست ایران در بازگشت به میز مذاکره سخن می گوید؛ مذاکراتی که پس از وارد عمل شدن شورای امنیت از سوی ایران به طور یک جانبه متوقف شد. برخی از مقامات اروپایی نیز تمایل خود را برای بازگشت به میز مذاکره نشان می دهند، ولی انجام چنین اقدامی از جانب آنها به عنوان یک اشتباه بزرگ تلقی می شود. مسؤولین ایرانی نه تنها سازمان ملل را به چالش می طلبند، بلکه حتی کلام ستیزه جویانه و اقدامات تحریک آمیز خود را نیز فراموش نکرده اند؛ پرتاب موشک های ضددریایی در تنگه هرمز، حضور سران سپاه پاسداران در عراق و پرتاب اولین ماهواره به فضا.
کسانی که ایالات متحده را به دلیل ایجاد هرج و مرج در عراق مورد انتقاد قرار می دادند، اکنون کاملاً دلسرد شده اند زیرا پنتاگون درحال بررسی و بازنگری نقشه های غیرمترقبه خود نسبت به ایران است. ولی ازطرف دیگر حقیقت این است که درحال حاضر هیچ کس خواستار وقوع جنگ نیست. اکنون مسأله چیز دیگری است: افزایش فشار بر تهران از هر جهت، تا زمانی که برنامه اتمی خود را متوقف کند. دومین قطعنامه شورای امنیت که بزودی تصویب خواهد شد، در این جهت گام برمی دارد.
برخی از ناظرین توسل بیش از حد به اقدامات دیپلماتیک را علت ظهور مشکلات به وجود آمده در عراق می دانند، ولی این استدلال درستی نیست، به ویژه در زمانی که نیروی هوایی و دریایی برای هرگونه حمله به تأسیسات حیاتی و هسته ای ایران از هر لحاظ آمادگی کامل دارد. اگر جامعه بین الملل تاکنون اعمال فشار را بر هرگونه اعمال خشونت ترجیح داده، دلیل آن این است که حکومت احمدی نژاد و رفسنجانی فشارها و دوگانگی های داخلی بسیاری را تجربه می کند و اینکه آسیب پذیری این حکومت بیش از هر زمان دیگری احساس می شود. با اعمال تحریم های بیشتر بر سران این کشور، مطمئناً این تنش ها به “آیت الله های عمل گرا” اجازه خواهد داد تا بار دیگر زمام این حکومت را به دست گیرند. به همین دلیل عقیده بر این است که می توان سران جدید حکومت را با ارائه مشوق های اقتصادی و تکنولوژیکی مناسب به تعلیق برنامه هسته ای متقاعد کرد. درواقع ایده یک حمله نظامی علیه ایران از داشتن اطمینان بر تغییر حاکمیت داخلی این کشور ریشه می گیرد.
مسلماً تصویب قطعنامه دوم به اتفاق آراء می تواند آیت الله های ایران را از موضع فعلی خود دور و آنها را بیش از پیش نزد جوامع بین الملل منزوی کند. برخلاف آنچه که احمدی نژاد در سفرهای اخیر خود به چین و ونزوئلا پیش بینی کرده بود، ایران در آینده ای نزدیک می تواند به یک کشور “طاعون زده” تبدیل شود. با این حال، بسیار بعید به نظر می رسد که تحریم های سازمان ملل بتواند به برنامه هسته ای ایران پایان دهد، مگر اینکه این تحریم ها به طور جامع و بدون هیچ گونه چشم پوشی یا خویشتن داری اعمال شوند. البته همیشه نیز اینگونه نبوده، به عنوان مثال بانک های بسیاری هستند که روابط مالی خود را با دولت ایران قطع کرده اند. ولی ازطرف دیگر، در مدتی که اروپایی ها با ایران مذاکره می کردند، صادرات به این کشور در حدود 70 درصد افزایش یافت.
درواقع استراتژی تحریم استراتژیی است که باید هر چه سریعتر در این مورد اجرا شود. دولت احمدی نژاد و سیاست رویارویی او نارضایتی داخلی بسیاری را در ایران رقم زده است و این نارضایتی نیز روز به روز افزایش می یابد. ولی ازطرف دیگر، جاه طلبی هسته ای هم در نزد اصولگرایان و هم در نزد عملگرایان حکومت دیده می شود، به طوری که سال ها به صورت مخفی این فعالیت ها را ادامه داده اند؛ تا جایی که حتی خاتمی “میانه رو”، به عنوان محبوب دولت های غربی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
مشکل این استراتژی این است که جبهه بین المللی آنچنان متحد و منسجم نیست تا تحریم و مجازات به ثمر بنشیند. به عنوان مثال، روسیه و اتریش نباید در عین حال که علیه ایران در سازمان ملل رأی می دهند، به ایران تسلیحات بفروشند. در نزد مقامات اروپایی و اسپانیایی، تلاش برای مذاکره و گفتگو همیشه به ظهور یک ایران اتمی ارجحیت داشته و دارد.
با گذشت زمان، باید تأثیر و کارآمدی تحریم ها را افزایش داد؛ یعنی باید قبل از اینکه ایران به ساخت اولین بمب هسته ای نایل شود، نتیجه این مجازات ها رؤیت شود. تا جایی که می دانیم، ایران برای ساخت کلاهک هسته ای خود روی دو نکته ضروری [از سه نکته] حساب می کند. تهران درحال حاضر فنآوری موشکی لازم برای پرتاب چنین کلاهک هایی را دراختیار دارد و اکنون در تلاش است تا کلاهک هایی را که حامل مواد رادیواکتیو خواهند بود طراحی کند. چیزی که کمبود آن احساس می شود، مقدار کافی از مواد اولیه است: اورانیوم یا پلوتونیوم. برنامه تولید پلوتونیوم در رآکتور آب سنگین این کشور با تأخیر زیادی مواجه شده، ولی ازطرف دیگر برنامه غنی سازی اورانیوم بسیار تسریع شده و ایران به زودی خواهد توانست زنجیره 160 سانتریفوژی خود را به 3000 سانتریفوژ افزایش دهد. پس از نصب چنین زنجیره ای، تنها چند ماه کافی خواهد بود تا ایران به اولین سلاح هسته ای خود دست یابد.
آیا تحریم های فعلی و آتی می توانند مانع انجام چنین کاری شوند؟ آری، ولی به شرطی که درست اجرا شوند؛ تاکنون که چنین نبوده است. این شیوه اجرای تحریم بیشتر به رفتار حکومت آیت الله ها شباهت دارد که در یک زمان توان تکنولوژیکی خود در غنی سازی را به نمایش می گذارند و در زمان دیگر خواست خود برای گفتمان و پذیرفتن بازرسی های آژانس را. ولی در نهایت می بینیم که برنامه غنی سازی سؤال برانگیز خود را بیش از پیش فعال کرده اند. مخفی کردن تعدادی از تأسیسات به بهانه مشروعیت تعدادی دیگر بهتر از این است که کل تأسیسات تعطیل شود. به همین دلیل است که ایران باید به طور کل برنامه غنی سازی و هسته ای خود را فراموش کند. در غیر این صورت، دیر یا زود با یک ایران اتمی مواجه خواهیم شد و این چیزی است که باید از آن حذر کرد.
بنابراین اگر به واقع قصد داریم که از هرگونه حمله ای عیله ایران خودداری کنیم، باید روند تحریم و مجازاتی را که از سوی سازمان ملل تعیین شده، به قاطعانه ترین شکل بر رهبری سیاسی و “دستگاه های آیت اللهی” حکومت اسلامی اعمال کنیم. چنین حرکتی مسلماً به ثمر خواهد نشست و از رویدادهای اسفناک جلوگیری خواهد کرد. این بهترین حالت ممکن خواهد بود و تا حد ممکن باید از بدترین حالت دوری کرد: حمله به ایران اصولگرا که نه منطق را قبول دارد و نه فشار و زور را.
ولی اگر اروپایی ها و دیگر کشورهای جامعه بین الملل به طور ظاهری به اعمال تحریم روی آورند و در خفا با تهران به داد و ستد مستقیم و غیرمستقیم مشغول شوند و یا دیگران را به انجام آن تشویق کنند، مطمئناً سیستم استراتژی همه جانبه افول خواهد کرد.
پس باید بپذیریم که این نه تقصیر بوش است و نه تقصیر اسراییل، بلکه ما خود مقصریم…!
مترجم: علی جواهری