گپ

نویسنده
پرستو سپهری

مهاجرت، مقوله ای تلخ و تراژیک

“کیومرث مرادی” به تازگی نمایش “شهر بدون آسمان” نوشته “پوریا آذربایجانی” را بر روی صحنه برده است او در این نمایشنامه مانند کار قبلی‌اش “خانه” بر استفاده از جلوه‌های تصویری تاکید زیادی دارد… توجه بیش از اندازه ای که بخش های زیادی از آن می توانستند در بازنگری دقیق تری حذف شوند. گفت و گوی همکارمان در تهران با کیومرث مرادی را در ادامه از پی بگیرید…

 

آقای مرادی، پس از اجرای نمایش هایی از قبیل شکلک و رویان نیمه شب تابستان و حتی خانه، این بار به سراغ اجرایی می روید که فرم و حتی محتوای آن با دیگر نمایش هایتان چرخشی بسیار متفاوت دارد.آیا این مساله ریشه در تغییر در ذهنیت های اجرایی تان است یا خیر؟

این مساله دغدغه من بود من در این کار دلم می خواست آنچه را که خودم می خواهم بر صحنه بیاورم. من به خاورمیانه پرداختم من می خواستم خانه خودم را بزرگتر کنم.

 

شما همواره با نویسندگانی همکاری داشته اید که در گروه و هم ایده شما بودند.چه شد که با این نویسنده به توافق رسیدید؟
این بار موضوعی تازه به ذهنم آمد چهار شخصیت در ذهن من شکل گرفته بودند و دلم می‌خواست داستانی درباره سفر این چهار شخصیت بنویسم. به نغمه ثمینی درباره نوشتن این نمایشنامه صحبت کردم و او گفت نمی‌توانم با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنم. محمد چرمشیر هم به خاطر گرفتاری‌هایش نتوانست کار کند به پیشنهاد آتیلا پسیانی سراغ آذربایجانی رفتم، درباره ایده‌ها با هم مشورت کردیم و بعد نمایشنامه نوشته شد.

“مهاجرت” مقوله‌ای است که بارها و بارها مورد توجه هنرمندان قرار گرفته و البته این مسأله به دغدغه‌ای جهانی تبدیل شده است. نگاه شما به این موضوع و حتی رویکردتان به این مقوله در داستان خیلی تلخ به نظر می‌رسد. لطفاً کمی درباره ی چگونگی شکل گیری این فضا در ذهنتان بگویید.

 نگاه من نگاه تلخ نیست. نگاه من تراژیک است. نگاه تلخ و تراژیک دو زاویه متفاوت دارند. وقتی صحبت از نگاه تلخ می‌کنیم، انگار من قصد داشته‌ام از زاویه تلخ به ماجرا نگاه کنم، در حالی که قصد من این نبود. من فقط این شخصیت‌ها را نمایش داده‌ام. در اینجا ما با نمایشی روبرو هستیم که از دیدگاه خود من، بسیار تراژیک است. اما این به معنای تلخی و سیاهی نیست. همچنین همانطور که خودتان خیلی خوب اشاره کردید، اینها انسان هستند. ربطی ندارد که کجای دنیا زندگی می‌کنند. همه آدم‌ها در هر جغرافیایی لحظات شاد و غم زیادی دارند. بنابراین من هم سعی کردم در نمایش فضای کلی انسان را ببینم و با این زاویه با آن برخورد کنم.

به نظر می رسد در حوزه نمایشنامه نویسی و به خصوص دیالوگ نویسی اثر دچار نقص هایی می باشد که بخشی از آن مربوط به اصراری است که از این متن یک اجرای پست مدرن از آب دربیاید.یعنی اگر کارگردان ونویسنده ضمن توافقات کلی دررابطه با شیوه اجرایی با یکدیگر پیش می رفتند شاید بخش عمده ای از تصنعی بودن حالات روحی و روانی در رفتار و حتی اتمسفر واقعی صحنه کمتر می شد.

از زاویه بدی به این کار نگاه می‌کنید، در حوزه دیالوگ اساسا در نمایشنامه نویسی ایران اکثر نمایشنامه نویسان براساس موضوع و موقعیت می‌نویسند. ساختار تابع رایج در ایران، ساختار خوش ساخت نویسی است که موقعیتی باشد و شخصیت‌ها حول آن موقعیت دیالوگ داشته باشند. تاکید من بر نمایشنامه پست مدرن است و اصلا ساختار موضوعی برای این نمایش را نمی‌پذیرم. به نظرم نمایشنامه نویس زبان نمایشنامه را خوب می‌شناخته، 4 شخصیت که هر کدام به زبان مختلف حرف می‌زنند. ما در 4 صحنه اول نمایش ساختاری کلی از متن و اجرا دریافت می‌کنیم اول مخاطب را دچار پراکندگی می‌کنیم.

 

تا چه اندازه در متن و اجرا به مونولوگ گویی شخصیت ها تاکید داشتید؟

صحبت‌ها از زبان اول شخص است.منولوگ و گفتگوی رایج بین آدم‌ها کم‌کم شکل می‌گیرد. اگر چه این آدم‌ها به خاطر تنهایشان در حال تک گویی هستند. میزانسن‌های ما به خاطر این، اینگونه چیده شده که متن درماتیک‌تر شود من در نمایش نمایش قبلی خود، “خانه”، تجربه‌ای را شروع کردم که می‌خواستم در این نمایش کاملش کنم با خود فکر می‌کردم چرا از هنر سینما به شکل دراماتیک در تئاترمان استفاده نکنیم و برای بیان دو شخصیتی که از دست رفته‌اند، بهتر است از تصویر استفاده کنیم.

 

قبول دارید که تاکیدتان بر اجرایی فراتر از متن به کارتان لطمه واردآورده است؟

من با نگاه پست مدرن کار نکردم، ما تئاتر خوبی داریم، تماشاگر خوبی هم داریم. اگر بخواهیم تئاتر امروزمان با تئاتر دهه 40 مقایسه کنیم من می‌گویم تئاتر امروز بهتر است چون ما آن زمان دانش امروز را نداشتیم. نکته دوم اینکه من سال گذشته آنقدر در جامعه‌ام غافل‌گیر شدم که دیگر به ضرورت فکر نمی‌کنم این تاثیر غافل‌گیری در کار من هست. امکان ندارد به سمت متنی بروم که داستان است و به نمایش تبدیلش کنم و کار من به این معنا نبود که خواستم کار پست مدرن انجام دهم که این متن را کار کردم. من با تمام تلاشم سعی کردم نشانه‌هایی بسازم و بعد به این نشانه‌ها جواب بدهم من اصلا تاکید ندارم که در این تجربه موفق عمل کرده‌ام، تجربه‌ای را از نمایش «خانه» شروع کردم و به اینجا رسیدم مثل کاری که در نمایش «خواب در فنجان خالی» شروع کردم و بعد به «شکلک» رسیدم.هم من و هم تمام کسانی که با من کار می‌کنند در این تجربه جدید شرکت داشتند.

در کارهای قبلی فضای قصه مجاز و واقعیت حضور دارد.چیزی که من در تجربه‌ام به طور خصوصی می‌توانم بگویم این است که من در تمام مدت با غالب شدن فرم بر روی قصه در تئاتر مدرن مشکل داشتم با کلاسیک‌ها هم مشکل داشتم که می‌گفتند قصه مقدم بر فرم است و در این کار سعی کردم بتوانم فرم و قصه را با هم پیش ببرم.

 

درمرحله تولید به دلیل شرایط موضوعی دچار سانسور و حذف هم شده اید.

بله متاسفانه.خیلی چیزها در این کار سانسور شده، شاید به خاطر همین است که متن آنچنان که باید در نمایشنامه کامل نشده در شرایط اینچنینی خیلی قصه‌های عادی در من تاثیر نمی‌گذاشت چون حس می‌کردم دارم به جامعه‌ام خیانت می‌کنم، اگر متنی بی‌عار را به صحنه ببرم. مهاجرت 4 زن و شرایط اجتماعی که باعث مهاجرت این 4 زن شده بود برایم دغدغه شد.