نگاه ما

نویسنده

نقد فیلمنامه “آغوش باز کن” نوشته تقی مختار

این داستان فقط در فصل مهاجرت اتفاق می‌افتد

مجید روشنگر

کتاب “آغوش باز کن”، که یک فیلمنامه است، از قلم نویسنده‌ای تراوش کرده است که در قلمرو سینما تارهای موی خود را سپید کرده است.

تقی مختار، از دورۀ دبیرستان، در مدرسۀ دارالفنون، با علاقه ادبیات و هنرهای نمایشی را دنبال کرده است، و از‌‌ همان اوان، با نوشتن مقالاتی با مطبوعات آن زمان همکاری می‌کرده، که در نتیجه، در‌‌ همان سنین جوانی (۱۹ سالگی) دبیری صفحات فرهنگی و هنری روزنامه “کیهان” را بدست آورده است. تا رفتن به خدمت سربازی، با این نشریه همکاری می‌کند، اما پس از پایان دورۀ خدمت سربازی، به فکر انتشار یک مجلۀ سینمایی می‌افتد. چون شرایط کسب امتیاز نشریه – یعنی سی ساله بودن و مدرک لیسانس داشتن – را ندارد سراغ صاحب امتیاز نشریۀ “ماه نو” را می‌گیرد که از لحاظ چاپ و انتشار به دست انداز افتاده است و صاحب امتیاز آن حاضر می‌شود “ماه نو” را به تقی مختار اجاره دهد. تقی مختار حالا مجلۀ هفتگی خود را با نام “ماه نو برای فیلم” منتشر می‌کند. این اواسط دهۀ چهل خورشیدی است. این مجله به عنوان یکی از تأثیرگذار‌ترین مجلات سینمایی در پشتیبانی از فیلم‌های مستقل و جدی سینمای فارسی، میراث خوبی از خود باقی گذاشته است.

تقی مختار سپس پا به سینما و هنرپیشگی و کارگردانی می‌گذارد.

از بازی در فیلم “امشب دختری می‌میرد” (به کارگردانی مصطفی عالمیان، در سال ۱۳۴۸)، یعنی در سن ۲۴ سالگی، تا بازی در فیلم “صبح خاکس‌تر” (به کارگردانی خود او و فیلمنامه‌ای که خود نوشته است، در سال ۱۳۵۶)، در ۱۸ فیلم سینمایی نقش اول را بازی – و دو فیلم را هم کارگردانی – می‌کند.

در این می‌ان، در چند دوره کوتاه، سردبیری “ماهنانه ستاره سینما”، “ستاره سینمای هفتگی” و “فیلم و هنر” را هم به عهده داشته است. پس می‌بینیم که تقی مختار در قلمرو سینما نویسنده‌ای صاحب تجربه است.

حالا، که در سال ۱۳۵۶ ایران را به قصد آمریکا ترک کرده است، در اینجا هم به دنبال عشق دیرین خود یعنی سینما می‌رود. در کالج دولتی ایالت ویرجینیا درس می‌خواند و پایش به محافل هنری باز می‌شود، و به عضویت “انستیتوی فیلم آمریکا” در می‌آید و – هنگامی که نخستین جشنوارۀ فیلم واشنگتن برگزار می‌شود – به عنوان عضو هیأت انتخاب کنندۀ فیلم‌ها برگزیده می‌شود.

فیلمنامۀ “آغوش بازکن” را تقی مختار به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر کرده است. پیرنگ یا طرح داستان پیرامون تجربه‌های جوان شاعری می‌گردد که در جا به جایی جغرافیایی خود از ایران به آمریکا ناچار از زن و بچۀ خود در این سوی آب‌ها جدا می‌شود و حالا کارش نقاشی ساختمان‌ها است و در گیر و دار زندگی با زنی آمریکایی آشنا می‌شود – که او هم – به دلایل دیگری مرد دلخواهش را از دست داده است. کار این آشنایی به عشق و عاشقی می‌کشد و کشش‌ها و کشمکش‌های آن دو – که آیا می‌خواهند این رابطه به زناشویی منتهی شود یا نه – تار و پود داستان را می‌سازد.

تقی مختار به ما می‌گوید که قصد دارد خودش از این فیلمنامه فیلمی بسازد. اگر این نیت به مرحلۀ عمل درآید، شک ندارم که او – با آن سابقه و تجربۀ طولانی، حتماً ریزه کاری‌هایی را که در توصیف صحنه‌ها برای کارگردان در لابلای دیالوگ‌ها، با دقت تمام و از دیدگاه عرفانی خود، روی کاغذ آورده است، خود، پیاده و صحنه‌های دلخواهش را بر روی فیلم ضبط خواهد کرد. اما شک دارم که یک کارگردان آمریکایی بتواند یا بخواهد این ریزه کاری‌ها را در ساختن فیلم از عهده برآید.

 «آغوش باز کن» داستان یک مهاجر ایرانی است که ظاهراً هویت خود را گم کرده است – و در فراز و نشیب زندگی خود در فصل مهاجرت – در تلاش آن است که هویت خود را باز یابد. داستانی تنیده در عرفان شرقی که هر خواننده‌ای تکه‌ای از زندگی خود را در آن نمایان می‌بیند - و برخورد فرهنگ‌ها که پس زمینۀ وقایع داستان را در بر گرفته است.

فیلمنامه‌ها معمولاً برای خواندن نوشته نمی‌شوند. یعنی توصیف صحنه‌ها که در لابلای دیالوگ‌ها در برابر چشم خواننده قرار می‌گیرد – و از حجم دیالوگ‌ها بیشتر است – شهد خواندن را از خواننده می‌گیرد. اما باید بگویم که من “آغوش باز کن” را یک نفس خواندم و لذت خواندن آن هنوز با من است.

از آنجا که من هر دو متن فارسی و انگلیسی فیلمنامه را خوانده‌ام، گمانم این است که تقی مختار نخست متن انگلیسی فیلمنامه را نوشته و سپس از روی آن متن فارسی را فراهم آورده است. این را از این جهت می‌گویم که در متن فارسی، برخی جمله‌ها، بوی ترجمه می‌دهد و این نیست مگر اینکه نویسنده تحت تأثیر نوشته انگلیسی خود قرار گرفته باشد.

نگاه کنید به این دیالوگ‌ها در در متن انگلیسی – که بسیار هموار است – و آن را مقایسه کنید با متن فارسی کتاب:

Khosrow: It seems that we are in the future now، aren «t we؟

Jill: Exactly! The time has jumped an hour ahead without us having a chance to live it.

و حالا متن فارسی:

خسرو: به نظر می‌رسه که الآن ما تو آینده‌ایم!

جیل: آره، یه ساعت رفته‌ایم جلو، بدون اینکه ساعت قبلیش رو زندگی کرده باشیم.

البته این موارد در متن فارسی بسیار اندک است، و از ارزش فیلمنامه نمی‌کاهد، و شاید اگر خواننده فقط متن فارسی را در دست داشته باشد، خیلی هم ملتفت این تفاوت‌ها نشود. اما اگر هر دو متن را جلوی چشم داشته باشد، گمانم به‌‌ همان نتیجه‌ای می‌رسد که من رسیده‌ام.

عنوان انگلیسی کتاب Open Your Arms است و به گمان من عنوان فارسی کتاب هم باید: “آغوشت را باز کن” باشد.

امیدوارم اگر ساختن فیلم از روی این فیلمنامه را یک کارگردان غیر ایرانی در دست گرفت، تقی مختار به عنوان دستیار کارگردان در کنار او باشد. وگرنه احتمال دارد فیلمی تهیه شود که تقی مختار هم – مثل ارنست همینگ وی که دادش از فیلم یکی از داستان‌هایش به هوا رفت – داد تقی مختار هم به هوا رود. زیرا درک تار و پود ظریف این فیلمنامه کار هر کارگردانی نیست.

 

برگرفته از فصلنامه “بررسی کتاب” (ویژه هنر و ادبیات)، شماره ۷۱، پاییز ۱۳۹۱

www. persianbookreview. com