فیلم های روز سینمای جهان مانند هر شماره معرفی و انتخاب شده اند.
فیلم های روز سینمای دنیا
تاکسی ۴ Taxi 4
کارگردان: ژرار کراوچیک. فیلمنامه: لوک بسون. موسیقی: انتخابی از Tefa, Doudou Masta, Weallstar-Da Octopusss. مدیر فیلمبرداری: پی یر مورل. تدوین: کریستین لوکاس ناوارو، فردریک توراوال. طراح صحنه: هوگو تیساندیه. بازیگران: سامی ناصری[دانیل مورالس]، فردریک دیفنتال[امیلین کوتان]، برنار فارسی[کمیسر ژیلبر]، اما شوبرگ[پترا]، ادوا مونتو[آلن]، ژان کریستف بووه[ژنرال ادمون برتینیو]، ژان لوک کوشارد[بلژیکی]، فرانسوا دمین[سرژ]، مراد زگوئندی[سوک]، جبرئیل سیسه[به نقش خودش]. ۹۱ و ۸۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ فرانسه. نام دیگر: T4xi.
کمیسر ژیلبر یعد از دستگیری اشتباهی یک خدمتکار هتل به جای تروریست، باید جبرییل سیسه بازیکن مشهور فوتبال را به استادیوم شهر مارسی برساند. اما تصادف اتومبیل وی و دیگر ماموران باعث می شود تا باز امیلین دست به دامان دوست قدیمی اش دانیل-راننده بی باک تاکسی- شود. پسران کوچک این دو با هم همبازی هستند و اغلب روزهای تعطیل را با هم یا در خانه ژنرال برتینو-پدر زن دانیل- می گذرانند. ماموریت بعدی کمیسر ژیلبر و افراد تحت فرمانش تحویل گرفتن یک جانی و سارق خطرناک ملقب به بلژیکی و انتقال او به زندانی با تدابیر شدید امنیتی است. این عملیات بایستی در عرض ۲۴ ساعت به سرانجام برسد، ولی همزمان دوستان بلزیکی در صدد رهانیدن او هستند و پترا، همسر امیلین نیز دورادور مراقب آنهاست تا همگی باند بلزیکی را دستگیر کند. اما بلژیکی به دلیلی سهل انگاری و بلاهت ژیلبر و مامورین اش می گریزد و پس از پیوستن به پترا که هویتی جعلی اختیار کرده، دست به سرقت صندوق امانات بانک بلژیک می زند. دانیل که تصادفاً بلژیکی را به خانه تیمی رسانده، بعد از درک ماجرا با امیلین دست به کار می شود تا او و باندش را به دام بیندازد و طبیعی است که این کار تمام نقشه های پترا و دیگر پلیس های مخفی را می تواند برهم بریزد….
چرا باید دید؟
چهارمین قسمت سریال مشهور و محبوب فرانسوی و در واقع محصولی ملی و میهنی که قرار است جای تولیدات پر خرج و اکشن های هالیوودی را در اکران فرانسه پر کند، و می کند. ژرار کراوچیک که پس از اولین قسمت این مجومعه جای ژرار پیره را گرفت، متولد ۱۹۵۳ و از شاگران قدیمی ایدک[فمیس فعلی] است که از ۱۹۸۳ با فیلم Le Concept subtil شروع به کارگردانی کرده است. کراوچیک با همین اولین فیلم نامزد دریافت سزار بهترین فیلم کوتاه شد و جایزه بزرگ جشنواره مونترال را نیز به دست آورد. دومین فیلم کوتاهش Toro Moreno نیز بار دیگر نامزد دریافت جایزه سزار شد. این اتفاق در سال ۱۹۸۴ بار دیگر برای فیلم کوتاه قتل در شب تکرار شد و سرانجام اولین فیلم بلند او در سال ۱۹۸۶ به نام از بازیگرها متنفرم نیز در مراسم سزار خوش درخشید و نوید ظهور کارگردانی خوش آتیه را ارزانی سینمای فرانسه کرد. کراوچیک تا سال ۲۰۰۰ و آشنایی با بسون دو فیلم تلویزیونی و دو فیلم بلند دیگر کارگردانی کرد، اما تاکسی ۲ نامش را برای تماشاگران فرانسوی و دیگر کشورها اشنا کرد. فرمول بسون برای ساخت فیلم های پولساز[سکس، اکشن، کمدی] چیز تازه ای نبود، ولی توانست مانند باند فیلمی ملی برای فرانسوی ها به ارمغان بیاورد که در تحرک از محصولات هالیوودی چیزی کم نداشت و باعث نوعی همبستگی ملی میان فرانسوی های اصیل و مهاجران مستعمرات سابق می شد. تاکسی برای بازیگران نقش های اصلی شهرت و پول به ارمغان آورد. اما برنده اصلی بسون در مقام تهیه کننده و فیلمنامه نویس بود که توانست با این ترفند جانی تازه در رگ های خشکیده سینمای سوبسیدخور فرانسه جاری کند. تاکسی ۳ با فروشی معادل ۱۴ میلیون یورو برای سینمای فرانسه حادثه ای کم نظیر بود و قرار است که آخری نیز همین اتفاق را تکرار کند.
تاکسی ۴ همه عوامل تضمین کننده موفقیت فیلم های پیشین را در خود دارد به اضافه دست اندازی به میراث سینمای کمدی درجه دو هالیوود[همکارن بلژیکی دست کمی از سه کله پوک Three Stooges ندارند] و شوخی با فیلم های اکشن آمریکایی از جمله صورت زخمی[برایان دپالما] در صحنه پایانی فیلم که یقیناً برای تماشاگر فرانسوی حکم انتقام بسون از سینمای آمریکا و در عین حال ادای احترام به آن را دارد. لوکیشن های زیبای مارسی، موناکو و کن در کنار بدل کاری ها و اتومبیل سواری های دیوانه وار-در این قسمت پلیس ها به جای دنبال کردن دانیل با خبردار شدن از حادثه تازه، موقعیت را برای دست انداختن همکار تازه وارد خود مغتنم می یابند و حاصل کار یکی از شوخی های درخشان سینمای اسلپ استیک است که باز آفرینی می شود- و روابط عاشقانه پترا و امیلین و… اما…. تاکسی ۴ مانند همتایان آمریکایی خود فیلمی نیست که بتواند تماشاگر بالای ۱۸ سال چندان راضی کند. با این حال اگر فیلم انیمیشن بسون[آرتور و نامرئی ها] شما را راضی کرده، اجازه بدهید کودک درون تان از تماشای تاکسی ۴ لذت ببرد. یعنی مثل خود من و خیلی از فرانسوی های بزرگسال دزدکی به سینما بروید! چون فقط در سه روز اول نمایش این قسمت بیش از یک میلیون بلیط فروخته شده و در روز والنتاین هم ۲۰ درصد سینماهای نمایش دهنده به اکران تاکسی ۴ اختصاص داشته است!
ژانر: اکشن، کمدی.
جنگجوی یشمی پوش Jadesoturi/Jade Warrior
کارگردان: آنتی یوسی آنیلا. فیلمنامه: آنتی یوسی آنیلا، پتری یوکیرانتا بر اساس داستانی از ایرو کوتنر. موسیقی: سامولی کوسمینن، کیمو پوهیونن. مدیر فیلمبرداری: هنری بلومبرگ. تدوین: ایکا هسه. طراح صحنه: یوکا ئوسیتالو. بازیگران: تومی ارونن[کای/سینتای]، مارکو پلتولا[برگ]، ژانگ جینگچو[پین یو]، کریستا کوسونن[رونیا]، چنگ تایشن[شیطان]، دانگ هائو[چو]، اله کول[وک اشتروم]. ۱۱۰ و ۱۰۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فنلاند، چین، هلند، استونی. برنده جایزه بهترین طراحی لباس و موسیقی از مراسم یوسی[اسکار فنلاندی].
رونیا قصد دارد تا دوست پسرش کای را ترک کند، از این رو اشیای فلزی کهنه وی را که در منزلش یافته به یک عتیقه فروشی می برد. در آنجا با وک اشتروم محقق و برگ روبرو آشنا می شود. برگ بعد از گرفتن اشیای کای تصادفاً به رازی قدیمی پی برده و به سراغ کای می رود و در ازای بازگرداندن لوازمش از او می خواهد تا مقداری از موها و ناخن هایش را به او بدهد. کای می پذیرد و برگ خیلی زود کشف می کند که او سینتای اسطوره ای که در کالبدی تازه به زندگی بازگشته است. دوباره به سراغ او رفته و این بار جعبه ای فلزی و مرموز را به او می دهد که قرار بوده سینتای آن را در اوج نا امیدی باز کند. جعبه ای که تاکنون هیچ کس موفق به باز کردن آن نشده، اما به محض تماس کای با آن گشوده می شود. این جعبه باید باز کننده را به سامپو راهنمایی کند، چیزی که خوشبختی را به همراه خواهد آورد. اما به زودی کشف می شود که برگ آن فرد خیرخواهی نیست که نشان می داده، بلکه اهریمنی است که همچون سینتای در کالبدی تازه به دنیا بازگشته است تا سلطنت خویش را بنا کند…
چرا باید دید؟
نمایش اولین فیلم آنتی یوسی آنیلا کارگردان جوان فنلاندی متولد ۱۹۷۷ که در پلی تکنیک تامپره فیلمبرداری خوانده و پایان نامه اش درباره فیلم های اکشن هنگ کنگی بوده؛ برای سینمای فنلاند و اسکاندیناوی حادثه ای بسیار بزرگ بود. کسانی که فیلم های ساکن و بدون اکشن سینمای فنلاند را دیده باشند، حتماً با دیدن این یکی جا خواهند خورد. البته خیلی هم به دل تان صابون نزنید، چون باز هم حال و هوای کسالت آور فنلاندی را در آن خواهید یافت!
جنگجوی یشمی پوش ترکیبی منسجم از افسانه های چین باستان و داستان های اساطیری فنلاندی است. نشانه های به عاریت گرفته شده از کاله والا[کتابی در مایه های شاهنامه خودمان یا ایلیاد و ادیسه و دده قورقود] همگی با دقت انتخاب شده اند. مضمون جعبه مرموز که بی شباهت به جعبه پاندورا نیست تا دقایق پایانی فیلم جذابیت خود را حفظ می کند و فیلم را عملاً به معجونی شکیل و پر شباهت به ارباب حلقه ها، ماتریکس، اثار دیوید لینچ و کائوریسماک و فیلم های رزمی سال های اخیر مانند قهرمان نزدیک می سازد.
جنگجوی یشمی پوش اولین محصول مشترک فنلاند و چین و اولین فیلم فنلاندی است که پس از گذشت بیش از صد سال از تولد سینما در چین به نمایش در آمده است. فیلم که در فنلاند با ۴۰ کپی و بیش از ۱۵۰ کپی در ۷۰ شهر به نمایش در آمد از بودجه ای۰۰۰.۷۰۰.۲ یورویی بهره مند است که با دقت فراوان صرف جلوه های ویژه و بدل کاری های آن شده. جنگجوی یشمی پوش هر چند از سوی تماشاگر فنلاندی که علاقه چندانی به سینما رفتن ندارد و تولیدات داخلی کشورش در سال از ۱۲ فیلم تجاوز نمی کند، با استقبال خیلی گرمی روبرو نشد، اما در بیش از سی کشور دنیا تا این لحظه به نمایش در آمده و این امید را به تماشاگر می دهد که در آینده شاهد فیلم های پر تحرک تری از سینمای فنلاند باشد. اتفاقی که لزوم تکرار ان به شده محسوس است.اگر تا امروزفیلمی از سینمای فنلاند ندیده اید، بدون شک دیدار جنگجوی یشمی پوش در مقایسه با فیلم هایی چون ببر کمین کرده و اژدهای نهان یا خانه خنجرهای پران فیلم تکان دهنده ای نخواهد بود. پس توصیه می کنم ابتدا چند فیلم دیگر از کارگردان های شاخص فنلاند مانند یورن دانر، ادوین لاینه، ریستو یاروا، آکی و میکا کائوریسماکی ببینید تا پی به صدق گفتار ما در نقطه عطف بودن این فیلم درسینمای اسکاندیناوی پی ببرید!
ژانر: اکشن، ماجرایی، فانتزی.
نورهایی در شامگاه Laitakaupungin Valot/ Lights in the Dusk
نویسنده و کارگردان: آکی کائوریسماکی. موسیقی: مل رز. مدیر فیلمبرداری: تیمو سالمینن. تدوین: آکی کائوریسماکی. طراح صحنه: مارکو پتیله. بازیگران: یانه هوتینن[کویستینن]، ماریا هیسکانن[آیلا]، ماریا یرونهلمی[میریا]، ایلکا کویوولا[لیندستروم]. ۷۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فنلاند، آلمان، فرانسه. نامزد نخل طلای جشنواره کن، نامزد بهترین فیلمبرداری از مراسم فیلم اروپایی، نامزد جایزه بزرگ جشنواره فلاندر، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری، کارگردانی، طراحی صحنه و بهترین فیلم و نامزد جایزه بهترین تدوین و بازیگر نقش مکمل زن/ماریا هیسکانن از مراسم یوسی[اسکار فنلاندی].
کویستینن مرد تنهایی است. دوستی یا معشوقی ندارد و زندگی کسالت آور و نا امید کننده ای را می گذارد. شغل وی نگهبانی شبانه از مراکز تجاری است. هیچ کدام از همکارانش با او رابطه ای دوستانه ندارند و نادیده اش می گیرند و تنها کسی که در طول روز جملاتی رد و بدل می کند میریای اغذیه فروش است. تا این که یک روز زنی به نام ایلا به سراغش می اید. به نظر می آید که رابطه ای عاشقانه در حال شکل گرفتن است و کویستینن می پندارد که زندگی برای اولین بار به رویش لبخند زده است. اما یک روز آیلا به محل کار او می رود و نتیجه این دیدار بیهوشی کویستین در اثر داروی خواب آوری است که توسط محبوب در قهوه اش ریخته شده است. زمانی که به هوش می آید متوجه می شودکه کلیدهایش ناپدید شده و در بازگشت به محل کار در می یابد که سرقتی بزرگ صورت گرفته است. او تنها مظنون حادثه است و توسط پلیس دستگیر می شود. اما خیلی زود به دلیل نبود مدارک ازاد می شود. کویستینن که عاشق آیلا شده در بازجویی از گفتن نام او طفره می رود. اما بعدها آیلا به توصیه رئیس باند سارقین به خانه کویستینن رفته و با پنهان کردن مقداری از جواهرات مسروقه و خبر دادن به پلیس موجبات دستگیری و زندانی شدن وی را فراهم می کند. کویستینن باز از گفتن نام آیلا خودداری کرده و به سه سال زندان محکوم می شود. در طول سه سال تنها کسی که برایش نامه می نویسد، میراست. اما کویستینن از پاسخ دادن خودداری می کند. وقتی آزاد می شود در محل کار تازه اش تصادفاً به آیلا و معشوق اش-رئیس باند سارقین- برخورد کرده و به او حمله می کند. اما توسط دیگر اعضای باند به شدت کتک خورده و در خیابان ها رها می شود. تنها کسی که به سراغ وی می آید، میریاست و به نظر می رسد که این بار کویستینن محبوب واقعی و صادق خود را یافته است.
چرا باید دید؟
آکی اولاوی کائوریسماکی [نام خانوادگی اش به معنای تپه گوزن هاست] بازیگر، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و کارگردان و برادر کوچک میکا کائوریسماکی کارگردان مشهور متولد ۱۹۵۷ اورمیتالا، نام آور ترین کارگردان معاصر فنلاندی است که تا امروز بیش از ده ها جایزه بین المللی دریافت کرده، سه بار نامزد نخل طلای کن بوده و سه جایزه از همین جشنواره گرفته و در کشور خود نیز بارها مورد تحسین واقع شده است. او با پنج بار دربافت جایزه بهترین کارگردانی از مراسم یوسی[اسکار فنالندی است] رکورد دار دریافت این جایزه در تاریخ سینمای کشور خویش است. نورهایی در شامگاه آخرین فیلم او کامل کننده سه گانه او درباره کشورش با مضمون بازنده هاست که با بودجه ای معادل ۰۰۰.۳۸۰.۱ یورو تولید شده و قرار بود تا نماینده سینمای فنلاند در مراسم اسکار امسال باشد که در دقایق آخر کائوریسماکی با ارسال نامه ای به بنیاد سینمای فنلاند درخواست کرد تا از انتخاب فیلم وی صرف نظر کنند.
نورهایی در شامگاه که برای اولین بار در جشنواره کن به نمایش در آمد در امتداد ابرهای سرگردان و مرد بدون گذشته مصائب و مشکلات زندگی مردهای بیکار یا بی خانمان را به نمایش می گذارد. بیکاری در فنلاند رقمی نزدیک به ۱۵ % مردم کشوری با ۵ میلیون نفر جمعیت را شامل می شود که رقم تکان دهنده ای برای یکی از پیشرفته ترین کشورهای اروپایی محسوب می شود. بیکاری در فنلاند برابر با از دست دادن منزلت اجتماعی، اعتبار و غلطیدن ب دامن الکلیسم و خودکشی است. شاید تعجب آور باشد اگر بدانید که فنلاند تنها کشور دنیا است که سازمانی به نام پیش گیری از خودکشی دارد. البته اب و هوای سرد و زمستان تاریک و طولانی نیز از عوامل اصلی افسردگی مردها [در کنار درصد بالای زنها و در اختیار داشتن اکثریت مشاغل مهم و سبک اداری] به شمار می رود.
در چنین حال و هوایی وجود قهرمان های چاپلین واری چون کویستینن در فیلم ها که به سادگی فریب اولین زنی که به او ابراز علاقه کند را می خورند، غیر عادی نیست. او و امثال او فقط به دنبال فرصت هایی کوچک برای دادن رنگی به زندگی کسالت آور خود هستند. نورهایی در شامگاه هر چند در مقایسه با بهترین فیلم این مجموعه یعنی مردی بدون گذشته از قدرت کمتری برخوردار است، اما تم و داستانی شخصی تر را در خود دارد: تنهایی!
این تم که به نوعی از مشکلات اصلی مردم فنلاند به شمار می رود در سرتاسر فیلم به شکل موشکافانه به نمایش گذاشته و ریشه یابی می شود. در واقع همه مردم فنلاند تنهایی را با گوشت و پوست خود احساس می کنند و آن را پذیرفته اند[البته بسیاری از این وضعیت چندان هم ناراضی به نظر نمی آیند].
روشنایی در شامگاه با وجود داستانی که به نظر تماشاگر ایرانی بسیار آشناست، به دلیل پرداخت خوب و فیلمبرداری درخشانش فیلمی دیدنی و نمونه ای قابل اعتنا از سینمای فنلاند است. حتی اگر در مقایسه با دو قسمت پیشین این تریلوژی ازامتیاز کمتری برخوردار شود!
سه گانه کائوریسماکی ارزش صحبتی طولانی و گفتگویی اختصاصی با سازنده اش را داراست و سعی می کنم در آینده و در وطن جدید این مهم را به سرانجام برسانم. تا آن روز توصیه ام به شما یافتن سه گانه بازنده ها و تماشای آن برای آشنایی با یک کارگردان قدر و سینمایی تازه از هر حیث و کشف چهره واقعی اروپاست!
ژانر: درام.
پلیس Polis
نویسنده و کارگردان: اُنور ئونلو. موسیقی: محمت اردم، ئوزگور آک گول، آلپ ارکین چاکماک. مدیر فیلمبرداری: اراس دمیرآی. تدوین: آحمت جان چاکیرجا. طراح صحنه: آلپر یانار. بازیگران: هالوک بیلگینر[موسی رامی]، ئوزگو نامال[فوندا]، راگیپ ساواش[کمیسر یلماز]، سرمیان میدیات[نیهات]، ستار تانری ئوون[حایری]، کاآن چاکیر[تایفون ایزمیتلی]. ۱۰۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ترکیه.
موسی رامی افسر پلیس بخش جنایی در کار خود به اوج موفقیت رسیده و افسانه ای زنده به شمار می رود. رامی در حال پا گذاشتن به سن ۶۳ سالگی است. فردای روز تولدش درمی یابد به سرطان مبتلا شده و مدت زیادی از عمرش باقی نمانده است. او به دلیل حضور طولانی خود در دایره جنایی همواره زندگی پر تلاطمی داشته و مدتی مدید است که در صدد به دام انداختن باند مافیایی خانواده ازمیتلی است. سرانجام مدرک کافی به دست می آورد، اما پسر ازمیتلی در برابر دستگیری مقاومت می کند. موسی رامی مجبور به درگیری با وی و محافظینش شده و همگی را از میان می برد.این سرآغاز ماجرایی بزرگ است، چون خانواده ازمیتلی تصمیم به خونخواهی گرفته و قصد جان تمامی اعضای خانواده موسی رامی را دارند. موسی از هیچ کاری برای حفاظت از خانواده اش روگردان نیست و حتی با بسیتن دینامیت به بدن خود به دیدار ازمیتلی می رود. اما ناکام رها می شود و یکایک اعضای فامیل اش شروع به مردن می کنند. اما مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن حضور دختری با ۴۰ سال اختلاف سن در زندگی اوست. فوندا دانشجویی که برای تکمیل پایان نامه خود مرتباً به دیدار موسی رامی می رفته، توجه او و کمیسر یلماز را جلب کرده است. همین امر آتش اختلاف را در میان دو همکار روشن کرده و ظاهراً همه چیز برای موسی رامی در حال به پایان رسیدن است. ولی او قصد دارد تا آخرین ساعت های عمر خویش را به رایگان از کف ندهد…
چرا باید دید؟
اولین فیلم بلند اُنور ئونلو برای سینمای نوین ترکیه قدمی به پیش است. نه فقط به دلیل وجود بازیگرانی چون هالوک بیلگینر یا بهره مندی از بودجه و امکانات فنی خوب، بلکه به دلیل شکستن بت های ذهنی مردم از پلیس و ادای احترام به قالب فیلم های درجه دو B-Picture که می تواند سرمشق خوبی برای تولید فیلم در آسیا باشد. نمی خواهم پلیس را با فیلم های تارانتینویی مقایسه کنم[کاری که از سوی بسیاری از منتقدان سر خواهد زد] چون بر خلاف این گونه، پلیس را فیلمی جدی تر می دانم که خشونت را برای سرگرم ساختن تماشاگر به کار نمی گیرد. خشونت در فیلم پلیس هولناک و دردآور است و به گفته موسی رامی: تمایلم به خشونت از سر درد است.
تصویری که کارگردان جوان فیلم از تشکیلات مقدس و در عین حال مخوف پلیس ترکیه به نمایش می گذارد، چیزی فراتر از واقع است. وجود جنایت سازمان یافته و خانواده های مافیایی در ترکیه زمینه ای مناسب برای ساخت این فیلم و آثار مشابه فراهم کرده، اما کارگردان پلیس بر خلاف آثار مشابه تولیده شده در سال های گذشته با وجود تاکید بر قدرت فراوان این گروه های تبهکاری بیشتر به درام شخصی یک مرد و نبرد او برای زندگی و دست یابی به عشق و محبت دیگران پرداخته است. وقتی فیلم تمام می شود، موسی رامی هنوز زنده است. می دانیم که ساعت هایی بعد خواهد مرد، در حالی که نتوانسته کسی را بیابد که او را [حتی مصلحتی] دوست داشته باشد. فیلم با جمله ای از کورت ونه گات[که هفته گذشته فوت کرد] آغاز می شود: از این که انسان ها به حقایق قانع می شوند، تعجب می کنم.
از این رو ئونلو سعی دارد ما را به ورای حقایق موجود در زندگی رامی رهنمون کند. او هری خبیثی است که به آخر خط رسیده است و باید در این چند روز آخر عمر معنایی به زندگی اش داده و زیستن را تجربه کند. پلیس برای دوستداران سینمای جنایی و مهیج همه چیز دارد و یقیناً از دیدار آن خشنود خواهد شد. اما شخصاً فیلم را اثری متعلق به بازیگر اصلی آن می دانم. فیلم بدون هالوک بیلگینر هرگز شکل فعلی خود را نمی داشت. او در این فیلم بر خلاف تمامی نقش هایی که تا امروز بازی کرده، تک چهره ای همچون قهرمانان تاکیشی کیتانو[فرشته مرگ] از خود به نمایش می گذارد، بیهوده نیست که فیلم به کیتانو تقدیم شده است. پلیس برای سینمای ترکیه فقط فیلمی خوش ساخت یا جسورانه نیست، بلکه اثری برای رسیدن به استانداردهای جهانی است. کاری که نسل جدید کارگردان های ترک در حال تلاش برای دستیابی به آن هستند. پلیس نمونه خوب یکی از این تلاش هاست.
ژانر: درام، جنایی، مهیج.
کابل اکسپرس Kabul Express
کارگردان: کبیر خان. فیلمنامه: کبیر خان، ساندیپ سیرواستاوا. موسیقی: جولیوس پاکیام، راگاو ساکار. مدیر فیلمبرداری: آنشومان ماهالی. تدوین: آمیتاب شوکلا. طراح صحنه: آنجان گاجورل. بازیگران: جان آبراهام[سهیل خان]، آرشاد وارسی[جای کاپور]، سلمان شاهید[ایمران خان افریدی]، حنیف هوم گوم[خیبر]، لیندا آرسنیو[جسیکا بکهام]، فاروق براخی[فرمانده مجاهدین]. ۱۰۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ هندوستان.
سهیل خان و جای کاپور دو خبرنگار هندی برای تهیه گزارش از حمله آمریکا به گروه طالبان به افغانستان آشوب زده می روند. در بدو ورود با فرمانده مجاهدین روبرو شده و با کمک وی به شهر کابل می رسند. کمک های راهنمای شان خیبر برای ارتباط با بازمانده گروه طالبان برای تهیه مصاحبه ناکام می ماند. بنابراین راه خارج از کابل و مرز پاکستان را در پیش می گیرند، چون بازماندگان طالبان اغلب برای فرار از چنگ سربازان آمریکایی به طرف پاکستان حرکت کرده اند. در میان راه با عکاسی آمریکایی به نام جسیکا بکهام آشنا می شوند و سپس توسط یک تروریست طالبان به نام ایمران خان گروگان گرفته می شوند. ایمران خان قصد دارد تا با استفاده از اتومبیل آنها-که خیبر آن را کابل اکسپرس می نامند- خود را به مرز پاکستان برساند، و همین واقعه سبب می شود تا همگی در سفری ناخواسته و پر مخاطره با همدیگر همراه شوند…
چرا باید دید؟
اولین فیلم بلندی که در کابل بعد از سقوط رژیم طالبان توسط کبیر خان که خود قبلاً خبرنگار بوده، ساخته شده یک فیلم جاده ای با مختصات این گونه است. اما شرح سفر ۴۸ ساعته ناخواسته این گروه پنج نفره به سبک و سیاق گزارش های خبری تبدیل به بیانیه ای سیاسی شده که با کلیشه ای ترین حوادث سعی دارد تا چهره ای انسانی از افراد طالبان ترسیم کرده و ریشه های جنگ را در منطقه زیر ذره بین بگذارد.
کابل اکسپرس اولین فیلم بلند کبیر خان نیز هست که در کارنامه اش فقط یک فیلم مستند به نام ارتش فراموش شده[۱۹۹۹] دارد که برنده جایزه هیئت داوران جشنواره Film South Asia شده است. کابل اکسپرس با الهام از مرگ دانیل پرل-خبرنگار- و تجربیات کبیر خان ساخته شده که در سال گذشته فیلمبردار فیلم مستندی به نام خبرنگار و عضو جهاد اسلامی بوده، اما ملغمه ای از فیلم های جنگی سال های اخیر است. درگیری های خیبر و ایمران خان که از بگو مگوهای فیلم منطقه بی طرف گرفته شده و حضور خری که نماینده تروریست های انتحاری است و قرار بوده طنزی هم به فیلم اضافه کند، مدیون فیلم های اروپای شرقی[مثلاً زندگی یک معجزه است امیر کوستاریکا] است.
با این حال ساخته شدن کابل اکسپرس اتفاق مهمی است؛ هم برای سینمای هند که توانسته از قالب های رایج عدول کند و به حوادث روز منطقه نگاهی بیندازد و هم برای افغانستان که باب تولیدات مشترک با همسایگانی که سیستم فیلمسازی و امکانات فنی مورد نیاز را دارند، باز کند. کابل اکسپرس فیلم شسته رفته ای است که با وجود کلیشه ای بودن قصه اش قادر به حفظ تماشاگر تا پایان فیلم است. انتقادات مطرح شده از سوی کبیرخان درباره رفتار وحشیانه مردم با تروریست های دستگیر شده یا سیاست ها کشورهای همجوار-به خصوص پاکستان- قابل اعتنا و توجه است.
کابل اکسپرس که هنگام نمایش در افغانستان با عکس العمل های شدید قوم هزاره- یکی از چهار قوم بزرگ افغان- [به خاطر تصویر منحرفانه و خشنی که از آنان به نمایش گذاشته] و جنجال های فراوان از جمله توقیف آن از سوی وزارت فرهنگ افغانستان همراه بود به تازگی در آمریکا به نمایش در آمده و بازتاب های خوبی نیز داشته است. اما یقیناً تماشاگران آمریکایی فیلم رااثری بسیار جدی نیافته اند، چون رفتار همه طرف تا حدودی با طنز، دست و پا چلفتی گری آکنده است و حتی مجاهدین نیز افرادی ساده لوح، شوخ و گاه شرور ترسیم شده اند. در نهایت نگاه کبیرخان به دلیل توریستی بودنش نمی تواند نماینده واقعی این کشور باشد، اما به عنوان اولین تجربه اتفاقی فرخنده است که می تواند فیلمسازان افغانی را وادار به ساختن فیلم هایی واقع گراتر کند. ولی تا آن روز تماشای این یکی غنیمت است!
ژانر: اکشن، کمدی، درام، مهیج.
تعطیلات The Holiday
نویسنده و کارگردان: نانسی مه یرز. موسیقی: هانس زیمر. مدیر فیلمبرداری: دین کندی. تدوین: جو هاتشینگ. طراح صحنه: جان هالتمن. بازیگران: کامرون دیاز[آماندا]، کیت وینسلت[آیریس]، جاد لو[گراهام]، جک بلک[مایلز]، ایلای والاک[آرتور]، ادوارد برنز[ایتن]، روفوس سیویل[جاسپر]، شانون سوسامون[مگی]. ۱۳۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
آیریس خبرنگاری انگلیسی است که در شب کریسمس با شنیدن خبر نامزدی مردی که دوستش دارد، با زنی دیگر دچار بحران روحی می شود. همزمان در آن سوی اقیانوس آماندای معتاد به کار نیز خیانت ادوارد- مردی که با او زندگی می کند- را کشف می کند. آماندا برای فرار از این وضعیت تصمیم می گیرد تا به تعطیلاتی کوتاه برود. از این با جستجو در اینترنتی خانه ای مناسب حال خود پیدا می کند. این خانه به آیریس تعلق دارد و تنها شرط وی برای واگذاری خانه اش به آماندا برای تعطیلات، معاوضه خانه هاست. آماندا می پذیرد و بلافاصله راهی انگلستان شده و آیریس نیز به خانه وی در کالیفرنیا نقل مکان می کند. این تجربه برای هر دو بسیار متفاوت خواهد بود، چون عشقی تازه به سراغ آماندا در انگلستان سرد و برفی و آیریس در کالیفرنیای آفتابی خواهد آمد…
چرا باید دید؟
نانسی مه یرز[همسر چارلز شایر، فیلمنامه نویس و کارگردان] در ۱۹۸۰ با نوشتن فیلمنامه سرباز بنجامین وارد سینما شد. شروعی که با نامزدی اسکار در اولین قدم همراه بود و در سال های بعد به عنوان نویسنده کمدی های عاشقانه ای شهرتی معقول کسب کرد. مه یرز از ۱۹۹۸ با ساختن دام والدین شروع به کارگردانی کرد و تا امروز چهار فیلم دیگر ساخته که زنان چه می خواهند با شرکت مل گیبسون موفق ترین آنها بوده. اما تعطیلات به این برتری پایان خواهد داد، چون شسته و رفته ترین فیلم کارنامه او و یکی از بهترین کمدی های عاشقانه امسال است. البته با مدت نمایشی اندکی طولانی برای یک کمدی عاشقانه[۱۳۸ دقیقه] که اگر اندکی حوصله به خرج داده و تا پایان فیلم آن را دنبال کنید یقیناً نتیجه لذت بخشی خواهید گرفت. چون مه یرز از نوشتن صحنه های کمیک دست اول غافل نبوده!
تعطیلات فیلمی است که برای بازیگر/ستاره ها نوشته و با هزینه ۸۵ میلیون دلاری تولید شده است و در کنار داستان عاشقانه اش نگاهی ستایش آمیز به هالیوود و افراد پشت پرده مانند فیلمنامه نویس ها می اندازد که در شکل گرفتن این کارخانه رویاسازی نقشی مهم داشته اند. حضور جک بلک کفه طنز فیلم را سنگین تر کرده و نوید لحظات خوشی را به تماشاگر می دهد. اگر به نسل جدید بازیگران انگلیسی علاقه دارید، بازی کیت وینسلت[به مصاحبه طولانی با وی در این شماره مراجعه کنید] و جاد لو را در این فیلم از دست ندهید. جک بلک و کامرون دیاز هم طرفداران خودشان را دارند!
ژانر: کمدی، عاشقانه.
ماری آنتوانت Marie Antoinette
نویسنده و کارگردان: سوفیا کاپولا. موسیقی: انتخابی. مدیر فیلمبرداری: لنس آکورد. تدوین: سارا فلک. طراح صحنه: کی. کی. بارت. بازیگران: کریستین دانست[ماری آنتوانت]، جیسون شوارتزمن[لویی شانزدهم]، ریپ تورن[لویی پانزدهم]، جودی دیویس[کنتس دونویی]، آسیا آرجنتو[مادام دوباری]، ماریان فیث فول[ماری ترز]، دنی هیوستون[امپراطور ژوزف]، مالی شانون[عمه ویکتوریا]، استیو کوگان[جناب سفیر مرسی]، رز بایرن[دوشس دوپولینیاک]، شریل هندرسن[عمه سوفیا]. ۱۲۳ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ژاپن، فرانسه، آمریکا. برنده اسکار بهترین طراحی لباس، نامزد جایزه بافتا بربی طراحی لباس، چهره پردازی و طراحی صحنه، برنده جایزه سیستم آموزش ملی فرانسه از جشنواره کن و نامزد نخل طلا، برنده جایزه سی یرا از انجمن منتقدان لاس وگاس، برنده جایزه بهترین طراحی صحنه از انجمن منتقدان واشنگتن دی سی و…
سال ۱۷۷۰، شاهزاده ۱۴ ساله اطریشی ماری آنتوانت به فرانسه سفر می کند تا با لویی شانزدهم ولیعهد فرانسه ازدواج کند تا روابط میان دو کشور تحکیم یابد. طبیعی است که در آغاز ماری نمی تواند با موقعیت پر تکلف و تحمیلی جدید خود در دربار فرانسه کنار بیاید و تنها همراه و حامی او سفیر مرسی است. اما به زودی به محیط خو کرده و دوستانی می یابد. ابتدا با کنتس دونوای و دوشس دپولینیاک دوست می شود و بدیهی است دشمنانی مانند مادام دوباری-معشوقه پادشاه لویی پانزدهم- هم برای خود دست و پا می کند. از طرف دیگر رابطه زناشویی ماری به دلیل ناتوانی جنسی لویی شانزدهم ناموفق از آب در می آید و همین امر باعث می شود تا وی ارضاء خاطر خود را در چیز دیگری-از جمله قدرتی که قرار است به او ارث برسد- بجوید…
چرا باید دید؟
سومین فیلم بلند سوفیا کارمینه کوپولا متولد ۱۹۷۱ بعد از توفیق چشمگیر گمشده در ترجمه[۲۰۰۳] محصولی ۴۰ میلیون دلاری درباره زندگی نگون بختانه شاهزاده جوان اطریشی و ملکه بعدی فرانسه است [به وی لقب درک نشده ترین زن تاریخ از تولد تا مرگ داده شده ] که بر اساس کتاب آنتونیا فریزر ساخته شده است. فیلمی در نوع خود بدیع که طراوات و تازگی خود را از نگاه کارگردان مونث و روایت مدرن او می گیرد. ۱۹ سال زندگی پر تلاطم ماری آنتوانت در قصر ورسای و اعدام اش به وسیله گیوتین به خودی خود قصه ای هیجان انگیز به شمار می رود، اما پرداخت کند[به معنی خوب آن] کاپولا و ترسیم کسالت موجود در زندگی درباری و سعی در نفوذ به کنه روحیات این دختر جوان از فیلم یک باکره خودکشی ها[به شکلی دیگر] می سازد، اما فاقد قدرت و کوبندگی آن است. اتفاقی که باعث شد با وجود سعی فراوان کاپولا در بخشیدن روحیه مدرن به فیلمی تاریخی تماشاگر آمریکایی آن را نپسندیده و فروشی نزدیک به یک سوم هزینه تولیدش را نثار آن کند. البته فروش جهانی فیلم بالغ بر ۶۰ میلیون دلار بوده و جای نگرانی نیست. کاپولا به زودی فیلمی دیگر خواهد ساخت و شاید توفیق خیره کننده دو فیلم پیشین خود را تکرار کند، اما نباید فراموش کند که انتخاب موسیقی پر سر و صدای امروزی برای فیلمی تاریخی به تنهایی نمی تواند پروژه را نجات دهد. نقطه قوت فیلم مانند همیشه بازی کریستین دانست است که در کنار یکی از بهترین گروه بازیگران بین المللی قرار گرفته است. اگر به دنبال یافتن ریشه های انقلاب فرانسه هستید، از دیدار این فیلم چشم بپوشید. اما برای کسانی که گرفتار افسون نام و سرگذشت ماری آنتوانت هستند، تماشای این فیلم تجربه ای بسیار متفاوت خواهد بود، آیا شما هم جزو همین گروه هستید؟
ژانر: زندگی نامه، درام.