علی رضا پنجه ای جزء سرشناس ترین شاعران شمالی است؛ او از سالهای ابتدائی دهه هفتاد با چاپ اشعارش در مطبوعات ادبی مانند آدینه مطرح شد، و در این سالها همواره با تلاش برای معرفی شعرتوگراف سعی کرده خلاق و نو آور شناخته شود.
چامک
تنها زمین میداند
آسمان
-از پیچ چشم تو که
بگذرد-
چه رنگی است!
من
عکس مرا بگیر و
پاره کن،
من برعکسم!
علی الفتی از شاعران جوان و شناخته شده است که در شعر فارسی و شعر کردی شهرتی دارد. او را می توان در طیف شاعران تجربه گرای سالهای اخیر محسوب کرد که با تخیلی چند لایه شعرش معرفی شده است.
ترجیع بند
کجاست ترجیع بندی که
استخوان های مرا با آن می بستی
کجاست؟
گناه بار کدام شب ضعیف ام
سو از اطراف می گیرم و
دست بر صورت زنان مرده ی ایل می مالم
ابتدای خارش خاک
تا اواسط نمناک چاه
کبوتر از کتف می گریزد
سوال را
به ارواح برخاسته ی نی می بندم
دخیل از انتهای علف گشوده می شود
حسین فاضلی جزء چهره های فعال و سرشناس شعر جوان امروز ایران است، او در رده شاعران متفاوت نویس شناخته شده و تا امروز چندین مجموعه از شعر های وی انتشار یافته است.
افسردگی
افسردگی از جایش بر می خیزد
می رود کنار پنجره :
کودک در خیابان درست سر چار راه دارد تمام می شود
تمامِ تکه هایِ تنِ زنی جویده می شود در پارک
مردی کارگر اعضایش را به حراج گذاشته از یک کنار
مادری کنارِ زمان درست آن روبرو
خودش را به باد می دهد
دختری چنان زیبا
چنان زیبا ( که مادر عاشقش می شود)
در دهانِ سیاهِ مترو
لباسهای زیرِ مردانه می فروشد
افسردگی پنجره را می بندد
در را با شتاب باز می کند
به خیابان می ریزد …
به خانه که بر می گردد
عاشق شده است
و پلاستیک قرص هایش را دو دستی
می بندد در دهانِ سطلِ زباله
سپیده جدیری پایه گذار جایزه شعر خورشید و جزئ معدود شاعران زن فعال در حوز های اجتماعی شعر امروز ایران است که شعری شاداب و زنده دارد، او در این سالها با انتشارچند مجموعه از اشعارش خود را به عنوان چهر های جدی در شعر امروز ایران مطرح کرده است.
تقدیم به تمام هموطنان تبعیدیام
چاک
شاید فقط زندگیِ من بود
که این گونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواس سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع تا خاوران را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایش ظالمانهی صورتِ من میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایش ظالمانهی صورتِ من میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای قندیلهای بَسته!
ای شکستگیهای سَرَم!
تکرارتان برای من
تکرارِ طوافِ زمین است
که خورشید به خورشید بلندتر میشود
و “هوا
که هَوی دارد مرا
بخورد!” (1)
ای مصر!
ای زنانهترین روز!
صورتت را که لُخت میکُنی
هرگز
هرگز
چشمهای مرا
سیاه نخواهد کرد! (2)
و نور
در تمامِ “تَرین”ها
فرو رفته است…
بیت، خون و نان (3) را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
رَنگینَکی (4) که پُختیم، رنگینتر از خونمان بود
و عشق
درست وقتی بالای سَرَم نشست
افتاد و
شکست!
گورِ پدرسوختهی پدرم!
“که هر چه دارم از اوست!”
گورهای نیمهجان را با خود ببَرَم بزنم به چاک!
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند
مثلِ روزهایی که از سَرَم نمیگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار
بیآبترین آبهای جهاناند
مثلِ من
که زن نیستم اصلاً
که رنگ نیستم اصلاً
که جان نیستم اصلاً
فقط صورتی
که میگذارد
و میرود.
شروع: 31 اکتبر 2011
خاتمه: 21 نوامبر 2011
پانوشت:
1. برگرفته از شعری در کتاب “خواب دختر دوزیست” از همین قلم، انتشارات معیار، تهران، 1379.
2. دو سطر نخست، تعمداً یادآور سطر “ای یار! ای یگانهترین یار” فروغ فرخزاد است، به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی.
3. برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ، شاعر آمریکایی با عنوان
Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet، The Massachusetts Review، 1983.
- رَنگینَک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما، گردو، کَره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهمانها پذیرایی میشود.