گفت و گو♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

po_ezati_01.jpg

بی اغراق می توان گفت که موج تازه ای در سینمای کشورهای اسکاندیناوی در حال اوج گرفتن است. در چند سال ‏اخیر شاهد ظهور کارگردان های جوان و با استعدادی چون داگور کاری و پر فلای از این خطه بوده ایم.‏‎ ‎‏ یواخیم تریر ‏یکی از آنهاست که “ روز” پای حرف هایش نشسته است. ‏

yoakhim1.jpg

گفت و گو با یواخیم تریر

‎ ‎در حسرت رنج…‏‎ ‎

نمایش دوباره نوازی در جشنواره های کارلووی واری، تورنتو و استانبول به همراه اهدای جوایزی پر اهمیت به آن که ‏اولین فیلم بلند کارگردان جوانش به شمار می رود، بار دیگر خبر از ظهور فیلمسازی تازه و امید بخش به نام یواخیم ‏تریر در این قسمت جهان داشت. بدیهی است که یافتن اطلاعات درباره پیشینه یک فیلمساز کار اولی حتی روی اینترنت ‏کار راحتی نیست و اغلب منابع رسمی نیز ناقص هستند. در این گونه موارد بهترین راه مراجعه به خود شخص است و ‏با استفاده از همین روش و گفتگویی تلفنی با تریر بود که مشخص شد؛ غیر از دو فیلم کوتاهی که از او در جشنواره ها ‏به نمایش در آمده، چهار فیلم دیگر و انبوهی فیلم تبلیغاتی ساخته و این که دور بار نیز قهرمان مسابقات ملی اسکیت ‏بورد کشورش بوده….‏

یواخیم تریر متولد 1974 نروژ است. از 1995 با ساختن فیلم کوتاه استراتژی مرگبار شروع به فیلمسازی کرده و تا ‏قبل از فارغ التحصیل شدن از مدرسه ملی سینما و تلویزیون انگلستان در سال 2000 سه فیلم کوتاه دیگر به نام های ‏The Transpararency of Evil، گذرنامه و ‏Pietá‏ را نوشته و کارگردانی کرده است. در سال 2001 با نمایش فیلم ‏Still‏ در جشنواره میلان و دریافت جایزه تماشاگران شناخته شد و یک سال بعد با فیلم مراقب توانست جایزه بهترین فیلم ‏کوتاه جشنواره ادینبورو و مراسم فیلم های اروپایی را دریافت کند. مراقب داستان مردی بود که در طول ساعت کاری ‏ناگهان به خانه اش بازمی گردد تا لباس هایش را تعویض کند و در پارکینگ زیر زمینی آپارتمانش با اتومبیلی شعله ور ‏که جسد مردی در آن قرار دارد، مواجه می شود. سپس روی پله ها نوار ویدیویی پیدا می کند که شامل تصاویر مردی ‏است که همچون روزهای دیگر، صورتش را اصلاح کرده، لباس می پوشد و بعد آنها را آغشته به بنزین کرده و خود را ‏داخل اتومبیلش به آتش می کشد. مراقب نمایش تلاش های مرد دوم برای درک علت خودکشی مرد دیگر بود و توانست ‏در 30 جشنواره بین المللی شرکت کرده و در جشنواره آماندا نیز نامزد بهترین فیلم کوتاه شود. تریر که در انگلستان و ‏نروژ[برای شرکت مولاند فیلم] تعداد زیادی فیلم تبلیغاتی ساخته، سال گذشته اولین فیلم بلند خود به نام دوباره نوازی را ‏کارگردانی کرد که در جشنواره های متعددی به نمایش در آمد و جایزه بهترین فیلم جشنواره استانبول را نیز به چنگ ‏آورد.‏

‎ ‎دوباره نوازی به شکلی طنز آمیز نمایشگر وضعیت نسل جوانی است که اسیر رمانتیسم شده و به نظر می ‏رسد که اصلی ترین مشکل آنها دیدگاه کلبی مسلکانه ناشی از احساس از پیش ساخته شدن همه چیزست. آیا موقع ساخت ‏فیلم چنین فکری داشتید؟‎ ‎

دوباره نوازی در خیلی از کشورها به عنوان داستان یک نسل ارزیابی شد. من فیلم هایم را با یک تم از پیش تعیین شده ‏نمی سازم. ولی شرایطی که در آن قرار دارم خواه ناخواه تم های مشخصی را به من تحمیل می کند. من هم وقتی به سن ‏شخصیت های همین فیلم بودم، نگاه به شدت بدبینانه و تمسخر آمیزی به دنیای پیرامونم خودم داشتم. ولی شخصیت های ‏دوباره نوازی به نسل جدیدتری تعلق دارند، به نوعی حسرت جدیت را دارند و می خواهند از دست نگاه طعنه آمیزشان ‏رها بشوند. این موضوع به سن و سال ارتباط دارد. در آغاز دوره 20 سالگی نوعی جستجوی هویت را تجربه می کنید. ‏من هم دوست داشتم شخصیت هایم درباره این راه ها سوال هایی مطرح کنند.‏

yoakhim2.jpg

‎ ‎در فیلم یکی از شخصیت ها می گوید:‏‎ ‎‏”موسیقی طعنه آمیز پانک خیلی زود به یک تجارت متظاهرانه تبدیل ‏شد”. رابطه این شخصیت ها با فرهنگ پانک را چگونه می بینید؟‎ ‎

پانک در زندگی من تاثیر زیادی داشت. ولی فقط پانک و ایده زیرپا گذاشتن اصول نبود. مثلاً از جاز هم تاثیر زیادی ‏گرفتم. می توانم آن را نوعی تلاش برای کنار هم گذاشتن کهنه و نو اسم بدهم. کمی شبیه موج نوی فرانسه… شوخ طبعی ‏روایی فیلم های موج نو فرانسوی را خیلی دوست دارم. از طرف دیگر در اسکاندیناوی واقعاً وضعیت سیاسی که منجر ‏به پدید آمدن نسلی عاصی بشود، وجود ندارد. پانک فرهنگی بود که حتی در برابر رمانتیسم هیپی گری و نسل 1968 ‏هم نگاهی انتقاد آمیز داشت. اما درون آن یک نگاه تحلیلی خوش بینانه هم وجود دارد. برای من پانک یک سبک رفتاری ‏است. نوعی مقابله با سیستم، حتی اگر این سیستم به افراد عاصی تعلق داشته باشد….‏

‎ ‎فیلم همزمان با داستان یک نسل، به پرتگاه میان اسطوره پیرامون زندگی نویسندگان و هنرمندان و زندگی ‏روزمره شان هم می پردازد…‏‎ ‎

بله، با اسطوره نویسندگان بزرگ از نوجوانی به جوانی می رسی و هیچ کس به تو از ساعت های طولانی که بدون ‏نوشتن کلمه ای در حال نگاه کردن به آسمان سپری می کنند، حرفی نمی زند. جوان های فیلم مرتباً از خود می پرسند:‏‎ ‎‏”آیا داستانی برای گفتن دارم؟”. نروژ کشور امن و بسیار مرفهی است، دوست داشتم با این موضوع هم تسویه حساب ‏کنم. راستش کمی مثل اریک؛ او هم برای درک و توضیح خودش به نوعی حسرت رنج و بدبختی را می کشد. فکر می ‏کند زندگی تازه اش به عنوان یک نویسنده با رفتار سبکسرانه دوستانش همخوانی نخواهد داشت. شخصاً فکر می کنم ‏درون انسان تناقض های زیادی می تواند پنهان شده باشد. چیز متفاوتی نیستی، اما من هم وقتی جوان بودم فکر می کردم ‏چیز متفاوتی خواهم شد…‏

yoakhim3.jpg

‎ ‎در فیلم شخصیت های اصلی نسبت به جنس مخالف بسته عمل می کنند، گروهی از مردها که زن ها را نادیده ‏می گیرند. به نظر شما این شخصیت ها دشمن زن ها هستند؟‎ ‎

چنین نگاه عامی نمی تواند درست باشد، چون شخصیت ها با هم تفاوت دارند. مثلاً پورنو لارس نقش یک دشمن زن ها ‏را بازی می کند، چون بسیار بد گمان است. نزدیک شدن فیلیپ به زن ها و عشق بر خلاف بقیه بسیار به جا است. ‏اریک کمتر مترقی است و داشتن یک ارتباط حتی او را می ترساند. نروژ در زمینه حقوق زنان کشور بسیار پیشرفته ‏ای است. در مورد بعضی چیزها به خاطر پیشرفته بودن شان می شود به راحتی شوخی کرد. این به نظر من اتفاق ‏خوبی است. اما این که فیلم نگاهی خصمانه به زن ها داشته باشد را قبول نمی کنم. ‏

‎ ‎اریک به رابطه خود خاتمه می دهد تا به نوشتن ادامه بدهد، ولی فیلیپ به رابطه اش با کاری ادامه می دهد و ‏تصمیم می گیرد تا نویسندگی را رها کند. در فیلم هم گفت و گویی هست که به ناساگاری زن ها با نوشتن اشاره می ‏کند…‏‎ ‎

شاید به خاطر این باشد که هنوز تجربه زیادی ندارد. یکی از منابع الهام فیلم قصه کوتاهی از هنری جیمز به نام درس ‏مهارت است که در 1888 نوشته شده است. قصه ای درباره حال و هوا و تناقض های موجود میان زندگی یک هنرمند ‏و زندگی بورژوازی… امروزه هر کس می خواهد همه چیز داشته باشد. هنرمند بودن، خانواده تشکیل دادن، ثروتمند ‏شدن….ولی باید میان این چیزها دست به انتخاب زد، برای خلق یک چیز باید فداکاری کرد و از خیر بقیه چیزها گذشت. ‏فیلم درباره این چیزهاست. گفتن این که همه فیلم درباره رابطه بین زن ها و مردهاست، کمی خطاست. فیلم تلاش می ‏کند تا نگاهی انتقادی به زندگی مصرفی بورژوازی را به نمایش بگذارد.‏

yoakhim4.jpg

‎ ‎اما اریک هم یک زندگی بورژوایی دارد…‏‎ ‎

البته، مثلاً هنوز با مادرش زندگی می کند. اما ذهن اش مغشوش است، از وضعیتی که در آن قرار دارد راضی نیست.‏

‎ ‎دست کم وضعیت خودش را زیر سوال می برد.‏‎ ‎

دقیقاً. اریک یک شخصیت منفعل است. خیلی ها فیلم را به خاطر منفعل تر بودن شخصیت کاری زیر سوال بردند. از ‏این رو مردهای فیلم هم منفعل هستند… منفعل و سر در گم، شخصیت هایی که وضعیت مشخصی ندارند را دوست دارم. ‏این فیلم روایت دراماتیک و درگیری کلاسیک را رد می کند، بلکه نوعی برخورد پنهانی میان شخصیت ها وجود دارد. ‏مارگریت دوراس گفته بود که فمینسم در ادبیات، ارجحیت دادن به زمانی دیگر، روایتی دیگر، و قصه ای دیگر است. ‏مثلاً فقط سکس نیست، بلکه نگاه به زمانی در ورای کارهای بزرگ مرد است. این نوع نگاه خیلی برایم جذاب است. با ‏این نوع روایت ها خیلی خوب ارتباط برقرار می کنم. به نقد نحوه نمایش کلاسیک مرد اهمیت می دهم. و طبیعی است ‏که دوباره نوازی فیلمی درباره مردهاست. فکر نمی کنم پاسخ دادن به چنین سوال هایی کار راحتی باشد.‏

yoakhim5.jpg

‎ ‎در فیلم مشکلات رفتاری فیلیپ از نظر آسیب شناسی به شکلی واضح عنوان نمی شود. آیا عمداً این موضوع ‏را نامشخص گذاشتید؟‎ ‎

فیلمنامه را به همراه اسکیل ووگت نوشتیم که دوست مشترکی مبتلا به ‏schizoaffective‏ داریم. به همین خاطر با ‏مسائلی از این دست خوب آشنا هستیم. نه می خواستیم شخصیتی کاملاً خیالی بسیازیم، نه دوست داشتیم فیلمی بسیازیم که ‏ناراحتی های روانی را از دیدگاه اجتماعی تحلیل کند. ناراحتی روانی برای ما استعاره ای از فقدان هویت و جستجو به ‏دنبال آن است. خیلی ها فکر می کنند که وان گوگ چون دیوانه بود، هنرمند بزرگی بود. اما وقتی زندگی نامه اش را ‏بخوانید می فهمند که این یک تراژدی وحشتناک است. باورهای هنری زیادی وجود دارد که جنون را لازمه نبوغ هنری ‏می دانند. ما می خواستیم چنین کلیشه هایی را نابود کنیم.‏

‎ ‎استفاده از فلاش بک و تدوین سریع، ساختار فیلم را به کمی پیچیده کرده. وقتی درباره ویژگی های فرمی آن ‏داشتید تصمیم می گرفتید چه چیزهایی را بیشتر در نظر گرفتید؟‎ ‎

در واقع این یک ترجیح نبود. از اولین مراحل کار همراه با پیشرفت فیلمنامه ویژگی های فرمی نیز شروع به نشان دادن ‏خودش می کند. اما در این فیلم، می خواستیم سبکی را انتخاب کنیم که به عنوان آینه شخصیت ها عمل کند. این جوان ‏هایی که در آغاز دوران 20 سالگی هستند و درباره مسئله ای بسیار جدی حرف می زنند یا از کتابی که خوانده اند، بعد ‏شروع به صحبت درباره دختر خوشگلی می کنند که از کنارشان رد می شود. از این شاخه به آن شاخه می پرند… فیلم ‏هم چنین روایت و ساختار اپیزودیکی دارد. این روش فقط برای فاصله گذاری بین تماشاگر و فیلم نیست، بلکه برای ‏سوق دادن آنها به سوی نوعی تفکر و دیدن دنیا از آن استفاده کردم.‏

yoakhims.jpg

‎ ‎در پایان فیلم-‏‎ ‎درست مثل صدای روای که از ابتدا حضور دارد- تاکید می شود که همه اینها بر اساس ‏فیلمنامه ای بوده و چنین حسی را منتقل می کند که این پایان هرگز به صورت واقعی اتفاق نیفتاده است. به نظر شما این ‏حس‎ ‎‏”چه فرقی می کند مگر؟” نوعی دیدگاه بدبینانه نسبت به زندگی را در خود پنهان نمی کند؟‏‎ ‎

می خواستیم فیلم پایان بازی داشته باشد. چون ترجیح می دهم به جای مورد داوری قرار گرفتن، مورد سوال قرار ‏بگیرم. می خواستیم هم پایانی باز و هم احساس برانگیز برای تماشاگر فراهم کنیم، تا وقتی از سالن سینما بیرون می ‏روند به فکر کردن درباره آن ادامه بدهند. بعضی آدم ها پایان فیلم را خیلی بدبینانه ارزیابی می کنند، و برخی هم خیلی ‏امیدوارانه… در پایان فیلم اریک در پاسخ به سوال چی شد به جای استفاده از کلماتی چون شد یا کرد ترجیح می دهد از ‏فعل هایی مثل می تواند باشد یا می توانست بکند، استفاده کند. کسانی هستند که می گویند این حوادث واقعاً اتفاق افتاد و ‏بر عکس افرادی هم وجود دارند که آن را نامعلوم می دانند. انسان ها برخوردهای متفاوتی می کنند و من هن جنین ‏چیزی را برای یک فیلم می پسندم.‏

‎ ‎در ابتدای فیلم وقتی دو شخصیت اصلی دست نوشته هایشان را به صندوق پست می اندازند، از خودشان می ‏پرسند:‏‎ ‎‏”آیا واقعاً می خواهم این نوشته ها را در معرض دید دنیا قرار بدهم؟”. آیا این سوالی است که شما هم از خودتان ‏پرسیده باشید؟‎ ‎

بله، همیشه‎ ‎‏[می خندد]. فکر نمی کنم بشود از این سوال فرار کرد. مرتباً از خودتان می پرسید:‏‎ ‎‏”من چیکار دارم می ‏کنم؟” و تا زمانی که فیلم به تماشاگر عرضه بشود به آن ادامه می دهید. به نظر من یکی از بهترین ویژگی های ‏فیلمسازی هم همین است. در حال حاضر مشغول نوشتن فیلمنامه دومین فیلم خودم هستم و این سوال را هر روز از خودم ‏می پرسم. ‏