پیاپی خبر می رسد: “یک همبستگی، یک ائتلاف زنانه در ایران در حال شکل گیری است که تازگی دارد.” این همبستگی را در حرکت های انقلابی سال های 1356 و 1357 شاهد بوده ایم. پس از آن تفرقه افکندند و حکومت کردند. جمعیت زنان پراکنده شد و بر سر حجاب اجباری، الغاء قانون حمایت خانواده و مانند آن، زنان رو در روی یکدیگر ایستادند.
اینک به نظر می رسد روزگار دیگری آغاز شده و شاید بتوان از آن تفرقه و نفاق همچون روزگاری سپری شده در زندگی زنان ایرانی یاد کرد. انگیزۀ ائتلاف و همبستگی که تبدیل به یک عامل محرکۀ سیاسی شده است، جواز چند همسری (تعدد زوجات) برای مردان است. ادبیات و فرهنگ و سنت های ایرانی و اسلامی همه جا “هوو” را توصیف کرده است. موجودی است که می آید تا خانواده را از شالوده ویران کند. زنی است که هرچند خود زخم ستم های جنسیتی را تا مغز استخوان تحمل کرده، به زن هم سرنوشت خود رحم روا نمی دارد. شریک سفرۀ نان، شریک بستر عشق و شریک ارث و میراث او از شوهر می شود. هوو را همه پیرامون خود دیده ایم که وقتی آمده، آن زن که مجبور به پذیرفتن اش شده رنگ باخته، لب گزیده، دست و پایش لرزیده، خون گریسته، اغلب صبر پیشه کرده و هرگز نتوانسته َآن حقارت را که بر او روا داشته اند به فراموشی بسپارد. هوو را در شکل های خاصی از جرایم دیده ایم که فرزندش به دست زن اول آزار می بیند و حتی کشته می شود. در سال های اخیر کم نبوده اند زنانی که یا شوهر را زیر تیغ خشم به قتل رسانده اند یا هوو را. در خانه هایی که همزیستی مسالمت آمیز است یا مسالمت آمیز وانمود می شود، هوو یک انسان غیرطبیعی است که زن اول یا به مصلحت یا به لحاظ برخورداری از سرشت آسمانی و همانندی با فرشته ها، همزیستی با هوو را شیرین می یابد.
همۀ ما خوب می دانیم در زمان هایی که دیگر “زمانۀ” ما نیست، زنان نازا گاهی به ازدواج همسرشان رضایت می دادند تا زیر چتر حمایت مالی و شرافتی او باقی بمانند. این موضوع پیچیده ای نیست که گاهی برخی مردان فیلمساز ایرانی در دوران جمهوری اسلامی خواستند آن را مثل یک کشف اجتماعی به نمایش بگذارند. فیلمساز مشروعیت بخشیدن به پذیرفتن هوو تأکید داشته بر مردسالاری و رخنه کردن در دل عوامل سانسور فیلم در وزارت ارشاد اسلامی پشت آن پنهان شده است. البته در زمان هایی دیگر که دیگر زمانۀ ما نیست، گاهی زنان برای شوهر خود به حواستگاری هم می رفتند و دختری را به خانه می آوردند که زیردست شان بار بیاید و از آنها فرمان ببرد. مبادا بکلی بیخ شان را بزند و سرپناه و سرور از کف برود. منظور آن که زنان ایرانی بسیار تدبیرها، حیله ها، شگردها به کار بسته اند تا هوو را قابل تحمل کنند. تا خود و فرزندان شان کاشانه از دست ندهند. آنها هوو را اگر هم تحمل کرده اند مثل کاسه ای دارو به تلخی زهرمار بوده که تجویز شده تا زنی برای حفظ زندگی آبرومندانه آن را سر بکشد. البته سر کشیده اند، اما مثل شرنگ و آن قدر که کامش تلخ شده، از شیرینی بهره ای نبرده است.
اینک آن تدبیرها، حیله ها، شگردها عمرشان تمام شده و زنان ایرانی شرنگ را مثل داروی تلخ سر نمی کشند. حتی به قیمت بی سرپناهی و بی سروری. درست است که شرایط نابسامان اقتصادی و آسیب پذیری های اجتماعی، زنان وامانده در امرار معاش را پیاپی می بلعد و بر نرخ فحشا، اعتیاد، جنایت، سرقت و …، زنان می افزاید. اما حتی دراین شرایط دیگر “هوو” تحمل نمی شود. زنان از هر طبقه و گروه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی با صدای بلند می گویند عشق شریک بردار نیست، عواطف مادری شریک بردار نیست، بستر کامجویی جنسی شریک بردار نیست، ارث ناچیز زن از شوهر شریک بردار نیست. زنان ایرانی از هر لایۀ اجتماعی به این باور رسیده اند که “غیرت” زن و مرد نمی شناسد. قانون گذار حق ندارد یک صفت انسانی مانند حسادت، غیرت و عصبیت را همچون صفتی مردانه به رسمیت بشناسد. این انحراف از قانون گذاری منتاسب با شئون انسانی نیست. ویژگی های انسانی زن و مرد نمی شناسد. زن یا مرد نمی تواند جفت جنسی خود را در آغوش دیگری ببیند و کینه و خشم بروز ندهد. کینه و خشم زنان که سنت و شرع و قانون آن را کنترل کرده در صورت تأکید بی چون و چرای قانون گذار بر چندهمسری بر هم انباشته می شود و خانه ای که در آن زنی کینه توز و خشمگین و سرخورده زندگی می کند جای امنی نیست. نه تنها برای زنان که برای مرد خانواده و بچه ها جهنم است. اما چه شده که در روزگار ما هوو دارد تبدیل به سوژه ای سیاسی و ملی می شود و این همه جار و جنجال برانگیخته است؟ موضوغ از هزار زاویه قابل بررسی است. از نگاه نویسنده، این که یک حکومت بخواهد به هر موضوغ رنگ سیاست و ایدئولوژی و مذهب بدهد سرانجام کار دست خودش می دهد.
چه ضرورتی داشت که آقایان همین که دروازه های قدرت به رویشان باز شد یک راست رفتند سراغ قانون حمایت خانواده و شیوه های کنترل چند همسری را باطل کردند؟ چه ضرورتی داشت که آقایان بعد از آن هم آرام نگرفتند و پس از سی سال جولان دادن در حوزۀ سلب حقوق مکتسبۀ زنان دیگربار بر آن شده اند تا قانون مدنی دوران رضاه شاه (سال های 13- 1309) را در زمینۀ چند همسری اعتبار بخشند. چرا رضاه شاه در تمام موارد یک حاکم غیر قابل دفاع و غیر متشرع بوده ولی به زنان که می رسد، قانون مدنی مصوب دوران او در فصل نکاح و طلاق و ارث عین دیانت و شریعت مورد قبول آقایان است و نمی توان در آن تجدید نظر کرد. گویی قانون تعدد زوجات دوران رضا شاه حرف ندارد و بر ضد زنان امروز ایران لازم الاجرا است؟ یکی جواب بدهد و به ما بگوید بالاخره کدام حق است و کدام باطل؟
از این ها که بگذریم روزگار غریبی است نازنین. از بس خواستند ناموس زنان را با شلاق و زندان و جزای نقدی و توهین حفظ کنند، کار به جایی رسیده که تأکید یک لایحۀ قانونی بر رواداری مجدد تعدد زوجات بدون رضایت زن دارد تبدیل به یک حرکت می شود. راستی خوابش را هم می دیدیم؟ زنان تمام صحنه های انقلاب 57 و اصلاحابت 76 را پر کردند و پس از سی سال که از مشارکت وسیع شان در انقلاب و یازده سال که از مشارکت وسیع شان در اصلاحات می گذرد و پس از آنکه به قول محافل رسمی و دولتی پشت استعمار را به خاک مالیده اند، درجۀ ناکامی شان از حیث حقوق انسانی به اندازه ای زحمت افزا شده که اینک وارد عرصۀ تازه ای از مبارزه شده اند. این مبارزه ابعاد سیاسی و ملی به خود گرفته و سوء مدیریت مدیران به مبارزه با هوو وجهۀ ملی داده است!