ائتلاف و همبستگی

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

پیاپی خبر می رسد: “یک همبستگی، یک ائتلاف زنانه در ایران در حال شکل گیری است که تازگی دارد.” این ‏همبستگی را در حرکت های انقلابی سال های 1356 و 1357 شاهد بوده ایم. پس از آن تفرقه افکندند و حکومت ‏کردند. جمعیت زنان پراکنده شد و بر سر حجاب اجباری، الغاء قانون حمایت خانواده و مانند آن، زنان رو در روی ‏یکدیگر ایستادند.‏

اینک به نظر می رسد روزگار دیگری آغاز شده و شاید بتوان از آن تفرقه و نفاق همچون روزگاری سپری شده ‏در زندگی زنان ایرانی یاد کرد. انگیزۀ ائتلاف و همبستگی که تبدیل به یک عامل محرکۀ سیاسی شده است، جواز ‏چند همسری (تعدد زوجات) برای مردان است. ادبیات و فرهنگ و سنت های ایرانی و اسلامی همه جا “هوو” را ‏توصیف کرده است. موجودی است که می آید تا خانواده را از شالوده ویران کند. زنی است که هرچند خود زخم ‏ستم های جنسیتی را تا مغز استخوان تحمل کرده، به زن هم سرنوشت خود رحم روا نمی دارد. شریک سفرۀ نان، ‏شریک بستر عشق و شریک ارث و میراث او از شوهر می شود. هوو را همه پیرامون خود دیده ایم که وقتی ‏آمده، آن زن که مجبور به پذیرفتن اش شده رنگ باخته، لب گزیده، دست و پایش لرزیده، خون گریسته، اغلب ‏صبر پیشه کرده و هرگز نتوانسته َآن حقارت را که بر او روا داشته اند به فراموشی بسپارد. هوو را در شکل های ‏خاصی از جرایم دیده ایم که فرزندش به دست زن اول آزار می بیند و حتی کشته می شود. در سال های اخیر کم ‏نبوده اند زنانی که یا شوهر را زیر تیغ خشم به قتل رسانده اند یا هوو را. در خانه هایی که همزیستی مسالمت آمیز ‏است یا مسالمت آمیز وانمود می شود، هوو یک انسان غیرطبیعی است که زن اول یا به مصلحت یا به لحاظ ‏برخورداری از سرشت آسمانی و همانندی با فرشته ها، همزیستی با هوو را شیرین می یابد.‏

همۀ ما خوب می دانیم در زمان هایی که دیگر “زمانۀ” ما نیست، زنان نازا گاهی به ازدواج همسرشان رضایت ‏می دادند تا زیر چتر حمایت مالی و شرافتی او باقی بمانند. این موضوع پیچیده ای نیست که گاهی برخی مردان ‏فیلمساز ایرانی در دوران جمهوری اسلامی خواستند آن را مثل یک کشف اجتماعی به نمایش بگذارند. فیلمساز ‏مشروعیت بخشیدن به پذیرفتن هوو تأکید داشته بر مردسالاری و رخنه کردن در دل عوامل سانسور فیلم در ‏وزارت ارشاد اسلامی پشت آن پنهان شده است. البته در زمان هایی دیگر که دیگر زمانۀ ما نیست، گاهی زنان ‏برای شوهر خود به حواستگاری هم می رفتند و دختری را به خانه می آوردند که زیردست شان بار بیاید و از آنها ‏فرمان ببرد. مبادا بکلی بیخ شان را بزند و سرپناه و سرور از کف برود. منظور آن که زنان ایرانی بسیار تدبیرها، ‏حیله ها، شگردها به کار بسته اند تا هوو را قابل تحمل کنند. تا خود و فرزندان شان کاشانه از دست ندهند. آنها ‏هوو را اگر هم تحمل کرده اند مثل کاسه ای دارو به تلخی زهرمار بوده که تجویز شده تا زنی برای حفظ زندگی ‏آبرومندانه آن را سر بکشد. البته سر کشیده اند، اما مثل شرنگ و آن قدر که کامش تلخ شده، از شیرینی بهره ای ‏نبرده است.‏

اینک آن تدبیرها، حیله ها، شگردها عمرشان تمام شده و زنان ایرانی شرنگ را مثل داروی تلخ سر نمی کشند. ‏حتی به قیمت بی سرپناهی و بی سروری. درست است که شرایط نابسامان اقتصادی و آسیب پذیری های اجتماعی، ‏زنان وامانده در امرار معاش را پیاپی می بلعد و بر نرخ فحشا، اعتیاد، جنایت، سرقت و …، زنان می افزاید. اما ‏حتی دراین شرایط دیگر “هوو” تحمل نمی شود. زنان از هر طبقه و گروه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی با ‏صدای بلند می گویند عشق شریک بردار نیست، عواطف مادری شریک بردار نیست، بستر کامجویی جنسی ‏شریک بردار نیست، ارث ناچیز زن از شوهر شریک بردار نیست. زنان ایرانی از هر لایۀ اجتماعی به این باور ‏رسیده اند که “غیرت” زن و مرد نمی شناسد. قانون گذار حق ندارد یک صفت انسانی مانند حسادت، غیرت و ‏عصبیت را همچون صفتی مردانه به رسمیت بشناسد. این انحراف از قانون گذاری منتاسب با شئون انسانی نیست. ‏ویژگی های انسانی زن و مرد نمی شناسد. زن یا مرد نمی تواند جفت جنسی خود را در آغوش دیگری ببیند و کینه ‏و خشم بروز ندهد. کینه و خشم زنان که سنت و شرع و قانون آن را کنترل کرده در صورت تأکید بی چون و ‏چرای قانون گذار بر چندهمسری بر هم انباشته می شود و خانه ای که در آن زنی کینه توز و خشمگین و ‏سرخورده زندگی می کند جای امنی نیست. نه تنها برای زنان که برای مرد خانواده و بچه ها جهنم است. اما چه ‏شده که در روزگار ما هوو دارد تبدیل به سوژه ای سیاسی و ملی می شود و این همه جار و جنجال برانگیخته ‏است؟ موضوغ از هزار زاویه قابل بررسی است. از نگاه نویسنده، این که یک حکومت بخواهد به هر موضوغ ‏رنگ سیاست و ایدئولوژی و مذهب بدهد سرانجام کار دست خودش می دهد.‏

چه ضرورتی داشت که آقایان همین که دروازه های قدرت به رویشان باز شد یک راست رفتند سراغ قانون ‏حمایت خانواده و شیوه های کنترل چند همسری را باطل کردند؟ چه ضرورتی داشت که آقایان بعد از آن هم آرام ‏نگرفتند و پس از سی سال جولان دادن در حوزۀ سلب حقوق مکتسبۀ زنان دیگربار بر آن شده اند تا قانون مدنی ‏دوران رضاه شاه (سال های 13- 1309) را در زمینۀ چند همسری اعتبار بخشند. چرا رضاه شاه در تمام موارد ‏یک حاکم غیر قابل دفاع و غیر متشرع بوده ولی به زنان که می رسد، قانون مدنی مصوب دوران او در فصل ‏نکاح و طلاق و ارث عین دیانت و شریعت مورد قبول آقایان است و نمی توان در آن تجدید نظر کرد. گویی قانون ‏تعدد زوجات دوران رضا شاه حرف ندارد و بر ضد زنان امروز ایران لازم الاجرا است؟ یکی جواب بدهد و به ما ‏بگوید بالاخره کدام حق است و کدام باطل؟

از این ها که بگذریم روزگار غریبی است نازنین. از بس خواستند ناموس زنان را با شلاق و زندان و جزای نقدی ‏و توهین حفظ کنند، کار به جایی رسیده که تأکید یک لایحۀ قانونی بر رواداری مجدد تعدد زوجات بدون رضایت ‏زن دارد تبدیل به یک حرکت می شود. راستی خوابش را هم می دیدیم؟ زنان تمام صحنه های انقلاب 57 و ‏اصلاحابت 76 را پر کردند و پس از سی سال که از مشارکت وسیع شان در انقلاب و یازده سال که از مشارکت ‏وسیع شان در اصلاحات می گذرد و پس از آنکه به قول محافل رسمی و دولتی پشت استعمار را به خاک مالیده ‏اند، درجۀ ناکامی شان از حیث حقوق انسانی به اندازه ای زحمت افزا شده که اینک وارد عرصۀ تازه ای از ‏مبارزه شده اند. این مبارزه ابعاد سیاسی و ملی به خود گرفته و سوء مدیریت مدیران به مبارزه با هوو وجهۀ ملی ‏داده است!‏