نهاد رسمی دین و فرهنگ دموکراسی‌خواهی؟

تقی رحمانی
تقی رحمانی

مقدمه: در قسمت دوم این نوشتار آمد که چگونه عوامل ساختاری در جامعه و دولت به دموکراسی ملی در ‏ایران ضربه زد و با پیدایش و قدرت یافتن بورژوازی دولتی یا راست جدید از زمان پهلوی اول تا کنون به ‏شکل و صور گوناگون، سرمایه‌داری ملی و طبقه متوسط در ایران ناتوان و غیر تعیین‌کننده در مناسبات قدرت ‏ماند.1‏

اما در این قسمت از ناهمخوانی وعدم همراهی فرهنگ و باور جامعه ما با دموکراسی ملی خواهیم گفت. باور ‏عرفی و مذهبی سرزمین ما چندان از یکدیگر قابل تفکیک نیستند. در این نوشتار بیشتر به نهاد رسمی دین و ‏نسبت آن با دموکراسی ملی خواهیم پرداخت.‏

در کشورهای غیرغربی زمانی دموکراسی موفق شده که نهاد رسمی دین با دموکراسی موافقت کرده است. ‏نهاد رسمی دین به‌عنوان استوانه محافظه‌کاری زمانی که به دموکراسی رضایت دهد آن زمان دموکراسی در ‏آن جامعه غیرغربی موفق شده است.‏

کتاب معروف موج سوم دموکراسی2 در این مورد بحث طولانی و مستندی ارائه می‌دهد اما چرا نهاد رسمی ‏دین با دموکراسی ملی و سرمایه‌داری ملی همراهی نکرده است؟

دموکراسی مقوله‌ای‌ جدید در پارادیم دولت- ملت مدرن است. نهاد رسمی دین قبل از نهادهای دموکراسی شکل ‏گرفته و مرجعیت خود را از باورهای مردم می‌گیرد و در نتیجه خود منبع مشروعیت و قدرت است. از ‏همین‌روی نهادهای دموکراتیک به عنوان منابع مستقل با نهاد رسمی دین رابطه متقابل یا تعاملی پیدا می‌کند.‏

روشنفکران مذهبی و دینی به دموکراسی اعلام وفاداری کرده‌اند و آن را منبع مشروعیت می‌دانند اما نهاد ‏رسمی دین این‌گونه نیست.‏

شیخ‌فضل‌الله نوری در کنار قدرت سلطنت، قدرت روحانی را باور داشت، دموکراسی از نظر وی حکومت ‏رجاله‌های، عوام بی‌سواد می‌شد، ارسطو و افلاطون نیز به جمهوریت چنین نگاهی داشتند. ‏

همراهی نهاد رسمی دین با دموکراسی‌خواهان از نهضت تنباکو تا به امروز مشروط بوده است. این همراهی ‏منوط به کنترل قدرت دولت یا حاکمانی بوده که حرمت و حقوق نهاد رسمی دین را به درستی به جا ‏نمی‌آوردند.‏

از همین‌روی شریعتی در نوشته‌های آخر عمر خود چه دقیق گفت که نهاد روحانیون طرفدار مقابله با ‏حکومت‌ها جریانی قدرتمند در حوزه‌ها نبوده‌اند، از همین‌رو باید در جامعه‌شناسی قدرت در ایران دقیق‌تر شد ‏تا موی قدرت را از ماست روابط و مناسبات به خوبی بیرون کشید. واقعیت این است که نهاد رسمی دین ‏خویش را بی‌نیاز از مشروعیت‌گیری از نهادهای دموکراسی خواه می‌بیند همراهی روحانیون مشروطه‌خواه با ‏انقلاب مشروطه کامیاب نماند. بهبهانی ترور شد طباطبایی خسته شد و نایینی کنار کشید و مشروطه مشروعه ‏تبیین نشده در نهادهای قدرت دین رها شد. این از عجایب روزگار نبود که فقط آیت‌الله طالقانی که نماینده ‏اندیشه نهاد رسمی دین نبود کتاب مرحوم نایینی را با مقدمه‌ای مفصل منتشر کرد. یا اینکه آرای امثال خرقانی ‏یا قلمداران در حوزه‌های علمیه طرفداری نیافت یا حتی درک عقلی و استدلالی صالحی نجف‌آبادی نیز درباره ‏حماسه عاشورا مقبول نهاد رسمی دین نیفتاد چندان به دور نرویم نهاد رسمی دین از انقلاب مشروطه احساس ‏کامیابی نکرد و تجربه پهلوی اول را فراموش نکرد، رفتار پهلوی اول با طرفداری از مذهب شروع و بعد با ‏مقابله با شریعت ادامه یافت، به نهاد رسمی دین آموخت که باید به تقویت نظریه انتظار فرج بپردازد و همچنان ‏بر نفوذ خود در میان مردم بپردازد.‏

اما دموکراسی در نهضت ملی میدانی مناسبی بود که اگر به خوبی تدبیر می‌شد می‌توانست تعامل نهاد رسمی ‏دین را با دموکراسی ملی باعث شود.‏

اما از نظر این نهاد دموکراسی محصول غرب بود غرب ملغمه‌ای از اباحه‌گری و همراه با دین دیگری بود. ‏نهاد رسمی دین به این محصول و دیگر فراورده‌های غربی مشکوک بود روحانیونی که جرات می‌کردند که ‏رفتاری نوگرا در جزییات زندگی اتخاذ ‌کنند با بی‌اعتنایی مواجه ‌شدند. سنت نهاد رسمی فقط حفظ وضع ‏موجود بود اما حفظ وضع موجود در جامعه حالت دوگانگی داشت. دموکراسی ملی نهضت ملی از دوسو با ‏بی‌مهری نهاد رسمی دین مواجه شد. یک رقابت رهبری مذهبی سیاسی با مرجع قدرتمند نهاد رسمی دین، ‏بدبینی مرجعیت دینی به سیاست و تجربه مشروطیت، نتیجه کار مشخص بود. در زمانی که میان روحانیت ‏در مورد نهضت ملی توافق نبود و آن زمان که میان دموکراسی ملی مصدق نیاز به حمایت نهاد رسمی دین ‏بود، بی‌تفاوتی مرجعیت نهاد دین که بسیار خوش‌نام بود نسبت به کشمکش دربار با دموکراسی ملی، به‌نفع ‏دموکراسی تمام نشد چون که در میان اطرافیان مرجع قدرتمند و خوش‌نام شیعه، بودند کسانیکه به مصدق و ‏نهضت ملی بسیار بدبین بودند و نظر مرجع بزرگ شیعه در قم را نسبت به نهضت ملی بدبین می‌کردند سکوت ‏مرجعیت در برابر کودتا و تأیید رسمی پهلوی دوم بعد از کودتای 1332 ه.ش نشان از این واقعیت می‌دهد.‏

اما سخن این است که نهاد رسمی دین در مجموع پای از دامن سیاست به شکل حمایت از دکتر مصدق و ‏نهضت ملی بیرون کشید و روحانیت سیاسی مشروطه‌خواه نیز بر سر اختلافات مناسبات قدرت و نحوه دخالت ‏در قدرت سیاسی با دکتر مصدق به توافق نرسیدند. به عنوان نمونه توصیه‌های آیت‌الله کاشانی برای تقسیم ‏مناصب حکومتی به دکتر مصدق دخالتی آشکار در اختیارات دولت ملی قلمداد می‌شد.‏

در جریان تحولات 1338 تا 1341 ه.ش نهاد رسمی فعال نبود ورود آیت‌الله خمینی به صحنه سیاست و ‏برخورد نصیحت گرایانه‌ وی با دربار و شاه با پاسخ شدید مواجه شد اما نهاد رسمی دین هم‌چنان در برابر ظلم ‏دربار سکوت همراه با نارضایتی کرد. با این وصف اعتراض بر علیه ظلم با دموکراسی‌خواهی متفاوت است. ‏استبداد نظام شاهنشاهی مخالفان فراوانی داشت.‏

اما مخالفان اهداف گوناگونی داشتند. برخی از مارکسیست‌ها عدالت می‌خواستند و دموکراسی را مفهومی لوس ‏و بورژوازی می‌دانستند. لیبرال‌ها دموکراسی نخبه‌گان را طلب می‌کردند روحانیون بر سر اجرای احکام ‏شریعت با یکدیگر نزاع می‌کردند.‏

در نتیجه نهاد رسمی دین با سلطنت پهلوی بر سر ظواهر دنیای مدرن اختلاف داشت اما روحانیون سیاسی را ‏مورد حمایت قرار نمی‌داد.‏

تبلیغات نهاد رسمی دین در بی‌طرفی در امر سیاست و حکومت همراه با رضایتی تا پایان حکومت پهلوی بر ‏قرار بود.‏

به عبارتی این نهاد در حقیقت در برابر مشروطه سلطنتی نایینی موضع مثبت و خلاق نگرفت فاصله و رابطه ‏سرد اما مسالمت‌آمیز را با حکومت ترجیح می‌داد.‏

مهم این بود که حرکت سیاسی روحانیون حوزوی علیه دربار پهلوی با حمایت نهاد رسمی دین همراه نشد نهاد ‏رسمی دین در نارضایتی از حکومت پهلوی به استبداد حکومت توجه نداشت، بلکه ظلم آن را در عدم رعایت ‏اجرای احکام شریعت می‌دانست.‏

‎ ‎پیروزی انقلاب و نهاد رسمی دین‎ ‎

با پیروزی انقلاب 57 و تحولات بعد از آن و دخالت روحانیون در دولت و حکومت نه فقط سیاست و نحوه ‏تدوین اصل ولایت فقیه به عنوان محور جمهوری اسلامی که میان روشنفکران مذهبی بخصوص ملی مذهبی‌ها ‏در تعریف گسترده آن با حکومت فاصله انداخت و بعد همین اصل و نحوه تعریف آن به شکل‌گیری روشنفکران ‏دینی کمک رساند و در عمل میان روحانیون و نهاد رسمی دین اختلاف نظری ایجاد کرد. به‌طوریکه بخش ‏عمده‌ای از نهاد همچنان به نظریه عدم حکومت در زمان امام معصوم وفادارند و بر روی آن همچنان مصر ‏هستند اما در عمل نسبت به حکومت دینی موضع غیر انتقادی دارند، اگر رابطه‌ی مثبتی با آن ندارند ولی بودن ‏آن را از نبودنش بهتر می‌دانند.‏

با این وصف این پرسش به میان میآید که آیا این بخش عمده از نهاد رسمی دین به دموکراسی باور دارند ‏به‌نظر می‌رسد که اینچنین نیست، دموکراسی، مسئله این جریان نبوده و نیست عدم دخالت دین در سیاست در ‏نزد این گرایش به معنی باور به دموکراسی نبوده و نیست.‏

با این حال اتفاق مهم این است که بخشی از نهاد رسمی که مدتها در کنار حکومت به عنوان داور حضور ‏داشت، این‌بار علاوه بر داوری حکومت می‌کند، چنین رهیافتی جدید شرایط فوق‌العاده مهم اما خطیر را به ‏وجود آورده است.‏

آن بخش از نهاد رسمی دین که نظریه حکومت را پذیرفته، در عمل به دو بخش تقسیم می‌شود طرفداران ‏حکومت دینی با اتکا به آرای مردم و طرفداران حکومت دینی با عنایت به مرحله‌ای بودن رأی مردم تقسیم ‏می‌شوند.‏

در کنار این روحانیون گرایشی وجود دارد که معتقد به دخالت دین در سیاست است، اما به حکومت دینی باور ‏ندارد. این گرایش در ایران چندان قدرتمند نیست اما به مرور زمان طرفداران حکومت دینی بدون باور به ‏ولایت فقیه و طرفداران دخالت دین در سیاست در میان روحانیون جوان رو به رشد است.‏

اما مهمتر اینکه آن بخش از نهاد رسمی دین که سنت‌گراست و همچنان به عدم دخالت دین در سیاست معتقد، ‏اما در عمل تا حدی از منافع حکومت دینی بهره‌مند است. با این وصف آن بخش از نهاد رسمی دین در عین ‏مقاومت در برابر برخی اصول دموکراسی و حقوق بشر در شرایط بسیار مهمی قرار گرفته است که آن را در ‏وضعیت جدیدی قرار داده است. شرط حکومت کردن در دوران جدید، دموکراسی‌طلبی واقعی یا صوری را ‏می‌طلبد. تن دادن به دموکراسی واقعی امر مبارکی است که در جامعه ما اتفاق نیفتاده است.‏

اما باید دید که آیا نهاد رسمی دین می‌پذیرد که به ملزومات دموکراسی تن دهد.‏

به‌نظر می‌رسد که نهاد رسمی دین باید وادار به پذیرش قاعده دموکراسی شود. اما داوطلبانه دموکراسی‌خواه ‏نمی‌شود.‏

نهاد رسمی دین در عمل به راست روی و محافظه‌کاری تمایل دارد. محافظه‌کاری و راست واقعیت جوامع ‏هستند، اما محافظه‌کاری را باید به دموکراسی قانع و وادار کرد و در عین حال توجه داشت که دموکراسی ‏موجودیت راست را منتفی نمی‌کند از همین روی نباید این‌گونه نشان داد که دموکراسی به معنی پایان راست ‏در جامعه است.‏

راستها و محافظه‌کاران در تمام جوامع وجود دارند و در هر پارادیمی راست وجود دارد نهاد رسمی دین در ‏مجموع در زمره محافظه‌کاران قرار می‌گیرد.‏

چنین امری در مجموع نامطلوب نیست حتی روحانیون پیشرو در طی زمانی طولانی ایده‌شان در حوزه‌ها ‏طرفدار می‌یابد اما مهم این است که آیا نهاد رسمی به مدل مطلوب دموکراسی رضایت می‌دهد.‏

در نتیجه مشخص شد که راست و محافظه‌کار در جوامع ماندگار هستند و نمی‌توان آن را حذف کرد اما می‌باید ‏آن را وادار به پذیرش دموکراسی کرد چنین رهیافتی شیوه‌های متفاوت در برخورد با نهاد رسمی دین در ‏جریان محافظه‌کاری را می‌طلبد و شیوه‌هایی که از سوی جریان دموکراسی‌خواه و عدالت‌طلب در ایران چندان ‏دنبال نشده است. وادادگی به راست محافظه‌کار یا ستیزه‌گرایی با آن راه حل مسئله دموکراسی‌خواهی در ایران ‏نیست. ‏

مجموعه امکانات نهاد رسمی دین، جریان راست و محافظه‌کار در شرایط خشونت‌آمیز، کفه ترازو را به نفع ‏آنان می‌چرخاند. امتیاز دوران‌ساز از جریان محافظه‌کاری راست و حتی نهاد رسمی دین گرفتن به اتخاذ ‏راهبرد هوشیارانه و شجاعانه نیاز دارد.‏

معمول شده که شجاعان در این سرزمین صبوری ندارند و صبوران شجاعت با تلفیق صبوری و شجاعت و ‏اتخاذ راهبرد توانمند‌سازی طبقه متوسط و تقویت نهادهای مدنی می‌توان نهاد رسمی دین محافظه‌کاری و ‏جریان راست را به پذیرش دموکراسی متقاعد کرد.‏

دموکراسی زمانی می‌آید که اقشار طبقات قدرتمند وجود داشته باشند، غیرقابل حذف باشند، و به قاعده بازی ‏رضایت دهند و مطمئن باشند که اگر از اسب قدرت می‌افتند از اصل زندگی نمی‌افتند و فرصت موجود برای ‏کسب قدرت (دولت) را دارند. قسمت چهارم این نوشتار به رفتار و پایه و بناهای روشنفکران و آزادی‌خواهان ‏ایرانی در رسیدن به دموکراسی خواهد پرداخت که محور اصلی بحث ما خواهد بود.‏

‎ ‎پی‌نوشت:‏‎ ‎

‏1- در مقاله جداگانه درباره راست جدید و تفاوت آن با سرمایه‌داری ملی به عنوان ستون فقرات دموکراسی ‏بحث شده است رجوع کنید به چرا راست جدید، سرمایه‌داری ملی نیست. ‏

‏2- موج سوم دموکراسی ساموئل‌ هانگیستون