فعالیت چندماه اخیر جبهه پایداری (تشکل سیاسی نزدیک به آیت الله مصباح یزدی و جمعی از تندرو ترین اصولگرایان) و نهایتا معرفی کامران باقری لنکرانی به عنوان نامزد مورد حمایت این گروه، از زوایای مختلفی قابل بررسی است.
بعد از به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴، بسیاری بر این باور بودند که حمایت آشکار مصباح یزدی از شهردار پیشین تهران نقش پررنگی در به قدرت رسیدن او ایفا کرده است و از این منظر، درباره نفوذ سیاسی این روحانی تندرو تحلیل های فراوانی ارائه شد.
اگرچه خورشید رابطه گرم احمدی نژاد و روحانیون، خیلی زود غروب کرد اما این تصور، یا به عبارت دقیقتر، این «توهم» در مصباح و اطرافیانش باقی ماند که اکنون در معادلات قدرت جمهوری اسلامی به جایگاهی رسیده اند که حمایت یا عدم حمایت شان از یک نامزد، از نقش تعیین کننده ای در معرفی رییس جمهور برخوردار است.
در کنار این توهم سیاسی، اطرافیان این روحانی تندرو با اضافه کردن پیشوند “علامه” به مصباح سعی کردند تا جایی که امکانش هست موقعیت علمی-فقهی او را ارتقا بخشند و از سوی دیگر، او را تا حد یکی از مهمترین افراد برای جانشینی آیت الله خامنه ای معرفی کنند.
به تصاویر نشست های جبهه پایداری نگاه کنید؛ جوانانی با محاسن، پیراهنی بر شلوار، تسبیحی بر دست و یقه هایی بسته که به شیوه ای منحصر به فرد تا روی سکوی محل سخنرانی، دوزانو در پای سخنان مصباح نشسته اند،نشانه هایی واضح از یک رابطه مرید و مرادی است،و از آن جمله است کامران باقری لنکرانی.
باقری لنکرانی، البته برگ از پیشبازنده ای بود؛ همو که طی دو هفته با انواع توهین هایش به آقایان موسوی و کروبی و هاشمی، تلاش کرد دل ارکان قدرت در جمهوری اسلامی را به دست آورد. بارها به قم رفت و پیغام ها رد و بدل کرد؛ بی هیچ نشانه ای از کاریزما، وجهه سیاسی و حتی ژستی دموکراتیک که به قول صادق زیباکلام سبد رای او در بهترین حالت کمتر از پانصدهزار رای بود.
در تمامی فهرست ها و گمانه زنی ها از جریان بررسی صلاحیت ها (پیش از اعلام اسامی هشت نامزد تایید صلاحیت شده) یک نقطه مشترک وجود داشت: ردصلاحیت باقری لنکرانی. به عبارت بهتر، خیلی زود به گوش مصباح و سایت هایی نظیر رجانیوز رساندند که فتیله را در حمایت از لنکرانی پایین بکشند، چه نامزد مورد نظر آنها، با آنهمه نشست و تبلیغ و پروپاگاندا، در همان اولین مراحل بررسی صلاحیت ها قاطعانه ردصلاحیت شد.
رد صلاحیت لنکرانی (فارغ از تمامی ضعف های شخصی وی) پیام روشن رهبری و سپاه خطاب به مصباح یزدی بود که تا چه اندازه در تشخیص مختصات سیاسی اش دچار توهم شده است و اساسا در جایگاهی نیست که رییس جمهور تعیین کند یا حتی نظرش در تعیین رییس جمهور مهم تلقی شود؛ هرچقدر هم که شهادت دهد “بینی و بین الله شهادت می دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی شناسم”.
رهبری و سپاه پیام خود را آشکارا به مصباح یزدی رساندند که لازم نیست قدمی از گلیم خود خارج شود و علیرغم همه تبلیغات و غلوگویی های اطرافیانش، حیطه استحفاظی او از نظر حاکمیت، چیزی فراتر از مدیریت “موسسه امام خمینی” در قم نیست؛ زیرا که حاکمیت هراسی از حصر خانگی (آیت الله منتظری، کروبی و موسوی) و رد صلاحیت (هاشمی رفسنجانی) بانیان اصلی انقلاب ۵۷ ندارد ، چه برسد به او که اساسا در این ابعاد نیست.
صابون جمهوری اسلامی و رهبری و سپاه به تن این روحانی تندرو هفتاد و نه ساله نیز خورد تا بخشی از سناریوی انتخابات ریاست جمهوری صرف این شود که مصباح و اطرافیان اش بار دیگر به ابعاد گلیم خود نگاه دقیق تری بیاندازند. انتخابات یازدهم، بهترین فرصت برای حاکمیت بود تا مصباح و شاگردانش را از توهم سیاسی خارج کند به ویژه آنکه بیت رهبر جمهوری اسلامی در آستانه ۷۵ سالگی رهبر ، فعالیت های کسانی را که در سودای جانشینی وی به سر می برند، جدی تر از قبل رصد می کند.
کشمکش رهبری و سپاه با برخی از مراجع و روحانیون، از این پس فاز جدیدی را تجربه خواهد کرد. چه اینک هم مصباح، زخم خورده به گوشه ای خزیده و هم بسیاری از مراجع و روحانیونی که در حمایت از هاشمی رفسنجانی با رهبری نامه نگاری کردند، مغبون به حجره شان بازگشته اند. در تمامی این بازی های اغلب پشت پرده، افسوس که مردم شریف ایران روزگار سخت تری را تجربه می کنند.
دبیر دفتر سیاسی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران