سکوت معنادار

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

آنچه طی هفته جاری در خانه ملت رخ داد و چهره ی نظام را توسط گروه مدعی ولایت مداری و ذوب شدگان در ولایت مطلقه فقیه، بیش از پیش ملکوک کرد این پرسش را باز به ذهن متبادر نمود که این همه اصرار برای تعیین شعار سال از جانب آقای خامنه ای و تبلیغ آن از سوی مسوولان حکومتی به چه علت است؟

اگر قرار بر این است که رهبر جمهوری اسلامی با کمک مشاوران و طراحان تبلیغاتی خود مدت ها بنشینند، ماه ها فکر کنند و سر آخر شعاری بیابند یا بسازند تا در ابتدای نوروز معرفی شود، اما به کار ملت نیاید، چه فایده ای دارد؟ البته تجارب گذشته نشان می دهد که تنها نتیجه این خواهد بود که مسوولان دولتی و حکومتی از طریق منابع ارزی و ریالی بیت المال مدتی شعار سال را بر در و دیوار می نگارند، بر تارک رسانه ها می نویسند و در برنامه های گوناگون صدا و سیما تکرار می کنند تا خوب جا بیفتد و ملت حسابی شیرفهم شوند. اما سال هنوز به نیمه نرسیده مسیر دیگری طی می شود و تا پایان سال حتی عکس آن در کشور اتفاق می افتد!

نگاهی اجمالی به پیشینه ی امر به خوبی بیانگر این نکته است که از آن زمان که آیت الله خامنه ای مصمم شده است تا هر سال برای سال پیش رو شعاری برگزیند و شخصا در تعطیلات نوروز و زمان حضور در مشهد اعلام کند، کمتر اتفاق افتاده است که مفاد این شعار تحقق یافته و مردم بهره ی آن را برده باشند.

درست همانند سال ۹۴ که شعار شده است “دولت و ملّت، همدلی و همزبانی”! اما آنچه به ویژه در این هفته ها و روزها از درون بیت رهبری بیرون می آید یا در حسینیه ی امام خمینی بر زبان آقای خامنه ای جاری می شود، بیشتر نقد و تضعیف دولت تدبیر و امید بوده است و تشویق صدا و سیمای حکومتی به زیر سوال بردن سیاست ها و برنامه های داخلی و خارجی حسن روحانی؛ آنچه هم که در خانه ملت از جانب دلواپسان و ذوب شدگان در ولایت اتفاق افتاده و می افتد عمدتا شده است “هتاکی دولت و ترور شخصیت وزرا و تهدید به آدم کشی”.

 پیش از این تاکید شده بود که کاش “شعار اعلام شده از سوی آیت الله خامنه ای می توانست تبدیل شود به حکومت و ملت، همدلی و همراهی”. دست کم در این وضعیت هم دولت تکلیف خود را می دانست و هم ملت عاقبت خویش را، و از همه بیشتر از مردم، رئیس جمهور منتخب مردم ایران.

به عبارت دیگر، در این شرایط هم حسن روحانی چند صباحی دلش خوش می شد که هسته ی سخت حکومت با وی و تمام مردان رئیس جمهور سر ناسازگاری ندارد، و هم وزرا و تیم مذاکره کننده ی هسته ای این گونه نگران جان خود نمی شدند و رو در رو با احتمال مدفون شدن درون سیمان در شبی تاریک! از همه مهمتر ملت می توانست روزنه ی امیدی داشته باشد که اگرچه در ماه های پیش رو همدلی و همراهی نخواهد دید، اما رنج و آزار هم نخواهد کشید.

 به نظر می رسد در نیمه ی راه، در شرایطی که هنوز هفت ماه نیز از سال نگذشته است این موارد چیزی نبوده و نیست جز خیالبافی و خوش خیالی. خوشبختانه مردم ایران چون با شعور هستند و با فرهنگ و از آن مهمتر دراین 37 سال تبدیل شده اند به ملتی مارگزیده و نتایج این گونه شعارها را دیده، کمتر روی خوش به این موارد نشان داده اند. آن ها حتی نقدهای طنازانه ی خود را از ابتدای سال شروع می کنند و بنا را بر آن می گذارند که در شرایط “حاکمیت دوگانه” ی حاکم بر کشور تغییری به نفع دولت و ملت حاصل نخواهد شد و در کماکان بر همان پاشنه خواهد چرخید که اقتدارگرایان طلب می کنند.

در مقابل، اعضای دولت که نخواسته و نمی خواهند مردم را “ناامید” کنند و رئیس جمهور که بنا نداشته و ندارد به “بی تدبیری” متهم شود، کماکان چشم بر واقعیت های موجود می بندند و آن روی سکه را نمی بینند که نشان می دهد بنا نیست نهادهای انتصابی با دولت انتخابی “همدلی و همزبانی” کنند و قوای غیردولتی زیر نظر بیت رهبری با ملت “همدلی و همراهی” همراهی کنند.

 به این دلیل است که هر چه سال به ماه های پایانی خود نزدیک شده وزیران بیشتری به بهارستان فراخوانده می شوند تا دائم از راه یافتگان به مجلس کارت زرد و قرمز بگیرند و تیغ استیضاح را چون وزیر مسکن و شهرسازی بر شاهرگ گردن خودنزدیک ببینند؛- هر چند گاه چون مورد اخیر ناتوان از بریدن و سر را از بدن جا کردن.

نکته ی طنزآمیز ماجرا این بوده است که حتی بدبین ترین اعضای کابینه نیز تن شان را برای کیسه کشیده شدن از جانب افرادی که در دوران اصلاحات با افتخار اعلام کرده بودند که “ما خودمان قاتل هستیم” آماده نساخته بودند. هرچند که تصمیم اصلی در جایی دیگر گرفته شده بود و به هیچ وجه قصد بر نافرجام گذاردن برجام نبود.

در نهایت، تنها مجوزی می توانست وجود داشته باشد برای افرادی تاریخ گذشته و جریان هایی متوهم و ناآگاه از زیر و بهم مسائل سیاسی برای مرعوب ساختن ظریف و صالحی و… - البته اگر هم این ضرب المثل را شنیده باشند که “فلانی برای لای جرز خوب است”، بعید می دانم که آن ها انتظار داشتند در اراک، در جوار نیروگاه هسته ای، در تلی از سیمان زنده به گور شوند.

شاید به این دلیل است که روح الله حسینیان حتی پس از گذشتن آب ها از آسیاب، حاضر نیست تن به ماله کشی کثافتکاری هایش توسط دوستان عاقل بدهد و این حرف صالحی را که “ برخی دوستان با قسم جلاله به من گفتند که روی تو سیمان می‌ریزیم و تو را دفن می‌کنیم و در تلویزیون نیز برای من آرزوی مرگ کردند”، شوخی ای بخواند که جدی گرفته شده است.

 این رفیق گرمابه و گلستان سعید امامی و حسین شریعتداری، شاگرد مصباح یزدی و حامی جدی محمود احمدی نژاد کماکان اصرار دارد که “اگر روزی به قدرت برسم، زیر توافق هسته‌ای می‌زنم… اگر من کاره‌ای بودم شما را وادار می‌کردم رآکتور اراک را که پر از سیمان کرده‌اید خالی کنید، آن وقت شما را در آن‌جا قرار داده و دورتان را سیمان می‌گیرم!”

اما از این اقدام های غیرقانونی و حرف های مساله ساز مهمتر سکوت رهبر جمهوری اسلامی در این ماجرا طی هفته ی جاری است که می تواند در جامعه به نوعی با این ضرب المثل که “سکوت علامت رضاست”، پیوند داده شود.

در حالی که اتهام های تلویحی زیادی علیه رئیس جمهور و برخی از اعضای دولت مطرح می شود و دستورالعمل های ویژه ای برای برخورد جانبدارانه ی صدا و سیما با آنها صادر می گردد، سکوت معنادار ولی فقیه در قابل این گونه رفتار غیرقانونی و تهدید های غیر انسانی راه یافتگان به مجلس خود حاوی هزاران معناست. آن هم در شرایطی که آقای خامنه ای در گذشته، به ویژه در دور اول ریاست جمهوری فرد محبوبش، تاب تحمل این نوع برخوردها را با شخص احمدی نژاد و کابینه اش نداشته است؛- همان هایی که بسیاری شان اکنون در بیت رهبری و نهادهای انتصابی، دفتر و دستکی به هم زده اند و لابد خود را برای ورود به مجلس آینده آماده می کنند.