برزیل و ترکیه:عوامل توازن

نویسنده

» مقاله مقام سابق سازمان سیا درکریستین ساینس مانیتور

گراهام ای فولر

 

اگر واشنگتن فکر می کند بر سر همراه کردن شورای امنیت سازمان ملل برای وضع تحریم علیه ایران با معضلات و پیچیدگی هایی روبرو است، این فقط نیمی از ماجراست. مانع بزرگتر، تغییر خزنده ای است که در روابط بین المللی قدرت ها به وجود آمده و اقدامات برزیل و ترکیه نیز مزید بر آن شده است.

این دو قدرت متوسط، برنامه واشنگتن در نحوه تعامل هسته ای با ایران را به چالش کشیده اند. آنها از ابتکارات خود برای واداشتن ایران به قبول توافق مبادله سوخت هسته ای استفاده کرده اند. این ابتکارات نه تنها کاملاً مستقل بودند، بلکه علی رغم هشدارهای آمریکا به این دو کشور برای توقف روند یاد شده، به کار گرفته شدند. این درحالی است که توافق مبادله سوخت، مشابه پیشنهاد سال گذشته به ایران بود که به دلیل مانورهای تهران از یک سو، و بی اعتمادی موجود درباره قصد و شیوه واشنگتن از سوی دیگر، با شکست مواجه شده بود.   

آنچه به حقارت آمریکا افزود، این بود که لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا رئیس جمهور بزریل و رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه توانستند در گفتگوهای خود با ایران به موفقیت دست پیدا کنند، درحالیکه واشنگتن علناً از اطمینان خود درباره شکست این تحرک (و یا امید به شکست این تحرک سیاسی) حرف می زد.

آیا ایران تنها به بازی دیگری مشغول شده و در حال خریدن زمان است؟ همان کاری که در آن مهارت دارد؛ و یا اینکه اتفاق شاخص تری رخ داده است؟

 نکته اول این است که تنها مفاد این توافق حائز اهمیت نیست، بلکه جو و واسطه های آن نیز مهم هستند. چندین دهه است که واشنگتن تقریباً همیشه به طور غیرمستقیم با ایران سر و کار داشته است و موسیقی خشونت و خیره سری در پس زمینه مذاکرات نواخته شده است. این همان شیوه معمول است؛ تنها ابرقدرت دنیا از دیگران می خواهد به خط مشی او تن بدهند.

وقتی آقای لولا و اردوغان به تهران آمدند، محتوای بازی به کلی متفاوت بود. آنقدر که مذاکره، تعامل و پویایی وجود داشت، رقابت وجود نداشت. تهران این بار احساس نمی کرد تحت فشار یک ابرقدرت قرار گرفته بلکه با درخواست احترام آمیز و منطقی دو کشور همتا اما برجسته در دنیا مواجه شده که هیچ سابقه امپریالیستی ندارند. به نوعی باید گفت این توافق محکوم به موفقیت بود. ایران بیش از هرچیز دیگری در این دنیا به خدشه دار کردن استیلای ایالات متحده بر نظم جهانی و خصوصاً توان آن کشور در تحمیل نظراتش به خاورمیانه نیاز دارد.

اگر قرار است ایران در سیاست هسته ای به کسی راه بدهد، چه ابزاری بهتر از کنار آمدن با دو کشور موفق وجود دارد که خود با خواست های واشنگتن حتی در تلاش برای مذاکره مخالف اند؟ اگر تهران این توافق را رد می کرد، ممکن بود تنها راه حل موازی و مستقل غیر آمریکائی در خط مشی جهانی را از دست بدهد. برای ایران از همه لحاظ منطقی بود که به مجموعه این رویکردها پاسخ «مثبت» بدهد.

نظیر همین ماجرا درباره چین و روسیه صدق می کند. پس از موفقیت لولا و اردوغان، هیلاری کلینتون بلافاصله از موفقیت خود در جلب پشتیبانی روسیه و چین از وضع تحریم های جدید علیه ایران خبر داد؛ پاسخی تحقیر کننده به دستاورد عظیم مذاکرات برزیلی- ترکیه ای. به هرحال این دو کشور دارای اهمیت منطقه ای و جهانی برای منافع آمریکا هستند. پس زدن آنها به این شیوه، نه تنها در خصوص مسأله ایران بلکه از نظر استراتژی جهانی، یک اشتباه بزرگ بود. مطمئناً بقیه کشورهای دنیا به این نکته توجه کرده اند که بازی واشنگتن به طور مأیوسانه ای آشنا و تکراری است.

ولی آیا ما مطمئن هستیم که کلینتون پشتیبانی روسیه و چین را به طور قطع با خود همراه دارد؟ همانطور که تهران دلایل متفاوتی برای پذیرش این توافق دارد، روسیه و چین نیز دلایل متنابهی برای استقبال از این ابتکار برزیلی- ترکیه ای دارند. این درست است که مفاد توافق حائز اهمیت است، اما آنچه اهمیت بیشتری دارد، محو شدن تدریجی و در عین حال بلامنازع توانمندی آمریکا در تحمیل نظرات بین المللی، آن هم به شیوه خود است. تمام سیاست خارجه چین و روسیه در پی همین هدف است. هیچکدام از این دو کشور در نهایت اجازه نخواهند داد موضع افراطی ایالات متحده برای غلبه بر برزیل و ترکیه در شورای امنیت به پیروزی برسد، حتی اگر توافق برزیل و ترکیه  منوط به اصلاحاتی باشند. روسیه و چین از ایجاد مراکز متعدد قدرت جهانی حمایت می کنند که قدرت تک قطبی آمریکا را به کناری بزنند.

این تحولات، نشانه های شگرفی در عصر ما هستند. مشکل قدرت تک قطبی این است که بدون مهار و توازن در آستانه اشتباه و جنون قرار می گیرد. در واقع آمریکائی ها وقتی نوبت به قانون اساسی شان می رسد، به این مهار و توازن اعتقاد پیدا می کنند. برای مثال، ممکن است مایکروسافت یک شرکت عظیم باشد، اما هیچکس دوست ندارد در صحنه دانش فنی رایانه ای، به تک محوری مایکروسافت تن بدهد.

مهار و توازن بین المللی نیز به مثابه دریچه های اطمینان عمل می کنند. وقتی آمریکا به سوی دهه چهارم از برخورد ایستا و غیرمعقول با ایران پیش می رود، و هنوز هم نمی تواند با آن کشور صحبت کند همانطور که هنوز بعد از 50 سال نتوانسته با کوبا وارد گفتگو شود، به تشدید مشکل، تقویت ایران و نیروهای افراطی در خاورمیانه، چند دستگی احساسات و از همه مهمتر، شکست در تمامی جوانب منتهی خواهد شد.  آیا دنیا نباید از اقدام دو کشور بزرگ، مسؤول، دموکراتیک و شاخص برای مداخله و کمک به سیاست های خیره سرانه چند دهه آمریکا قدردانی کند؟ برای همین است که مهار و توازن باید وجود داشته باشند و برای همین است که مرکز ثقل در حال جابجائی است.

چه کسی می داند؟ ممکن است “کشورهای خیره سر”، واژه ای که در قبال کشورهای غیرهمسو با واشنگتن استفاده می شوند، با آمادگی بیشتری به رویکرد فارغ از تکنیک های منسوخ زورگویانه، مداخله گرایانه و تمامیت خواهانه روی بیاورند. در عین حال از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده به سرعت به مسیری پیش می رود که در رهبری کارآمد و معقول ، یک “کشور شکست خورده”  لقب بگیرد.

 

 

منبع: کریستین ساینس مانیتور- 24 مه 2010