در جامعه جهانی گاهی پاسخ به پرسش های مرتبط با حقوق زن کلیشه ای می شود و یک کلیشه در جای پاسخی که متناسب با پرسش نیست و در صدد بی اعتبار کردن پرسش است، می نشیند. مقایسه موقعیت حقوقی و اجتماعی زنان در عربستان سعودی با موقعیت حقوقی زنان در ایران، کلیشه ای است که حتا دولت های غربی، اخیرا آن را تحویل معترضین به کاستی های فاحش حقوق زن در قوانین داخلی ایران، می دهند. برای مثال در پاسخ به این که در ایران نرخ اشتغال زنان از سال ۱۳۵۶ یعنی یک سال پیش از انقلاب تا کنون، تکان نخورده و در همان حدود ۱۲ در صد باقی مانده است، بلافاصله می گویند موقعیت زنان ایرانی از زنان عربستان سعودی خیلی بهتر است. آنها حق رانندگی ندارند، حال آن که دیده ایم زنان ایرانی اغلب در حال رانندگی هستند و مانع دینی و حکومتی متوقف شان نمی کند. این کلیشه که برای بهبود وضعیت زنان ایرانی در آینده زیانبار است، چنان رایج شده که فرصتی برای یک پاسخ تاریخی و تحلیلی دست نمی دهد و مقایسه زنان دو کشور با اکثریت مسلمان با یکدیگر، که بدون توجه به وجوه تمایز آن دو، صورت می گیرد، ظاهری منطقی دارد و رسانه های شرق و غرب را مبتلا به مقایسه ای می کند که از پایه مخدوش است.
این کلیشه می تواند از درون مواضع دفاعی جمهوری اسلامی ایران استخراج و ترویج شده باشد. رسانه های غربی که به ایران خبرنگار می فرستند، شهر و روستا را به گونه ای می یابند که تا پیش از سفر به ایران، انتظارش را نداشته اند. شهرها یی را می بینند که با وجود اجباری بودن حجاب، زنان همه جا دیده می شوند. در حوزه کسب و کار شهری حضور دارند. بچه ها را از این کلاس هنری و درسی به آن کلاس می برند، برخلاف احکام اسلامی، لزوما نفقه خور نیستند. هر دری را می زنند تا درآمدی داشته باشند و با آن به تامین نیازهای معیشتی خانواده کمک کنند. نرخ زنان خود سرپرست به صورت فزاینده رو به رشد است. نرخ خانواده هائی که زن و مرد هر دو باید کسب درآمد کنند تا زندگی بچرخد، رو به رشد است. نرخ خانواده هائی که مرد به هر دلیل خانه نشین و فاقد درآمد و فقط مصرف کننده شده، صعودی است. این ها را خبرنگار می بیند و تصور می کند، اهدائی حکومت است. نمی داند حکومت از زنان سلب حق کرده. این خود زنان ایرانی هستند که از دینامیسم تاریخی که پشت سر دارند انرژی می گیرند و از خانه بیرون می زنند.
از صورت ظاهر که بگذریم، پیشینه تاریخی دو کشور به خصوص از حیث سبک زندگی و روابط اجتماهی زن و مرد بکلی با یکدیگر متفاوت است. از دیدگاه تاریخ تحولات سیاسی، یک صفت مشترک شان این است که اکثریت قاطع را مسلمانان تشکیل می دهند و دیگر این که هر دو از برکت چاههای نفت اداده می شوند. اما به مطالبات مردم که می رسیم، تفاوت ها از زمین تا آسمان است. ایران به علت یک ترکیب جمعیتی مطالباتی، در یک قرن و نیم اخیر تحولات سیاسی عمیق و گسترده را تجربه کرده که انیاشته از امید و نومیدی، تلاش و ایثارگری برای گذار از یک موقعیت بد به بهتر، بوده است. همیشه موفق نبوده، ولی همچنان به خصوص در جمعیت زنان، مطالبات متوقف نشده و نجواها به فریاد رسیده است. انقلاب مشروطه در سال ۱۹۰۶ میلادی و انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ میلادی، هر دو با شعارهای رو به رشد، باعث تغییرات و تحولات بزرگ شده که به خوب و بد آن کاری نداریم. این پیشینه از آن رو با اهمیت است که انواع گوناگونی از “اصلاح” هم به آن افزوده می شود. جنبش های بزرگ درون این تاریخ جان گرفته و جان داده. مردم که زنان از آن مستثنی نبوده اند، جان ها نثار کرده اند. منظور این که جامعه و مردان و زنان آن، پیاپی در پی خواسته هائی بوده اند که سکون و سکوت را بر هم زده و حکومت ها را با هر ماهیتی، کلافه کرده است. در عربستان این شور و حال تاریخی را نمی بینیم.
زنان ایرانی در این دیگ همیشه جوشان تاریخی،مانند مردان، نقش های خوب و بد بسیار ایفا کرده اند و مثلا در خطای بزرگ این ملت که با انقلاب اسلامی، ایران و جهان را متلاطم کرد، مشارکت و حضور برابر با مردان داشته اند. اما رسانه ها و برخی نمایندگان دولت هائی که گاهی می گویند وضع شما بسیار بهتر از زنان در عربستان سعودی است، از این پیشینه بی اطلاع اند. یا تاریخ را مطالعه نمی کنند که البته امری است غیر ممکن، یا مصالح روز و ذوق زدگی برای برخورداری از ثمرات شیرین رفع تحریم ها، تاریخ را از ذهن آنها شسته است. هر چه هست رویکردی سهوی است یا عمدی که باید برای آن چاره ای اندیشید.
باری، با سوء تفاهمی در جامعه جهانی روبه رو شده ایم که بی مطالعه می گوید: حکومت ایران نسبت به حکومت عربستان سعودی، زنان را آزادتر گذاشته و از این حیث قابل قبول تر است.
در این تحلیل که یک سویه است، به نقش های تاریخی زنان ایرانی، نگاه نمی شود. به این که یک صد سال است با موضوعی به نام “حجاب” در چالش اند، نگاه نمی شود. به این که در انقلاب ها، جنبش ها، انواع اصلاحات، نقش های داوطلبانه و ایثارگرانه ایفا کرده اند، نگاه نمی شود. یک ترجیع بند پیدا کرده اند به نام “حق رانندگی زنان”، و همین دستاویزی شده تا حتا در محافل دانشگاهی، جاهلانه از خوشبختی زنان ایرانی بگویند که در حکومت اسلامی حق رانندگی دارند. خبر ندارند که همزمان با ورود اتومبیل به ایران چند دهه پیش از انقلاب، امکان رانندگی زنان طبقات بالا که می توانستند آن را خریداری کنند، مهیا بود و بعد هم در طول زمان و با وجود حق زنان برای انتخاب حجاب یا بی حجابی که ۳۷ سال پیش از انقلاب، یک ویژگی اجتماعی و فرهنگی آن جامعه یود، رانندگی زنان در کنار مردان برای طبقات متوسط شهری تبدیل به سبک زندگی شد. بنابراین موضوع قدمت دارد و به صورت یک عرف، جامعه آن را پذیرفته است. با نیازهای جامعه تناسب داشته و دارد.
از طرفی زنان ایرانی حق انتخاب حجاب یا بی حجابی را مدت ۳۷ سال تجربه کرده اند. بعد از آن انقلاب اسلامی شده. زنان در عربستان سعودی هرگز به چنین فرصت هائی دست نیافته اند. تا بوده همین بوده. بی تردید درون شان پر آشوب و پر درد است، اما جامعه شان ساکت و بردبار است و سبک زندگی دستخوش طوفان های انقلابی و جنبشی نشده است. چگونه می شود زنان این دو جامعه را با همسان نگری، در دو کفه ترازو گذاشت و داوری مصلحت آمیز غربی را بر آن افزود.
این یادداشت اشاره ای است گذرا و ناکافی به این که مقایسه موقعیت های اجتماعی و حقوقی زنان در دو کشور ایران و عربستان، به علت ناهمگونی تاریخ اجتماعی –سیاسی این دو کشور، بی وجه است. فقط کافی است تا به درگیری 36 ساله جمهوری اسلامی ایران از آغاز انقلاب تا کنون، برای قبولاندن حجاب اجباری و بازگراندن زنان به خانه و بسیار چالش های دیگر حکومت دینی با زنان نظر بیندازیم. کافی است به حجابی که در ایران فشن شده نگاه کنیم. کافی است به هر شیوه ممکن، مطبوعات خارجی را از تاریخی که پشت سر داریم با خبر کنیم. خوب یا بد، زنان از درون این تاریخ مدرن سربرکشیده اند. کثیری از آنان در دامان مادرانی بزرگ شده اند که حجاب را به آنها توصیه نکرده اند. هرچند اکنون حجاب اجباری بر سر دارند، ولی تا جائی که ممکن است، آن را از ضوابط حکومتی دور می کنند.
یک چنین تحولاتی، بی گمان در آینده برای زنان عربستان سعودی اتفاق می افتد. اما حرف ما این است که این تحولات را زنان ایرانی بیش از یکصد سال است، پشت سر گذاشته اند. مقایسه برخورد دو حکومت دینی با زنان در دو جامعه با دو تاریخ و پیشینه متفاوت از اساس مخدوش است.