حالا دیگر بیش ازپیش ازرمان نویسان مطرح ایرانی سپیده شاملو است. او دراردیبهشت 86 یکی ازبرندگان جایزه ادبی “روزی روزگاری” با رمان “سرخی من از تو” شد. هنر روز در این شماره سوالاتی را درباب اثرشان ومساله سانسوردرایران مطرح کرده وجوابهای خواندنی شنیده است.
حرف های سپیده شاملو
داوران سالم، داوری ناسالم
آیا هنگام نگارش رمان “سرخی تو از من” به این مساله که درجشنواره ای مثل این هم جایزه بیاورید فکرکردید؟
نه. اینکه آن موقع درباره این مساله فکرکنم چیزدرستی نیست. به دلیل اینکه اصلا هنگام نوشتن آن اطلاعی درمورد جایزه ادبی روزی روزگاری نداشتم.
وقتی که کتاب خودرابه دبیرخانه روزی روزگاری دادید فکراین را می کردید که رمانتان جزو برترینها باشد وبا استقبال شایسته ای همراه باشد؟
بله. حدس می زدم. به هرحال هرکسی از نتیجه کار خود تا حدودی راضی وممکن است ناراضی باشد. حس خوبی نسبت به کاری که ارائه داده بودم داشتم اما فکر نمی کردم که جزو رمانهای منتخب محسوب شود. حالا خوشحالم وازآن بیشتر اینکه این اتفاق منجر به تبلیغ مثبتی می شود تا مخاطبان بیشتری را داشته باشم.
به نظرتان داوریهای این جایزه ادبی درست و منصفانه صورت گرفت؟
سوالی که می کنید ظرافت خاصی دارد که جواب آن ازطرف من که حالا از طرف هیات منصفه مورد تقدیر هم قرار گرفته ام ممکن است حساسیتها را بیشتر کند. اما شخصا گمان می کنم که هیچ داوری درهیچ جشنواره ای سالم نیست. به دلیل اینکه اصولا داوری مساله ای سلیقه ای است وسلیقه ها هم بسیار متفاوت. اما درمورد سوال شما می توانم این را بگویم که شاید یکی از کم اشتباه ترین یا شاید خوش سلیقه ترین داوری ها دراین جشنواره اتفاق افتاد. این حس من است. شاید هم اگر من جزو کسانی بودم که اثرم مورد تقدیر قرار نمی گرفت، الان مساله ای غیر از این را برایتان می گفتم.
فکر می کنید عمده مشکلات شما دررمانهایتان از نظر خودتان چیست؟
بسیاری از خوانندگان نظرات گوناگونی را دارند. البته برای من همه آنها مورد احترام است وحداقل روی تک تک انها مطالعه می کنم. به نظرم اتفاقات در رمانهای من، اغلب اوقات باعث سردرگمی خواننده می شود. این را از خیلی ها شنیده ام. درگذشته بیشتر از همه نکات این چیزی بود که گفته می شدومن هم تا حدودی آن را قبول دارم اما به تازگی تمام تمرکز خودرابرای یکدست کردن ان می کنم که طبق نظرات دوستان توانسته ام قسمتهایی از آن را حل وفصل کنم.
به نظرتان شباهتهای یک رمان با زندگی درچیست؟
رمان زندگی است و نویسندهی آن، خالق. میبینیم که خالق اجازه دارد هرقدر که دلش میخواهد تصادف و تقدیر و شانس و البته نظم را به زندگی وارد کند. خیلی از ما از تکرار تصادفها در زندگیمان دلخور هستیم. اما اینکه ماخوشمان میآید یا نه، نظر او را تغییر نمیدهد تنها عاملی که میتواند موثر باشد، الگوهای حاکم بر هستی است. هستی رمان هم الگوهایی دارد که شخصیتها مجبورند به آن تن بدهند. چارهای نیست. زندگی همین است.
معمولا درنوشتن رمانهایتان بیشتراز واقعیتهای زندگی بهره می برید یا به تخیلات خودرجوع می کنید؟
فکر میکنم نویسنده معمولاً آگاهانه عمل میکند. حتی زمانی که از ناخودآگاهش بهره میبرد، آگاهانه تصمیم گرفته تا به ناخودآگاه اجازهی بروز بدهد، که البته کار آسانی نیست. بهای گرانی که برای زندگی کردن در آن باید بپردازیم.
فکرنمی کنید که درکارهایتان پرداخت شخصیتها کمی عجولانه شکل گرفته است؟
این رمان چند شخصیت اصلی در هم تنیده دارد. هر یک از آنها دارای وجوه مختلف وپیچیده ای هستند. لابد از نظر من پرداختن به شخصیتها در همین حد کافی بوده است.
پس عقاید خوانندگان چه می شود؟
حتما تامل بیشتری نسبت به نقدهایشان خواهم داشت.
وقتی با چند منتقد ادبی که رمانتان را خوانده بودند صحبت میکردم، فهمیدم کسانی که مضمونهای روانشناسانه داستانتان برایشان واقعی به نظر میرسیده، راحت رمان را خواندهاند و با آن کنار آمدهاند، اما برعکس چند تایی هم مشکل اصلیشان این بود که به نظرشان انگیزههای روانی و حالتهای روانی داستان از واقعیت فاصله دارد و به نظرشان دور از ذهن آمده. ؛ نظر خودتان در این باره چیست؟
به نظر من هم اگر انگیزهها و حالتهای روانی دور از ذهن باشد، خب خیلی بد است ولی درمورد “سرخی تو از من” که اینطور نیست.
انگیزههای روانی نه تنها در این کتاب که در رمان قبلیتان “انگار گفته بودی لیلی” هم دیده می
شود. این علاقه از کجا نشات میگیرد؟