حدود ۳۴ سال پیش، انقلابی در ایران رخ داد که همه چیز را عوض کرد. از آن آرمانها، چیزی جز عقده گشایی و حس انتقام گیری کور که تمام جامعه را در بر گرفته بود، نماند. برادران انقلابی برای سهم خواهی از قدرت به جان هم افتادند و مردم نیز از به دندان دریده شدن برادر به دست برادر بی نصیب نماندند. جامعه در کوتاه مدتی به آشکارا در مقابل خود صف آرائی کرد. در عرض چند ماه همه به طاغوتی، حزب الهی، منافق،لیبرال و… تقسیم شدند و حتی در یک خانواده، در دفاع از آرمانهای خود برای ساختن مدینه فاضله، برادری از یاد بردند و خانه را از بنیان ویران کردند. در این فضای سیاه و سفید تمام ابعاد زندگی رنگ سیاسی به خود گرفت.
این سیاستزدگی صفتی شد که به جز معدودی که سعی در تلطیف اوضاع داشتند، برازنده همه بود. گر چه انحصارطلب ترین ها در نهایت به قدرت رسیدند وخصوصی ترین بخشهای زندگی را نیز به عرصه سیاست مبدل کردند، اما این ویژگی تنها در انحصار به قدرت رسیدگان نبود و همگان را در بر گرفت.
پیوندهای عاطفی، خونی و انسانی بر اساس ایدئولوژی سیاسی تایید و یا ردمی شد، هنر، تخصص ومهارت با میزان بستگیهای ایدئولوژیکی و سیاسی اندازه گرفته می شد. واین در جامعه ما به یک هنجار و استاندارد تبدیل شد؛ هنجاری که هنوز هم معیار ما در رابطه با مسائل و موضوعات متفاوت است. وابستگی و نزدیکی فکری فرد به یک اندیشه سیاسی کافیست تا موضع گیری ما را نسبت به هر چه به آن فرد در ارتباط است مشخص کند و کمتر کسی از این خصلت بی بهره است.
شاید بعد از انتخابات سال ۸۸ بیش از همیشه شاهد جولان دادن این خصلتمان در جامعه بوده ایم. استاد آواز ایران به دلیل حمایت از معترضان به نتایج انتخابات از مرتبه ی هنری خود نیز در چشم برخی “سقوط” کرد. معدودی از هنرپیشگان و خوانندگان که پیش از این بسیار از هنرشان یاد می شد نیز در حمایت از جناح حاکم در نزد گروهی دیگر به بی هنرانی درباری و متملق تعبیر شدند که هرگز در دنیای هنر جایگاهی نداشته اند.
شاید مورد یکی از بازیگران و کارگردانان به نام طنز از همه جالب تر باشد که در عرض شاید یک ماه و اندی منفور و مقبول هر ۲ گروه شد. اول بار در دنیای مجازی مطرح شد که علی رغم فشارهای دستگاه حاکم وی حاضر به حضور در محضر رهبری نشده است. به خوبی به یاد دارم که به سرعت این خبر در فضای اینترنتی پخش شد و از او همچون قهرمانی یاد میکردند. اما به زودی یک ویدئوی قدیمی از وی در استهزاء کانال های ماهواره ای لوس انجلسی دوباره در فضای مجازی دست به دست چرخید و همان طرفداران و ستایشگران هنر وی در دیروز، وی را خائن به آرمانهای مردم، جاسوس وزارت اطلاعات و لوده ای دانستندکه هیچگاه هنری قابل عرضه نداشته است.
صحبت من در اینجا بر حق بودن و یا نبودن این ادعاها و نظرات نیست چرا که آنچه من از این افراد میدانم و پیشینه و دیدگاه های سیاسی این افراد نیز چیزی بیشتر از دیگران نیست. اما آنچه همه ی ما با آن آشنا هستیم برای مثال هنر یک هنرمند است. آیا بینش سیاسی یک هنرمندیا متخصص و یا ورزشکار سطح هنر و حرفه ی وی را نیز کاهش و یا افزایش میدهد؟ درست است که فعالیت های غیر هنری یک هنرمند میتواند بر محبوبت وی نزد مردم اثر بگذارد اما در قضاوتی منصفانه نمیتوان هنر و تخصص را نیز کاملا زیر سؤال ببریم و یا از وی بت بسازیم.
چندی پیش اخباری در مورد دو بانوی هنرمند که هر یک به دلیلی غیر هنری در یکی از پر بازدیدکننده ترین سایت های خبری ذکر شده بودند، می خواندم که از آنها به عنوان هنرپیشه های سرشناس و نامدار سینمای ایران نام برده شده بود حال آنکه با جرات میتوانم بگویم حداقل شاید ۸۰ درصد مردم ایران نام این دو عزیز را نیز نمیدانند.و یا اگر بدانند حداقل نام آنها را به واسطه فعالیت هنری آنها نمیدانند. اما این روزها شاهد این هستیم که با یک موضع گیری یه سیاسی از نظر حرفه ای نیز میتوان تنزل و یا ترفیع غیر قابل پیش بینی ای را در جامعه کسب کرد. از عرش به فرش نشست و یا بالعکس و متاسفانه این نوع نگاه منحصر به طیف خاصی نیست و همه ما کمابیش به آن دچاریم.
و در این تنزل و ترفیع دادن ها هیچ حد و حصری و هیچ محدوده کلامی را رعایت نمیکنیم.چندی پیش هم بازیک خواننده مطرح پاپ به خاطر بازگشت به ایران پس از رویدادهای سال ۸۸ و اعلام آمادگی برای اجرا در ایران مورد هجمه ها قرار گرفت و به خودفروش بودن و آلوده کردن دست خود به خون مردم متهم شد، همچون اظهار نظر یکی از پیشکسوتان موسیقی در مورد یکی دیگر از پیشکسوتان این عرصه که موجی از نظریات موافق و مخالف زیادی در دنیا مجازی به راه انداخت و در این میان هنر و سابقه هنری ایشان هم براحتی زیر سئوال رفت. و دوباره این سئوال را برای من مطرح کرد که بحث از آزادی سیاسی، عقیده، وجدان و بیان میشود، چقدر به آن اشراف داشته و با آگاهی به آن ایمان داریم که در رثای آن سخن سرائی میکنیم. نکته ای که این روزها برای من مسلم شده است این است که هر زمان کسی در این جامعه سخنی از آزادی بیان و اختیار آزاد در تصمیم گیری های فردی، اجتماعی و سیاسی میزند بیشتر منظور از آزادی بیان برای خود وی و همفکرانش و نه دیگران است. جالب اینجاست که هر گونه ایستادگی در مقابل این جریان و دفاع از آزادی های مسلم این اشخاص مکررا و به شکل کاملا پوپولیستی متهم به اتهامات مشابه میشود.
تا زمانی که کسی جرمی مرتکب نشده، و حقوق و آزادیهای مسلم دیگران را نقض نکرده است، من دلیلی در کینه پراکنی، تمسخر دیدگاه ها ی وی و یا اتهام زدن به او در“عرصه عمومی” را نمیبینم. امیدوارم که این بیماری سیاست زدگی هر چه زود تر از جامعه ی ما به خصوص طبقه ی پیشرو رخت بربندد و کمی در بذل و بخشش عناوین و یا به لجن کشیدن افراد تامل کنیم.