دلجویی، وحدت و فراموشی

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

از مردم آسیب دیده دیده در وقایع اخیر دلجویی شود” جمله ای است که در روزهای گذشته از بسیاری شخصیت های سیاسی از آقای هاشمی رفسنجانی گرفته تا امیر محبیان اصول گرا شنیده ایم.

مفهوم دلجویی را، در شرایطی که هم وطنم، همسایه ام، فرزندم و یا دوستم تنها به دلیل آنکه می خواهد به رای و عقیده اش احترام گذاشته شود در خون می غلطد نمی فهم. نمی فهمم چگونه عده ای تصور می کنند می شود از ملت و مادران داغدیده دلجویی کرد و به آسانی همه فجایع اتفاق افتاده را فراموش کرد. نمی دانم چگونه می توان با دلجویی چشم های سراسر از عشق ندا آقا سلطان را در لحظه آخر زندگیش فراموش و به سادگی از آرزوهای سهراب اعرابی گذشت.

 من معنای یک دلجویی ساده از مادر محمد کامرانی و معامله با چکمه پوشان برای تداوم حکومت پادگانی را درک نمی کنم. درک نمی کنم که چگونه یک سیاستمدار یا روزنامه نگار یا هر فرد وابسته به قدرتی می تواند به راحتی کلمه دلجویی از مادر و ملتی عزادار را برای حفظ اندیشه ای که دست هایش به خون جوانا ن آلوده است بر زبان بیاورد. درک نمی کنم که چگونه می شود از مردم انتظار داشت که پس از دلجویی فریاد نزنند و به خون ریخته اعتراض نکنند، آرام باشند و آن همه آرمان های عزیزان خود را که برایش به خون غلطیدند فراموش کنند. پرچم های آنها را را بر زمین بگذارند و به خانه هایشان باز گردند و تصور کنند که هرگز اتفاقی نیافتاده است آنهم در شرایطی که هنوز آثار خون بر سنگفرش هاست و زخم باطوم بر بدن ها و دوستانمان در محاق و زندان.

من مفهوم سکوت در دوران طاعون زده امروز را که عده ای برای قدرت و ثروت بر جان این مردم افکنده اند نمی دانم و نمیدانم که چگونه می شود به توصیه بزرگان برای استمرار این بلا وحدت کرد و درد را به جان خرید تا حاکمان در آرامش و آسایش هر چه بیشتر بر سر ملت ایران مسلط شوند.

آنچه بدیهی است منازعه امروز ملت ایران با حاکمان منازعه میان عزت و سرافرازی با کسانی است که ایرانی را تحقیر شده و فرومایه می خواهند و می خواهند از ملتی آزاده، بنده ایی مطیع و فرمانبردار بسازند. می خواهند حکم برانند و مردم اطاعت کنند. به نام خدا و دین فرمان بدهند تا ملت به مانند بردگان و رعیت ها فرمان ببرند. حاکمانی که منتقدین را بی دین و مزدور بیگانه می خوانند تا به نام بی دینی، آزادگان را سر به دار کنند. مردم را با گلوله می زنند و ننگ خشونت طلبی را به جوانانی می بندد که تنها سربندی سبز بر پیشانی و روبانی بر مشت های گره کرده اشان دارند تا هویت از دست رفته خویش را از دست تاراجگران آزادی باز پس بگیرند و آنچه در میان این مبارزات می درخشد حضور دختران و زنان ایرانی است که در 30 سال گذشته مزه طعم تلخ تبعیض و تحقیر را چشیده اند وهر روز به دلیل زن بودن جنس دوم بودن را حس کرده اند.

آنان زنانی هستند که پرچم این جنبش ضد تبعیض را برای کسب حقوق برابر به دست گرفته اند و برای برابری گلوله می خورند، به زندان می روند و زیر ضربات مشت و لگد قرار می گیرند تا در مقابل فرهنگ خشونت علیه انسانیت ایستادگی کنند. زنانی که می خواهند آرامش و امنیت به کشور و خانه هایشان برگردد. می خواهند یکبار برای همیشه زنان در کنار مردان مزه آزادی را بچشند و ثابت کنند همچنان که زنان کشته می شوند و به زنان می روند و هزینه می دهند، می توانند از کلیه حقوق انسانی بدون هیچ تبعیض و تفاوتی در یک حکومت دموکراتیک بهره مند شوند.