شش زندانی سیاسی کرد سنی مذهب که بامداد روز گذشته اعدام شده بودند در بهشت سکینه به خاک سپرده شدند. به گفته خانواده ها آنها می خواستند جنازه ها را تحویل بگیرند و در شهرهای محل سکونت خود در کردستان دفن کنند اما ماموران از تحویل جنازه ها خودداری کرده اند. خانواده هادی حسینی در مصاحبه با “روز” می گویند که او مشکل شدید روحی و روانی داشته و از بیمارستان فارابی به او کارت قرمز داده بودند اما با این حال او هم دیروز صبح به اتفاق ۵ نفر دیگر اعدام شد. خانواده صدیق محمدی هم به “روز” میگویند او دانشجوی دانشگاه پاکدشت بوده و هیچ یک از اتهاماتی که منجر به اعدام او شد واقعیت ندارد.
حامد احمدی، کمال ملایی، جهانگیر دهقانی، جمشید دهقانی، هادی حسینی و صدیق محمدی، ۶ زندانی سیاسی کرد هستند که بامداد روز گذشته اعدام شدند.
پدر حامد احمدی در مصاحبه با “روز” در مورد تحویل جنازه فرزندش می گوید: دروغ می گفتند، می خواستند بدون اطلاع ما خودشان دفن کنند. گفتند بروید شهرهایتان جنازه ها را می فرستیم. اما بردند بهشت سکینه. رفتیم آنجا ولی خودشان دفن کردند. بچه های ما را اعدام کردند و جنازه های شان را هم از ما دریغ کردند.
او درباره اتهام محاربه که به فرزندش منتسب شده، توضیح می دهد: ابتدا گفتنداینها ماموستا شیخ الاسلام را به قتل رسانده اند و اتهام ترور و محاربه زدند. در حالیکه بچه های ما موقعی که آن قتل انجام شد در زندان بودند. بعد حرف شان عوض شد، گفتند محارب هستند چون با گروههای مخالف نظام ارتباط داشته اند. این هم واقعیت نداشت بچه های ما هیچ کاری نکرده بودند. بی گناه اعدام شدند.دیگر حرف زدن چه فایده ای دارد؟
”روز” دیروز مصاحبه های خانواده های حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید و جهانگیر دهقانی را منتشر کرده بود که از روند محاکمه و بازداشت و اتهامات و چگونگی برگزاری دادگاه این چهار زندانی سیاسی سخن گفته بودند. آنها گفته بودند که در آخرین ملاقات ، این زندانیان سیاسی را در قفسی آهنی با دست و پاهایی زنجیر شده دیده اند. اکنون و در این گزارش مصاحبه های خانواده های هادی حسینی و صدیق محمدی، دو زندانی دیگری که دیروز صبح اعدام شدند منتشر می شود. دو زندانی سیاسی کرد سنی مذهب که اطلاعاتی درباره آنها به جز اینکه به اتهام همکاری با گروههای سلفی محکوم به اعدام شدند وجود ندارد.
پسرعموی هادی حسینی که شب گذشته به اتفاق اعضای خانواده او مقابل زندان رجایی شهر بوده ساعتی پیش از اعدام این زندانی سیاسی در مصاحبه با “روز” گفته بود: هادی حسینی مشکل روانی و صرع دارد. نمی دانیم مشکل چی بوده که او را گرفته اند، می گویند امنیتی است سیاسی است. یک نفر روانی چطور می تواند سیاسی باشد؟
به گفته او، هادی حسینی “شغل اش کاسبی بود. توی بازار موز می فروخت. همه او را می شناسند. اتهام سیاسی امنیتی به او زده اند. این بیچاره هم از هیچی خبر ندارد. نمی دانیم چطور حکم اعدام داده اند”.
او اجازه ملاقات با پسرعموی اش برای آخرین بار را هم نیافته اما برادر هادی حسینی که با او ملاقات کرده در مصاحبه با “روز” می گوید: آیا کسی که ماهیانه ۱۰۰ تا قرص میخورد، قرصهایش هم هست، ۵- ۶ دکتر میرود، در بیمارستانهای کرمانشاه و تهران پرونده دارد، حکم اعدام دارد؟ باید اعدامش کنند؟ برادر من توی بیمارستان فارابی کارت قرمز دارد و هیچ فعالیت سیاسی که منجر به گرفتن او و آزار و اذیتاش شود نداشت. این را میتوانید از تمام کسانی که توی شهر و دیار ما زندگی میکنند بپرسید.
او میگوید که هادی حسینی هیچ یک از اتهامات را نپذیرفته بود: اتهام بر هم زدن امنیت و همکاری با گروههای وهابی و سلفی، اخلال در نظم عمومی و این چیزها را زده بودند. اما او هیچ کدام را نپذیرفته بود. برادر من فقط از روی سادگی، از روی نادانی و بچگی مورد این ظلم قرار گرفته.
برادر هادی حسینی از آخرین ملاقاتشان سخن میگوید: ما به سختی او را توی یک قفس ملاقات کردیم. باور کنید توی قفس. فقط گفت توکل کنید به خدا من جرمم هیچی نبوده و انشالله کاری به من ندارند. این را گفت و خداحافظی کرد و به زور ما را کشیدند بیرون. برادر من ۳۲ سال دارد و تیر ۸۸ بازداشت شده بود. او هیچ فعالیتی نداشت..
برادر صدیق محمدی، دیگر زندانی سیاسی کرد که بامداد روز گذشته اعدام شد هم در مصاحبه با “روز” میگوید که او دانشجو بوده: برادر من یکی از دانشجویان خوب دانشگاه پاکدشت کرج بود. متاسفانه به دلیل عقایدی که داشت سال ۸۸ گرفتار شد. اتهاماتی به او زدند که هیچ یک از اتهامات را نپذیرفت. من مطمئنم هیچ کدام از اتهاماتی که به او زدهاند صحت ندارد.
او میافزاید: برادر من هیچ ارتباطی با گروههای سلفی نداشت. در شهرستان ما یک عدهای هستند که دارای تفکر خاصی هستند، میگویند ما اسلام ناب هستیم. برادر من ارتباطی با آنها نداشت. عضو گروهی و دستهای نبود. در حین تحصیل بازداشت شد. زمانی که او را گرفتند، قرار بود بیاید تهران کار تسویه حساب دانشگاهاش را انجام بدهد و برود سربازی. حدود دو ماهی هیچ خبری از او نبود تا از زندان سنندج به ما زنگ زدند که اینجاست و رفتیم. قاضی گفت اتهاماتاش اینها است. من خندیدم حقیقتاش. قاضی میگفت، من میخندیدم. گفت چرا میخندی؟ آقای حسینی بود اسماش. گفتم اینهایی که شما میگویید از برادر من برنمی آید. او مطمئنا اهل این کارها نیست. اصلا نمیتواند این کارها را انجام دهد.
حکم اعدام هادی حسینی و صدیق محمدی هم توسط مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب صادر شده است. برادر صدیق محمدی میگوید: اتهام ارتباط با عوامل خارجی، و محاربه زده بودند. قتل. گفته بودند که شما یک نفر را کشتهاید. برادرم میگفت من خبر دارم از قتل اما من دخالتی نداشتهام بعدها به من گفتند که چنین اتفاقی افتاده. گفتند یک نفر راننده آژانس را کشتهاند. گفت من اصلا در جریان نبودم. خبر نداشتم اصلا از این مساله.
او درباره آخرین ملاقات با برادرش هم میگوید: ده دقیقهای توانستیم او را ببینیم. از کرمانشاه حرکت کردیم آمدیم که با غل و زنجیر به دست و پایشان پشت نردهها، آنها را ببینیم، دیدیم. هیچی نگفت فقط شکر خدا و اینکه عمر دست خدا است و هیچ کسی نمیتواند عمر آدمی را بگیرد و.. نصیحت میکرد، ما را دلداری میداد و ما نمیتوانستیم چیزی بگوییم.
آقای محمدی یک ساعت قبل از اعدام برادرش میگفت: تنها صحبتی که دارم این است که عوامل و دست اندرکاران نظام با دید خاصی به این موضوع نگاه کنند. شرایط خانوادگی و تربیتی این بچهها، وضعیتی که بر منطقه حاکم است. این بچهها شرایط اقتصادیشان. یک فرد ۱۸ ساله و ۲۰ ساله چه میداند؟ چکار میتواند بکند؟ با دیده رافت و گذشت نگاه کنند والا اینها به اندازه کافی زجر کشیدهاند. عذاب کشیدهاند. از ۸۸ تا به حال زندان هستند. چندین بار هم خانواده شان اعدام شده اند، هم خودشان. این لطمه می زند به چهره نظام جمهوری اسلامی، لطمه می زند به سیستم، اینکه بگیرید بدون اینکه اتهامات پذیرفته شده باشد اعدام کنند..
صدیق محمدی هم اما اعدام شد. جنازه او و ۵ زندانی سیاسی دیگر کرد کیلومترها دورتر از محل سکونت خانواده های شان به خاک سپرده شد.