نخست؛
این مکتوب، ادای دین یک روزنامهنگار ایرانی مهاجر و مقیم فرانسه به روزنامهنگاران جانباخته در فاجعهی تروریستی۷ ژانویه در پاریس است.
رویداد بسیار ناگوار هرچند برای هیچ انسان آزاده و نوعدوستی قابل دفاع و توجیه نیست؛ و اگرچه ناظر در هر جای جهان که باشد محکومیت و بیزاری از تروریسم پیشه خواهد کرد؛ اما برای مهاجران/پناهندگان فرانسوی، بهویژه که مسلمان باشند، و بخصوص که اهل رسانه، هیبت منحوس مضاعف و آوار سهمگین مشددی دارد.
ترور کاریکاتوریستها و روزنامهنگاران در محل کار، شکل دیگری از همان سبوعیت و خونریزی است که با کمال تأسف در عراق و سوریه برای اهالی مظلوم منطقه روزمره شده، و گاه در قالب بریدن سر روزنامهنگاری، برای شهروندان غربی، هولناک و باورنکردنی ملموس میشود.
هرچه هست، ریختن خون هر انسانی بهخاطر ابراز عقیده و بیاناش، بهویژه که صاحب قلم باشد، نه تنها قابل توجیه و دفاع نیست بلکه در خور محکومیت و ابراز بیزاری است.
دیگر؛
بعد از ظهر چهارشنبه، همزمان با انتشار اخبار حملهی تلخ تروریستی، به “کیان” (پسر ۹ سالهام) که از مدرسهاش به خانه برمیگشتیم، حادثه را به اجمال گزارش دادم. نخستین واکنش او، چنین بود: “حتما بعضی از ژورنالیستها، بچه و زن هم داشتهاند…”
بعید میدانم این سطح از همدردی و همدلی صمیمانه با خانوادهی قربانیان، در موقعیتی جز این (زیستن کودکی در ناامنی پیوسته و متأثر از رژیمی اقتدارگرا، و مبتنی بر نوعی تجربهی شخصی) ابراز شود.
کیان یکی از خیل عظیم کودکانی محسوب میشود که زیر سایهی خشونت نظامهای اقتدارگرا زندگی کرده است. کودکانی که ناامنی سیاسی و تهدید امنیتی را در شکلهای گوناگون و در سطوح متفاوت، چشیدهاند؛ و گاه سختیها و مصائب مهاجرت را تجربه کردهاند. سایهی سیاه و سنگین خشونت و ظلم و پیامدهای روانشناختی “تمامیتخواهی مبتنی بر ایدئولوژی”، چیزی نیست که بهسادگی پایان یابد و قابل رفع باشد.
“کیان” و خیل کودکان چون او، از تجربه و خاطراتی برخوردارند که ارزیابی آنان از “خشونت” و نگاه ایشان به “تروریسم” و مفاهیم همسو را با کودکان متولد شده در غرب، تا حد زیادی متفاوت میکند؛ چه، آن را زیر سایهی اقتدارگرایان خشونتپیشه، مکرر تجربه کردهاند و پیامدهای ناگوارش را دیدهاند. زیستن در حکومتهایی که نهاد دین و نهاد دولت، درهم تنیدهاند و “دگراندیشی” خود جرم است.
آنگاه؛
افزون بر هفت قرن پیش، زمانیکه اروپا زیر سایهی سنگین خشونت و جهل قرون وسطی میزیست، سعدی، شاعر برجسته و مداراجوی ایران ـ همراستا با اکثر عارفان نوعدوست و اندیشمندان صلحطلب ایرانزمین ـ در “گلستان” سرود:
یکی جـهود و مسلمان نزاع کردند
چنان که خـنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گر این قبالهی من
درست نیسـت خدایـا جهود میرانم
جهود گفت: به تورات میخورم سوگند
وگر خلاف کنم همچو تـو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
فقدان عقلانیت، اما تنها زمینهساز بسط خشونت و تلاش برای تبلیغ و تثبیت ایدئولوژی به هر وسیله نشده؛ جاهجویان، مدعیان نمایندگی خدا بر زمین و مبلغان خلافت و ولایت و امپراتوری، زرمداران زورمحور، اقتدارگرایان ثروتجو، تحریف حقیقت را با تقدیس خشونت گره زدند، به نام خدا، خلق، دموکراسی و آزادی.
و در این میانه، صدای عرفایی چون ابوالحسن خرقانی، گم شد:
“هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته به خوان ابوالحسن به نان ارزد.”
در میانهی خونریزیهای افراطیون مذهبی طالبانی و داعشی و داعشیخو، و جیغهای ضدمذهبی، توصیههای مداراجویانه و تلاشهای نواندیشان دینی، راه سومی است که عقلانیت و معنویت را درهم میآمیزد و مدارا و رواداری را بسط میدهد.
آخر؛
گام نخست و اقدام آغازین، اصرار بر آزادی بیان و تاکید بر آزادی عقیده است، تا آنجا که به نشر تنفر از دیگری و تبلیغ نژادپرستی و ترویج تمامیتخواهی و تکثیر فاشیسم نیانجامد.
گریزی از همزیستی مسالمتآمیز زیر سایهی گفتوگو و مدارای باورها و سلایق گوناگون در پرتو آزادی و وضع دموکراتیک نیست.
در کتاب پیامبری که تروریستها با ادعای پاسداری از حرمت او، خون ریختند، آمده است:
“فَبَشِّرْ عِبَاد الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَاب”؛ “پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرامیدهند و بهترین آن را پیروی میکنند؛ اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.”(س وره ۳۹ ـ آیه ۱۸)