میلاد جوکار
از این پس دلایل خوبی وجود دارد که درخصوص بحران هسته ای ایران از وضعیت “خوش بینی توأم با احتیاط” به “خوشبینی” برسیم. بی شک هنوز تا امضای توافق جامع ازسوی قدرت های جهانی و ایران که قرار است تا تاریخ ۳۰ ژوئن انجام شود فاصله داریم. ولی سرمایه سیاسی خرج شده ازسوی دولت اوباما و دولت روحانی چنان است که به نقطه ای غیرقابل بازگشت رسیده ایم. به علاوه، سازش ها و امتیازات رد و بدل شده در هر دو طرف بسیار قابل توجه است و فراتر از آن چیزی است که تصور می شد.
رهبر انقلاب آیت الله علی خامنه ای نیز برای تضمین موفقیت در مذاکرات مایه گذاشت. سه نکته اصلی در سخنان وی که پس از توافق لوزان بیان شد قابل تأمل است. اول اینکه او به تمامی محافل قدرت در ایران اطمینان داد و گفت که مذاکرهکنندگان ایرانی از خطوط قرمز عبور نکردند و منافع و شأن ملت ایران را حفظ کردند. دوم اینکه، او علی رغم بدگمانی اش نسبت به غرب، بار دیگر از حمایت خود از وزیر خارجه محمد جواد ظریف سخن گفت. سوم اینکه او برای اولین بار به یک عنصر کلیدی در برنامه رییس جمهور روحانی اشاره کرد که البته ازسوی رسانه ها چندان توجهی بدان نشد: امکان وارد شدن به مذاکره با ایالات متحده درخصوص موضوعاتی غیر از موضوع هسته ای [در صورتی که مذاکرات هستهای به نتیجه برسد].
موفقیت در توافق به واشنگتن و تهران این امکان را خواهد داد که در رابطه با بسیاری از بحران های امنیت منطقه ای طلسم را بشکنند [که تاکنون به دلیل بحران اتمی امکان انجام این امر وجود نداشته] و درخصوص آنها به مذاکره بپردازند. درحقیقت، برقراری آرامش میان ایران و آمریکا یک فضای سیاسی بالقوه برای همکاری های عملگرایانه ایجاد خواهد کرد تا بتوانند علیه تهدیدهای اصلی مشترک در عراق، افغانستان، یمن و لبنان مبارزه کنند: تروریسم القاعده، داعش و دیگر گروههای افراط گرای سنی.
اکنون بیش از ۲۰ سال است که ایران از میز مذاکرات دور نگاه داشته شده تا این بحران ها حل و فصل شود و نتیجه کاملاً مشخص است: شکست. استدلال محافظه کاران که با چنین همکاریی مخالف اند این است که: ایران حکومتی است که “از تروریسم حمایت می کند”: حمایت از حزب الله در لبنان، حوثی ها در یمن، شبه نظامیان شیعه در عراق و دولت بشاراسد در سوریه. درنتیجه، این کشور به هیچ وجه نمی تواند جزئی از راه حل باشد.
دو جریان اصلی بر سیاست خارجی ایران حاکم اند. جریان اول تندروها هستند که اطرافیان رییس جمهور سابق محمود احمدی نژاد را شامل می شوند. این جریان معتقد است که ایالات متحده قصد دارد جمهوری اسلامی را سرنگون سازد یا به آن حمله کند و درنتیجه، حتی کوچک ترین عقب نشینی در برابر غرب را به مثابه یک خطر می دانند. بدین ترتیب، براساس این منطق، استقرار و تأثیر ایران بر همسایگانش به ایران اجازه می دهد تا از گزند هرگونه تهاجم خارجی یا حمله نظامی در امان بماند.
این نگرانی ها بی مورد نیستند و باراک اوباما اخیراً طی یک مصاحبه تصویری در نیویورک تایمز درخصوص این موضوع توضیحاتی را بیان کرد که آن نیز از توجه رسانه ها دور ماند. او گفت: “روان شناسی ایران تا حدودی به تجربیات گذشته مربوط می شود؛ این احساس که کشورشان متزلزل شده و اینکه ایالات متحده و غرب در دموکراسی آنها دخالت کرده [در اشاره به کودتای بریتانیا و آمریکا در سال ۱۹۵۳ که باعث سرنگونی نخست وزیر محمد مصدق شد که به شکلی دموکراتیک انتخاب شده بود] و سپس حمایت از محمدرضا شاه پهلوی و سپس حمایت از عراق و صدام حسین در خلال جنگی که بی نهایت سبعانه بود.
این سخنان بسیار مهم و بی سابقه اند. درحقیقت، آنچه آمریکایی ها و غربی های کمی از آن مطلع اند، هیچ ایرانی ای از آن بی خبر نیست. به منظور یادآوری، ایرانیان به خوبی به یاد دارند که این عراق بود که در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد و براساس برآوردهای انجام شده، تمامی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تا سقف ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار به عراق کمک کردند. ایرانیان همچنین می دانند که غرب از کشور حمله کننده حمایت کرد.
درحقیقت، ایران پس از جنگیدن در جبهه ای که به نام “جنگ تحمیلی” یا “دفاع مقدس” شناخته می شود و توسط همسایگان عرب به راه افتاد، یک استراتژی نظامی– تدافعی منطقه ای اتخاذ کرد. جنگ ایران و عراق ۸ سال به طول انجامید و در ایران نزدیک به یک میلیون قربانی برجای گذاشت که ده ها هزار نفر از آنها بوسیله سلاح های شیمیایی تأمین شده ازسوی غرب کشته شدند. خسارات وارده نیز بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار برآورد می شود. روابط ایران در منطقه به گونه ای است که دیگر اجازه وقوع چنین تراژدیی را ندهد.
براساس یک سند غیرطبقه بندی شده پنتاگون خطاب به کنگره آمریکا به تاریخ ۷ ژوئیه ۲۰۱۴، “استراتژی نظامی ایران تدافعی است” و طوری طراحی شده تا “از وقوع هرگونه حمله ای جلوگیری کند، پاسخ مهاجم را بدهد و به یک راه حل دیپلماتیک محدود شود”. خط سیاسی انتخاب شده توسط احمدی نژاد و همچنین دستگاه امنیتی کشور که ازسوی سپاه پاسداران رهبری می شود به گونه ای است که نفوذ ایران را افزایش دهد و شرایطی فراهم سازد که ایران یک قدم هم عقب نشینی نکند. این رویارویی باعث بروز چرخه ای از کشمکش ها شد که می توانست به جنگ منجر شود، زیرا ایالات متحده و اتحادیه اروپا نیز در برابر ایران تسلیم نمی شدند.
دومین جریان سیاسی خارجی در ایران جریانی است که توسط میانه روها و اصلاح طلبان هدایت می شود [به عنوان مثال، حسن روحانی و محمد جواد ظریف]: رسیدگی به مسایل از طرق دیپلماتیک؛ چه با غرب، چه با کشورهای عرب سنی. رهبر انقلاب که بین دو جریان قرار گرفته، از سیاست دولت اش حمایت می کند. درنتیجه، توافق اتمی یک شانس منحصر به فرد است که به نفع هر دو طرف خواهد بود و می تواند روابط آمریکا در خاورمیانه متحول سازد. اجرای توافق احتمالاً می تواند راه را برای مذاکره میان تهران و اوباما برقرار سازد. و این برای ایجاد ثبات در منطقه غیرقابل چشم پوشی است. با این حال، بسیار محتمل است که وجود یک جمهوریخواه در کاخ سفید در سال ۲۰۱۷ به چنین پروژه ای که برای منافع مشترک دو طرف برنامه ریزی شده خاتمه دهد.
منبع: هافینگتون پست، ۲۰ آوریل