مهدی تپل و حمید خاور

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

کلا زیر سووال است، بیایید قبول کنیم که با این اوضاعی که پیش می رود، مواضع همه زیر سووال است. البته من معتقدم مواضع رهبری زیر سووال نیست، چون ایشان خودش سووال است. یعنی اصولا همه بخاطر آیت الله خامنه ای زیر سووال هستند. آیت الله مهدوی کنی که خودش سالها به اتهام فراماسون بودن زیر سووال بود و بعد از اینکه به جای هاشمی که بخاطر همراهی با آمریکا و فتنه گران زیر سووال بود، روی کار آمد، اخیرا درباره “جبهه پایداری” گفت: “جبهه پایداری بخاطر نزدیکی به جریان انحرافی زیر سووال است.” جریان انحرافی هم که همان رئیس جمهور و هیات دولتش باشد، بخاطر مواضع مشکوک علیه رهبر و انحرافات سیاسی، دینی، مالی و غیره زیر سووال است. کارگزاران هم بخاطر ارتباط با هاشمی زیر سووال اند، اصلاح طلبان هم بخاطر رابطه با جورج سوروس و اعتقادات لیبرالیستی و هانتینگتونی زیر سووال اند، سبزها هم که اصولا زیر سووال به وجود آمده اند. می ماند نمایندگان مجلس که یک سوم شان به جریان انحرافی اعتقاد دارند، یک چهارم شان به اصلاح طلبی، و بقیه شان هم فعلا اتهام مناسبی برایشان پیدا نشده. مردم کشور هم که کلا یا سبز فتنه گر اند یا منحرف منتظر. راست و حسینی همه کسانی که زیر سووال اند اگر جمع ببندیم، احتمالا 112 درصد کل مردم ایران و 89 درصد حکومت می شوند. من نمی دانم با حکومتی که همه چیزش زیر سووال است، و ملتی که 3000 سال است زیر سووال زندگی می کند، قرار است کجا را بگیریم؟


ارواح خاک جدتان

تا شش ماه پیش همه برای حفظ وحدت برای همدیگر استدلال می کردند. بعدا منافع وحدت را می شمردند، بعدا رسید به اینکه از همدیگر تقاضا کنند، حالا کم کم رسیده به قسم دادن و التماس کردن. بگذریم که آقای مهدوی کنی به حضرت عباس قسم داد که همه با هم اختلاف نکنند، ولی “احمد رضا معتمدی” کارگردان تعدادی فیلم عجیب و غریب، طی نامه ای از هنرمندان خواست “ارواح خاک جدتان هنر را به سیاست آلوده نکنید.” البته ما که اصولا با آلوده نشدن هنر به سیاست موافقیم، ولی وقتی شاعران کشور باید هر ماه یکبار بروند بیت رهبر و ایشان به آنها “آورین آورین” بگوید و آخرش یک داغ لعنت بزنند به آنجای شاعر که ایشان شاعر اهل بیت است. و سینماگری که کارش ساختن فیلم علیه یک رقیب انتخاباتی به نفع رئیس جمهور است، و اپوزیسیون موسیقی اش شجریان است که روبروی پوزیسیونی به نام افتخاری ایستاده است و نود درصد بودجه تولید فیلم و موسیقی و نمایش و شعر و کتاب و روزنامه و تلویزیون به گروهی داده می شود که اثر سیاسی بسازند علیه گروهی که به ادعای دولت 14 میلیون نفر حداقل هستند، چطور می شود هنر را از سیاست دور نگه داشت؟ البته قسم ارواح جد پدرتان ممکن است برای خیلی ها قابل قبول باشد، ولی برای نوه ماکیاولی خیلی هم موثر نیست. فکر کنم مرحله بعد برای حفظ وحدت “ نفرین” باشد. احتمالا بیانیه هیات های موتلفه با این عنوان که “الهی پدر و مادرش بمیرد هر کس حول محور رهبری وحدت نکند.” یا اطلاعیه وزارت ارشاد که “بر جد و آباد هر کس لعنت که در این مکان فیلم مساله دار و تفرقه افکن بسازد.” این هم راههای سازنده برای آینده.

 

تورم و گرانی

حالا اگر بگوئید جنتی، می گویم این آقا سالها توی یخبندان دوم زمین شناسی بود و اصولا از انسان اولیه تا آیت الله خمینی یک حلقه مفقوده گنده را گم کرده است. یا مثلا احمد خاتمی یک دفعه با چشم های ورقلنبیده در عصر اصلاحات ظهور کرده و قبل از آن داشته با تخم مرغهای خانه شان یه قل دو قل بازی می کرده، یا آقای خامنه ای که نیم ساعت در زیر زمین خانه هاشمی داشت با خانم و بچه ها ناخن هایش را می گرفت، بعد از انقلاب شد نماینده امام در ارتش، سه ساعت بعد هم هاشمی قلاب گرفت طرف رفت بالا شد رهبر و فعلا وایستاده که وایستاده، به تو چه که وایستاده، مثل قذافی که وایستاده بود. اینها را می شود فهمید، ولی یک آقایی مثل ناصر مکارم که قبل از انقلاب در روزنامه های کیهان و اطلاعات شاهنشاهی مقاله می نوشت و همیشه به عنوان آخوند مودب و اهل فکر شناخته می شد، این آدم چرا باید حرف های عجیب بزند. البته عجیب نیست حرفش، غیرطبیعی هم نیست، ولی اینقدر طبیعی است که آدم نمی داند چطور می پرسد. مکارم گفت: “مردم از گرانی و تورم ناراحت اند.” خب؟! چه کار کنیم؟ می خواهید موسوی و کروبی و اعضای جبهه مشارکت را بیاندازیم توی قابلمه همه را آب پز کنیم تا گرانی و تورم از بین برود؟ می خواهید اسرائیل را با بمب اتم نابود کنیم تا گرانی و تورم از بین برود؟ آقای خامنه ای آمد، با تقلب، با زور، از یک خاله سوسکه به اسم احمدی نژاد حمایت کرد، فقط بخاطر اینکه او گرانی و تورم را از بین ببرد. احمدی نژاد که قصد رسیدن به آزادی را نداشت، قصد ایجاد برابری هم نداشت، قصد تولید فرهنگ هم نداشت. کلا دو تا کار می خواست بکند، یکی گرانی را از بین ببرد، یکی با تورم مقابله کند. برای این کار همه رقبا و منتقدانش را زندانی کردند. بودجه ای به اندازه بیست برابر وضع طبیعی در اختیارش بود، مجلس خفه شد، هر کاری هم دوست داشت کرد. حالا ما چکار کنیم؟ آقای مکارم و بقیه گفتند آقای احمدی نژاد گل است بلبل است سنبل است، فعلا سنبل تان خدمت خودتان.

 

غلام شاه پسند ولایت مدار

یکی از محافظان رهبر، که اتفاقا اسمش با شغلش مناسبت دارد، به اسم “ غلام شاه پسندی” زندگی یک صبح تا شب رهبر حکومت را برای اینکه بفهمیم به چه دلیل داریم بدبخت می شویم اعلام کرد و ما را از نگرانی درآورد:

ساعت 3 صبح رهبر شروع می کند به دعا و نماز خواندن.

ساعت 5 صبح نماز صبح می خواند و تا ساعت هفت دعا می خواند.

ساعت 7 صبحانه با محافظان و اعضای دفتر صرف می کند.

ساعت 8 صبح شروع می کند به مطالعه قرآن و هر ماه هم دو سه ملاقات دارد.

سر ظهر، هر کاری داشته باشد رها می کند و نماز جماعت می خواند.

ساعت 12 و نیم ظهر بیست قدم آنطرف دفتر به خانه می رود و با خانواده ناهار می خورد.

ساعت یک بعد از ظهر استراحت می کند و تا ساعت سه خانه می ماند.

ساعت سه وارد دفتر می شود و قرآن می خواند تا وقت نماز مغرب و عشا.

از ساعت 4 تا 5 خبرها را بررسی می کند و می بیند آیا کسی از جایی منحرف شده.

نماز مغرب و عشا بصورت جماعت خوانده می شود.

بعد از نماز ایشان یک شام سبک می خورد و تلویزیون نگاه می کند و به مسوولان تلویزیون فحش می دهد. و اول شب اگر شب شعر نداشت می خوابد.

آقای خامنه ای هر ده روز یک بار قرآن را ختم می کند.

ایشان هر سه روز یک بار ساعت 5 صبح با محافظانش نیم ساعت بعد از نماز به کوه می رود، البته غلام جان توضیح نداده که کوهی وسط تهران نیست و ایشان و محافظانش با هلی کوپتر تا پای کوه می روند و سریع برمی گردند.

ببینید، یک آدمی نصف قانون اساسی اختیاراتی است که به او داده شده و این هم برنامه اجرایی رهبر معظم و فرزانه و آورین آورین صد آورین!

 

مهدی تپل و حمید خاور

پیشرفت های مملکت که یکی دو تا نیست. دقت کنید. دیروز اعلام شده که “ مهدی تپل و حمید خاور به وسیله نیروی انتظامی دستگیر شدند.” قول می دهم شش ماه بعد دو شخصیت جدید در سیاست ایران ظهور می کنند، حجت الاسلام حاج مهدی تناوری و سردار سید حمید خاوری، معاونت سیاسی قوه قضائیه و رئیس امور زندانها و مسوول تجاوز به منحرفین. کارخانه انسان سازی همین است دیگر!

 

چالش های امنیتی

اصولا فرق پلیس راهنمایی ایران و همه جای دنیا این است که در همه جای دنیا وقتی پلیس سرمی رسد که ترافیک ایجاد شود، در ایران همه چیز منطقی است، پلیس سر می رسد و ترافیک ایجاد می شود. آقای خامنه ای گفت: “ منبرداران و فعالان سیاسی مراقب چالش های ضدامنیتی در انتخابات باشند.” اولا: حواس تان باشد اصولا چالش های ضدامنیتی به منبرداران مربوط است. احتمالا برای روزهای انتخابات کار وزارت اطلاعات نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی است. فعالان سیاسی هم کارشان این نیست که در انتخابات شرکت کنند، بلکه باید کار امنیتی کنند. از این دو تا گذشته، فکر کنید ما مثل بچه آدم در انتخابات قبلی نشسته بودیم، تبلیغات می کردیم، بحث می کردیم، تراکت و پوستر پخش می کردیم، بعد هم سرمان را انداختیم پائین رفتیم رای دادیم. هنوز انتخابات انجام نشده و رای شمرده نشده، شروع کردند به دستگیر کردن ملت و زدند بالا و پائین مردم را یکی کردند. چهار تا نامزد در انتخابات بود، میرحسین موسوی که از رئیس فرهنگستان هنر تبدیل شد به جاسوس غرب، مهدی کروبی که هفته ای یکبار در خانه خودش و خیابان کتک خورد. محسن رضایی که تبدیل به مجسمه کوکی شد، حالا هر وقت به آن دست بزنی دو تا جمله می گوید دوباره ساکت می شود، محمود احمدی نژاد هم شد رئیس رمال ها و جن گیرها و دزدهای رسمی و منحرفین و مفسدین. زنش به او نزدیک بود حرام شود، خانواده اش با او درگیر شدند و همین. فقط بخاطر اینکه آقای خامنه ای گفته بود احمدی نژاد نامزد من است، اگر رای نیاورد من رای نیاورده ام. حالا به بقیه می گویند چالش ضدامنیتی ایجاد نکنید. چرا ما ایجاد نکنیم، شما مرض داری انتخابات برگزار می کنی؟ فقط به این نکته دقت کنید که چه بلایی سر بچه های طرفین دعوای انتخاباتی آمد. بچه های موسوی که ماههاست او را ندیده اند. بچه های کروبی که کتک خوردند و آواره شدند. بچه محسن رضایی که از ایران فرار کرد رفت. بچه های احمدی نژاد که با پدرشان قهر کردند. بچه های هاشمی رفسنجانی که همه شان آواره شدند، بچه خود خامنه ای هم مشمول دعای ملت شد که “مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی.”

 

لیبی، سوریه، و اما افغانستان

گندش بدجوری درآمد. این افغانی ها هم موجودات بانمکی هستند. فکر کنید، برنامه پخش مستقیم از صدا و سیما، مجری خبر کارشناس افغانی را دعوت کرده که نظرش را درباره مخالفت با آمریکا بدهد، طرف هم برگشته می گوید مشکل اصلی منطقه ایران است و ایران هیچ دوستی در جهان ندارد و ایران در افغانستان دخالت می کند. مجری هم طرف را شات آپ کرده و صدایش را قطع کرد و تمام شد رفت. به این برادر افغانی شدیدا تبریک می گوئیم، دست شما درد نکنه، مارو خجالت دادید. از اینها گذشته برادر آوایی نماینده مجلس، اعلام کرد: “انقلابیون لیبی، پیشنهاد همکاری ایران را نپذیرفته اند.” بیچاره ها حق دارند. حکومت ایران که نمی تواند هم به ناتو فحش بدهد، هم با لیبی رفاقت کند، هم با انقلابیون لیبی دوست باشد. بالاخره نفاق و دورویی هم حدی دارد. از طرف دیگر همین آقای آوایی گفت: “حمایت مطلق ایران از سوریه کار درستی نیست.” به نظرم جمله هفته بعدش این است که: حمایت ایران از سوریه کار درستی نیست.

دو هفته بعد: ایران باید از انقلابیون سوریه علیه دولت آمریکایی بشار اسد حمایت کند.

سه هفته بعد: ایران باید با عربستان برای سقوط بشار اسد همکاری کند.

چهار هفته بعد: ایران نباید بشار اسد فراری را راه بدهد.

پنج هفته بعد: انقلابیون سوریه حاضر به همکاری با ایران نشدند.

شش هفته بعد: آخ! این صدا چی بود؟ لامصب ها نذاشتن انتخابات تموم شه بعد حمله کنن.

راستی! کسی از انگلیس خبری ندارد؟ قرار بود حکومت سلطنتی اش را تغییر بدهند. چی شد؟