ماجرای سیاسی کشف حجاب در سال 1314 مسجد گوهرشاد را خونین کرد و واکنش های سیاسی رضا شاه و مدیران کشور از آن تأثیر پذیرفت.
ماجرای سیاسی 15 خرداد 1342 به انگیزۀ تفویض حق رأی به زنان شکل گرفت و خونین شد. بازتاب ماجراها پس از آنکه در سال 1344 حق رأی و حق نمایندگی زنان در مجالس شورا و سنا تبدیل به قانون شد ادامه یافت تا انقلاب 1357 که زنان همگام با مردان انقلاب را وسعت بخشیدند. تفویض حق رأی و حق نماینده شدن به زنان، زندگی سیاسی پهلوی دوم را بیش از پیش متلاطم ساخت.
از 22 بهمن 1357 بیشترین ماجراها در حوزۀ سیاست داخلی، پیرامون وضعیت حقوقی و اجتماعی زن اتفاق افتاد. سلب حق قضاوت از زنان، حجاب اجباری، الغاء قانون حمایت خانواده، جایگزین شدن قانون مجازات اسلامی در جای قانون مجازات عمومی، پائین آوردن سن نکاح تا 9 سالگی برای دختران، ترویج چند همسری و عقد موقت (صیغه)، محرومیت و محدودیت زنان در حوزه های ورزشی و هنرهای نمایشی مانند سینما، تأتر، موسیقی از جمله محورهای مهم چالش سیاسی در حوزۀ سیاست داخلی است که همچنان ادامه دارد.
بحث حجاب و بد حجابی همان اندازه که در سال های 1357 و 1358 موضوع روز و تنش های سیاسی بود، امروز همچنان در مرکز بحران های مرتبط با سیاست داخلی است. به اندازه ای که امام جمعۀ مشهد و عضو مجلس خبرگان[نقل از ایرنا ـ خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران] در تاریخ 21 تیر ماه 1378 گفته است: “افراد بی حجاب از بمب و مواد منفجره در راستای اهداف شوم استکبار برای ضربه زدن به انقلاب اسلامی و آرمان های متعالی آن مؤثرتر هستند. هیچ مسألۀ امنیتی خطرناک تر از معضل بی حجابی در کشور نیست و بی حجابی به عنوان بزرگترین ناهنجاری امنیت عمومی جامعه را به مخاطره می اندازد.”
اینک اصرار برای تصویب یک لایحۀ پر مسأله به نام “قانون حمایت از خانواده” بحث روز سیاسی ایران شده است. لایحه اجازه می دهد تا مردان بدون رضایت زن اول زن دیگری را به عقد نکاح دائم خود درآورند. لایحه اجازه می دهد زن و مرد بدون تنظیم سند رسمی به عقد موقت (صیغه) یکدیگر درآیند. فعالان زن برآشفته اند و اعتراض خود را علنی و سازمان یافته کرده اند. نیروهای امنیتی به صورت مستقیم با استفاده از خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) فعالان حقوق زن را پیاپی تهدید می کنند و آنها را به جانبداری از سیاست های خصمانه امریکا و زمینه چینی برای انقلاب مخملی نسبت می دهند. مبارزه ای وسیع دارد شکل می گیرد و تنش های سیاسی آن از هم اکنون قابل پیش بینی است. بنابراین همچنان جنسیت، در مرکز بحران های مرتبط با سیاست داخلی ایران است و طرح عفاف و امنیت اجتماعی و سلامت روانی سرپوشی است که روی آن می گذارند.
آیا کشوری را در جهان می شناسیم که جنسیت زن تا این اندازه در مرکز بحران ها و تحولات سیاسی آن تأثیر گذار بوده باشد؟ آیا این درجه از محوری شدن حقوق زن در چالش های سیاسی (انقلابی، اصلاح طلبانه و محافظه کارانه) نشانه ای نیست بر اینکه زنان ایرانی اهل قناعت و تسلیم نیستند و لازم است در اساس و ارکان نظام سیاسی ایران، متناسب با بیقراری های زنان تغییرات بزرگ ایجاد بشود؟ انکار این ضرورت خوش عاقبت نیست.