ایران به یک زندان بزرگ تبدیل شده است

نویسنده

» زهرا رهنورد در مصاحبه با لوموند:

ماری کلود دکام ـ فرشته قاضی

حضور زهرا رهنورد را با روسری گل نشان در زیر چادر مشکی و با لبخندی مصمم، که در مبارزات انتخاباتی دست در دست همسر خود میرحسین موسوی داشت، به خاطر داریم. این نحوه حضور، که هرگز در ایران دیده نشده بود، اولین شگفتی در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در ایران بود. رهنورد در پاسخ به کسانی که وی را مورد انتقاد قرار می دادند اظهار داشت: “مرد نیازمند حمایت زن است. برای پرواز یک پرنده به دو بال نیاز است…”

از آن پس، آقای موسوی، کاندیدایی که مورد حمایت اصلاح طلبان بود و خیلی سریع به شخصیت شماره یک جنبش “سبز” مخالفان تبدیل شد، هرگز از انتقاد به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد دست بر نداشته است. و در تمام این مدت زهرا رهنورد، چه در سخنرانی ها و چه در تظاهرات خیابانی، حضور روزافزونی در کنار موسوی داشته است.

این روشنفکر ۶۵ ساله، هنرمند و مدافع سرسخت حقوق زنان، که پس از انقلاب اولین مدیر زن در دانشگاه بود، امروز پس از یک سال سرکوب بی رحمانه، همچون همسرش تحت نظارت شدید و دائمی حکومت است.

خانم رهنورد چند روز قبل از سالگرد انتخابات ریاست جمهوری، ازطریق یک روزنامه نگار ایرانی به سؤالات لوموند پاسخ گفته است. وی در پاسخ های خود، بنا به دلایل امنیتی آشکار و به خاطر حساسیت های موجود در مورد زنی که قدرت حاکم مایل نیست با مطبوعات غربی گفت و گو کند، از پرداختن به برخی موضوعات حساس خودداری کرده است. ولی سخنان رهنورد، از نیروی خلل ناپذیر او در راه تعهداتش گواهی می دهند.

 

شما ماه های سپری شده پس از انتخابات را، که تحت فشار دائم  قرار داشته اید، چگونه گذرانده اید؟ 

زمانی که من تصمیم گرفتم در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران در کنار همسرم باشم، می دانستم خود را در شرایطی دشوار قرار داده ام و در واقع دست به یک اقدام انتحاری زده ام. می دانستم که هم از سوی جریان های ارتجاعی ضد زن و هم از سوی حاکمیت، با خشونت مورد حمله قرار خواهم گرفت.

من سی سال عمرم را وقف آرمان های زنان کرده ام. آزادی، دموکراسی، قانون گرایی و همچنین رفع تبعیض و مساوات برای زنان و مردان، آرمان های من بود. برای اولین بار در این باره در آمریکا و در پیش از انقلاب ایران در سال 57، سخنرانی و کنفرانس داشتم و کتابی به نام “طلوع زن مسلمان” به چاپ رساندم.  این کتاب از سوی ارتجاعیون نقد و سرکوب شد و هرگز اجازه چاپ مجدد به آن داده نشد.

به طور طبیعی من حضور خودم را در اسفند 1387 با یک بیانیه پیرامون “مطالبات زنان و انتخابات ریاست جمهوری دهم” برای رفع خشونت علیه زنان شروع کردم. حضور من در مبارزات انتخاباتی باعث جذب بسیاری از جوانان و زنان شد.  ولی بعد، ما با یک کودتای انتخاباتی مواجه شدیم و ایران به زندانی بزرگ تبدیل شد. بسیاری از کسانی که برای آزادی مبارزه می کردند، سر از زندان های مشهوری مانند اوین و کهریزک درآورند. این بار، زنان با مردان به طور مساوی در معرض بدرفتاری، شکنجه و اعدام های مبتنی بر اتهامات بدون مدرک قرار گرفتند.

حکومت علی رغم سیاست سرکوب خود، من و همسرم را دستگیر نکرد. فکر می کنم به این دلیل که نمی خواست مردم را بیشتر تحریک کند. ولی شیوه های دیگری را برای اعمال فشار مورد استفاده قرار داد. آنها برادر من، شاپور کاظمی، که یک مهندس الکترونیک و فردی غیرسیاسی است را دستگیر کردند. او شش ماه را در انزوای کامل گذراند و فشارهای جسمی و روحی بسیاری را متحمل شد. حتی فرزند او به مدت یک ماه بازداشت شد. بعد، خواهرزاده همسرم در تظاهراتی که مناسبت عاشورا برگزار شده بود کشته شد.

از آن پس، رسانه های دولتی یک سیاست ترورشخصیت را علیه من و دیگر شخصیت های جنبش سبز اتخاذ کرده و ما را در معرض انواع و اقسام تهمت ها و اهانت ها قرار داده اند.  ولی همسرم، و همچنین آقایان کروبی و خاتمی در برابر تمامی این حملات مقاومت کرده اند و تا تحقق خواسته های مردم ایران ایستادگی می کنند.

 

آیا شما احساس خطر می کنید؟

پس از انتخابات، من در یک گردهمایی در دانشگاه تهران توسط افراد لباس شخصی که گاز فلفل به سوی من پاشیدند مورد حمله فیزیکی قرار گرفتم. سپس، در زمان تظاهرات 22 بهمن به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، نیروهای ویژه مرا با باتوم الکتریکی زدند. از آن پس، دچار سردرد هستم و ریه هایم با مشکل مواجه شده است. من شخصا حاضرم کشته شوم اما کسانی که برای آزدی مبارزه می کنند آسیبی نبینند. حاضرم برای آزادی، خود را قربانی کنم، زندان بروم و شکنجه بشوم. من هیچ واهمه ای ندارم، چون به خدا ایمان دارم و معتقدم او نگهدار من خواهد بود. ولی اگر خانواده ام قربانی مشکلات جدی و توطئه بشود، از همین الان اعلام می کنم که مسؤولیت آن با حکومت است.

 

جنبش “سبز” را چگونه می بینید؟

این جنبش تبلور خواسته های مردم ایران است؛ خواسته هایی که از بیش از ۱۰۰ سال پیش، یعنی از زمان انقلاب مشروطه مطرح بوده اند. انتخابات ریاست جمهوری برای مردم ما فرصتی بود تا این مطالبات را یادآوری کنند:  مطالباتی چون آزادی، حکومت قانون و دموکراسی. جنبش سبز یک جنبش برانداز نیست و به دنبال اصلاحات است. این جنبش برخاسته از جامعه مدنی است و مسالمت آمیز عمل می کند، حتی اگر طرف مقابل سلاح استفاده کند و خشونت بورزد.

این جنبش به شیوه های مختلف، از طریق نشست ها و گردهمایی هایی که در سطح جامعه مدنی برگزار می شوند، نظرات خود را بیان می کند و به عقیده من دارای نوعی بیان ادبی وهنری است. اعضای این جنبش از تمامی طبقات جامعه هستند: استادان دانشگاه، معلمان، کارگران، ورزشکاران، هنرمندان، نمایندگان اقلیت ها و غیره. زنان که نیمی از جامعه را تشکیل می دهند و دانشجویان، نقشی ویژه را در این میان ایفا کرده و در جنبش سبز از جایگاه مهمی برخوردارند.  پیام من به زنان قهرمان کشورم، ارتقای سطح اطلاعات و آگاهی خودشان و حضور نیرومند شان در جنبش سبز، تا دست یابی به اهداف و آرمان های آن است، و البته پیگیری مشخص حقوق از دست رفته خاص زنان نیز نیاید فراموش شود.

 

موضع همسر شما بسیار تغییر کرده، از یک نامزد انتخاباتی محجوب تا یک رهبر محبوب برای مخالفان…

من همواره موسوی را در پی گیری آرمان های خود بسیار ثابت قدم، و در تلاش برای اجرای آنها بسیار باشهامت دیده ام.

او به سادگی از پی گیری آرمان های خود دست بر نمی دارد. اگر وارد صحنه انتخابات شد، به خاطر آن بود که شرایط کشور را بسیار حاد و حتی خطرناک می دانست، و اگر بعد از آن به ادامه فعالیت پرداخته، به خاطر شهامت و ویژگی های شخصیتی خود بوده است. ولی من مایلم خاطرنشان کنم که موسوی در هدایت این جریان تنها نیست. کروبی و خاتمی و افراد بسیار دیگری که به مبارزه برای دموکراسی ادامه می دهند هم با او همراه هستند. من نیز در کنار آنان هستم.

 

آیا امروز حکومت می تواند سخنان شما را بشنود؟

متأسفانه حکومت تنها به حکومت کردن فکر می کند و اینکه کشور را کاملا تحت کنترل داشته باشد. با این حال، خواسته های جنبش سبز به طور کامل در چارچوب قانون اساسی هستند (پایان دادن به سانسور، آزادی انتخابات، آزادی احزاب سیاسی،…). ما همچنین خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم. ولی حکومت پیام ما را نشنیده است. با این حال، اگر حکومت بخواهد، می تواند هر زمان خود را اصلاح کند. ما در سالگرد انتخابات ریاست جمهوری، فعالیت های خود را چند برابر خواهیم کرد. من معتقدم که زمان پیروزی نهایی مردم، سرانجام فرا خواهد رسید.

 

زهرا رهنورد، به عنوان یک مجسمه ساز بسیار معروف، استاد دانشگاه در تهران است. مجسمه سازی مقوله ای است که بنیادگرایان تندرو با آن میانه خوبی ندارند، به ویژه آن که توسط یک زن انجام شود. در چنین شرایطی، خانم رهنورد چگونه به فعالیت هنری خود ادامه می دهد؟

او علاوه بر فشارهای سیاسی، در زمینه هنری هم تحت فشار قرار دارد. زهرا رهنورد می گوید: “در دانشگاه ها مجسمه سازی زنان تدریس نمی شود و بیشتر مجسمه سازی آبستره مطرح است. کارهای رئالیستی در مجسمه سازی هم معمولا به سفارش شهرداری و در فضاهای شهری است.” او با نگرانی ادامه می دهد: “در ایران، بنیادگرایانی که می خواهند آثار هنری کشور را محو کنند، در حال دزدیدن و ناپدید کردن مجسمه ها از مکان های عمومی هستند!”


در حقیقت در هفته های اخیر، مطبوعات ایرانی همواره اخبار “ناپدید شدن مرموز” آثار هنری را بازتاب داده اند. زهرا رهنورد خود، خالق مجسمه نمادین بسیار معروفی از “مادر” است که در میدانی مشهور در تهران (میدان محسنی) نصب شده است. آیا او نگران اثر هنری خود نیست؟

زهرا رهنورد با بیانی آمیخته به طنز می گوید: “آنان تاکنون تلاش خودشان را برای حمله به این مجسمه انجام داده اند. یک روز طنابی  به گردن مجسمه بستند و می خواستند آن را پایین بکشند. مردم هم تهدید کردند چناچه مجسمه را از میدان بردارند نام میدان محسنی را به میدان ‘رهنورد’ تغییر خواهند داد!”

مجموعه این اتفاقات، اگرچه باورنکردنی به نظر می رسد، اما به هر ترتیب، مجسمه هنوز سر جای خود قرار دارد. هرچند شهرداری دور تا دور آن پرده ای آبی رنگ کشیده است.