اگر یک نفر را اسثثنا کنیم که ماهیت اندیشه و تفکر و مبنای اعمال و رفتارش ضدیت با رهبران جنبش سبز و دست اندرکاران اصلاحات است، آن گاه به دو چهره ی شاخص می رسیم که این ماه ها از لحاظ کمی و کیفی بیشترین پرخاشگری و کینه توزی را نسبت به این شخصیت های سیاسی مسالمت جو و خیراندیش کشور نشان داده اند.
تمام این دشمنی ها و خصومت ها از سر عقیده و باور و ایستادن بر سر اصول مشخص نبوده و نیست. پیشینه ی آنان نیز نشان می دهد که چون آب شیب زمین را خوب تشخیص می دهند و به سوی سرازیری حرکت می کنند، هرچند در صحنه ی سیاست برعکس نگاهشان به سمت بالاست و کسب قدرت بیشتر.
جالب این است که این دو نیز همانند مقام های نظامی و انتظامی چون پست و مقام خویش را از مردم نمی گیرند; وامدار ملت نیز نیستند، بلکه در جهت حفظ وضعیت و بسط موقعیت سیاسی و اقتصادی خویش چشم به قدرت دارند و گوش به فرمان تا چنان سخن بگویند و چنان عمل کنند که مورد پسند نصب کننده افتد و خدای نکرده دلخور و ناراحت نشود تا راه میانبر رسیدن به مناصب بالای انتصابی را سد کند.
ازاین رو می گویم “راه میانبر رسیدن به مناصب بالای انتصابی” که این دو نه از منظر علم و دانش تخصصی و نه از نظر کار و تجربه ی عملی هیچکدام صلاحیت های لازم برای قرار گرفتن در بالاترین مقام های قضایی و رسانه ای کشور را نداشته و ندارند.
کافی است لیستی از اشخاص صاحب صلاحیت موجود در ایران- بسته به مدرک تحصیلی یا سابقه ی کاری- تهیه شود و کارشناسان ذیربط به آن ها، بسته به قابلیت ها و توانایی هایشان، امتیاز دهند تا مشخص شود که در چه رده ای قرار می گیرند و اکنون جای چه افراد کارکشته، اما آزاده و مستقلی را غصب و اشغال کرده اند.
مشخص است که وقتی پای توانایی در کار نباشد و قابلیت، و جایی برای دانش در میان نباشد و تجربه، جا تنها برای مجیزگویی و خوش خدمتی- به اصطلاح مردم کوچه و بازار “خوش رقصی” ـ- باقی می ماند که هم می تواند در مقام سخن گفتن باشد و هم در مقام عمل کردن.
طبیعی است که این چنین افرادی که خود بیش از همه می دانند چیزی در چنته ندارند و جایگاه واقعی شان کجاست، وقتی به ماه ها و روزهای پایان دوره ی انتصاب خود نزدیک می شوند، دچار نگرانی و دلهره می گردند و به آب و آتش می زنند که در مقام خویش ابقا شوند یا به پست چرب و شیرین تر یا منصب آب و نان دارتری برسند.
در این شرایط است که خوش رقصی- حتی بدون ساز و نقاره ی جمعه بازار- اوج می گیرد. کافی ست ماجرایی به قول آن ها چون “فتنه” در میان باشد و افرادی “فتنه گر” و بر سر موضع و گریزان از توبه و پوزش موجود، تا آنان چپ و راست بر طبل و دهل کینه توزی بکوبند و صدای آن را به مناسبت های گوناگون بالاتر ببرند تا آنکه آن بالا بالاها نشسته و نظاره گر گفتار و کردارشان است، شادمان گردد و به دلیل حمله ی کلامی و بازی تبلیغاتی آنان علیه سبزها، نه تنها در لیست انتصاب های آینده، خط قرمز برنامه ی اعمالشان نکشد، بلکه نام آن را در صدر لیست خوش خدمت ها درج کند.
حال اگر در راه بقا و در مسیر ابقا مشکل قانونی وجود داشته باشد و مانع تمدید مقام شود، دغدغه ها فزونی می گیرد و خواه ناخواه چاک دهان بیشتر گشوده می شود و فارغ از نگاه مردم به نام ملت هر خزعبلاتی گفته می شود و دستور ساخت هر برنامه ی سخیفی صادر می گردد.
کافی است در آن سو ناگهان پست های مهم تر و حساس تر و مقام های پر آب و رنگ تر هم خالی شود ـ- چه به دلیل مشکلات قانونی مشابه برای تمدید انتصاب دیگران و چه به علت موانع طبیعی برای حفظ بقا و حیات، مانند نداشتن طول عمر نوح- تا دندان طمع گردتر شود و مزید علت گردد و شرایط برای از هول حلیم در دیگ افتادن فراهم تر شود. در این میان چه کاری راحت تر از فحش و بد و بیراه گفتن به رهبران جنبش سبز و هواداران مقاوم و پایدارشان، و چه اقدامی آسان تر از جعل تاریخ و فریب افکار عمومی.
کار راحتی است، می توان روزنامه ها و مجلات را ورق زد و به مرور برنامه های رادیو و تلویزیونی گوناگون پرداخت تا خوب متوجه شد کدام افراد صاحب منصب و کدام مقام های منصوب در این ماه ها گوی رقابت را از دیگران در زدن تهمت و افترا و شعبده و مغلطه ربوده اند. آن ها همان کسانی هستند که زمین زیر پای خود را سست می بینند یا در تلاش هستند جلوتر از دیگران خود را روی سکوی پرش راه میانبر قرار دهند.
پس از نگارش:
مطلب را که مرور می کردم دیدم نه نامی از کسی به میان آورده ام و نه به مقام و منصب خاصی اشاره داشته ام تا مشخص سازم از کدام دو نفر سخن می گویم. در نهایت فکر کردم چه اشکالی دارد که همچون سناریوها و فیلم های سینمایی این روزها، اجازه دهم خواننده خود نه تنها پایان ماجرا را به سلیقه و برداشت خویش بنویسد، بلکه بازیگران را نیز در صحنه ی سیاست و کسب مقام آن گونه که خود می پسندد بچیند.