روزی به احترام ما یک دقیقه سکوت می‌کنند

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

به همان سادگی که تا چند هفته دیگر بادهای بهاری وزان می گیرد و نوید روزهای بهاری روشن تر و پالودگی هوا را می دهد، فرا می رسد روزی که ایران از دیو سیاهی امروز و بختک خفقان جاری و پیرمردهای تاریک اندیش جوان ستیز رها شود. دیر نیست روزی که در کتاب های درسی دانش آموزان ایرانی این ده بیست سال اخیر را سال های سیاه تاریخ معاصر ایران بنامند و به احترام کسانی که زندان و حصر کشیدند قربانی شدند یا جلای وطن کردند یک دقیقه سکوت اعلام شود. فرا می رسد روزی که زندگانی امروز ایرانیان همسان سالیانی شمرده شود که مغول ها اقلیم ما را در هم کوبیدند، آغا محمد خان چشم های مردم کرمان را از حدقه درآورد و نیز موج اخیر سونامی سرطان در ایران، یادآورسالیانی باشد که در آستانه جنگ جهانی دوم در ایران قحطی آمد و هزاران نفر از مردم مظلوم ما از گرسنگی و نداشتن حتی تکه ای نان جان باختند.

 ۲۵ سال پس از فروپاشی رژیم های کمونیستی اروپای شرقی، فردا که پرده آهنین در ایران نیز فرو افتد، آنگاه سال های روزآنلاین و امروز ما روزنامه نگارانی که برای سایت روزآنلاین نوشتیم مورد قضاوت تاریخی و تحسین مردم ایران قرار می گیرد که هر کدام سهم روشن نگه داشتن چراغ آگاهی مردم وطنمان را بر دوش کشیدیم و از تحولات و ناگفته ها و روابطی نوشتیم که حتی زمزمه آنها در ایران سلول انفرادی و قاضی صلواتی با خود می آورد.

 من نیزبه خود می بالم از آنچه طی این چهار سال در روزآنلاین نوشتم و برخی از مقاله هایم در روزآنلاین پر خواننده ترین نوشته های عمر مطبوعاتی ام شد. از نوشتن برخی یادداشت ها و تحلیل ها چنان مغرورم که هنوز باورم نمیشود من آنها را نوشته ام. از یاد نمی برم شب هایی که دخترکوچکم را که امروز هم قد من است می خواباندم و تا ساعت ها می خواندم و بعد نوشتم را آغاز می کردم. از “حمله به ایران و هواپیماهای بدون سرنشین” گرفته تا افشای “آدم های موساد در ایران”. از یادداشت “ستاره فرمانفرما و حاج خانم دولابی ‌” گرفته تا “اوین و دیوارهای روان گردان ۲۰۹”. مقاله “از لاریجانی ها تا سحابی ها” و بلاخره تا “گنگم استایل و آینده جمهوری اسلامی”.

 در روزهایی که ایران وزیر خارجه منفعلی داشت آرزو کردم “کاش داوود اغلو وزیر خارجه ایران بود”. با نوشتن مقاله “موساد در کجای ایران نفوذ ندارد” تلاش کردم توجه عموم را به ابعادی از ناگفته های سیاسی امنیتی در ایران جلب کنم. با “قضیه آن چاه و سردار سلیمانی” و نیز “پیرامون فحشای سرداران” تلاش کردم توجه سرداران سپاه را به این نکته جلب کنم که از معادلات ایران عقب افتاده و گم شده اند. با مقاله “مگر بهاره هدایت خدا نداشت” و نیز “اتاق بازجویی و روبان های صورتی “حتی خودم گریستم. مقاله من با تیتر” الحاقیه های کثیف توافق نامه هسته ای ژنو “ تقریبا از همه سایت های فارسی زبان سر در آورد و کیهان آن را به حساب خود گذاشت. تا جایی که حسین شریعتمداری تیتر آن را در نیم تای بالای صفحه اول و متن تکه پاره آن را در صفحه دوم چاپ کرد.

مقاله های “پیرامون سخنگوی سراسر مشگی وزارت خارجه” و “پیرامون رنگ رژ لب یک نابغه ریاضی” گوشه هایی از قضایای زنان راپوشش داد. یادداشت های “کلید حسن روحانی ومک فارلین” و همچنین “داعش و مهار دوجانبه ایران” به پشت پرده روابط ایران و آمریکا پرداخت، اما برخی از یادداشت ها تیتر های غیر معمول و استثنایی داشت و از زوایای متفاوتی تحولات ایران را ارزیابی کرد. مقاله “اگر نتانیاهو جای رهبر ایران بود” و نیز یادداشت “بازی سعودی ها با اعصاب امنیتی ها در ایران” دو مثال آشکار از این نوع است. دو مقاله “خدا کند پیش بینی فرید من اشتباه باشد” و نیز “مقایسه مهاجران ایرانی و ٱوارگان سوری” نگاه نگران بسیاری را به آمار و ارقام پیرامون آینده ایرانی جلب کرد که درد می کشد اما درمان نمی شود.

 هر آنچه در این سالها نوشتم به عنوان یکی از معدود روزنامه نگاران زن ایرانی که سیاست خارجی می نویسد از نگاه امنیتی های ایران فعالیت جاسوسی است و من در آخرین یادداشتم در روزآنلاین با تیتر “پیرامون فعالیت های جاسوسی من” شرح مختصر آن را نوشتم. کاش روزآنلاین ادامه می یافت یا شاهد چندین روزآنلاین در فضای مجازی مطبوعات و رسانه های ایران می بودیم. و ای کاش هیچگاه روزآنلاین نداشتیم و به آن نیازهم نداشتیم و فضا ی داخلی چنان آزاد بود که رسانه های داخلی نکته ای را ناگفته نمی گذاشتد.

در آخرین یادداشتم برای روزآنلاین، روزی را آرزو می کنم که جهانیان بدنامی و بد فهمی اداره کنندگان ایران را به پای ما مردم ایران نگذارند. روزی که ایران زندان رونامه نگاران و اهل قلم و اندیشه، و احمد زید آبادی پس از سالها شکنجه و ازار و اذیت، خانه نشین نباشد. به امید روزی که مردم ایران با همه فشارو سرکوب روانی و اجتماعی که آنها را لهیده کرده است، ازشدت کینه و خستگی، از ابتلای امثال سلحشور به سرطان و از لال شدن امثال او شادمان نشوند.

خدا کند بتوان این سال های سیاه تحقیر مردم ایرا را جبران کرد. خدا کند کینه ای را که مردم ایران از شب پرستان جهنم پرست به دل گرفته اند بتوان با حس نوع دوستی و وفاق ملی جایگزین کرد. وکاش آن آینده ای را که آرزو داریم و خواب آن را می بینیم زودتر از راه برسد، قبل از اینکه خشکسالی و سرطان و دروغ و مواد مخدرو آلودگی هوا آخرین رمق های سرزمین فردوسی را به یغما ببرد.