پلیس و راه عوضی

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

در خبرها آمده بود یک زن جوان متاهل چند روز پیش برای خرید از خانه خارج می شود.مردی با چاقو او را تهدید و با زور سوار ماشینش میکند و پس از ضرب و شتم در بیابان های اطراف تهران به اتفاق 6 مرد دیگر به زن تجاوز می کند. گشت نیروی انتظامی به اتومبیل مشکوک می شود و مردان متجاوز را دستگیر میکند.

این واقعه ای است که به اشکال مختلف در گوشه و کنار این شهر اتفاق می افتد و ما هر از چندی در صفحات حوادث روزنامه ها و جراید مختف شاهد آن هستیم. این خبر تکان دهنده در حالی منتشر شد که معاونت مبارزه با جرایم پلیس آگاهی از تشکیل 280 پرونده تجاوز تنها در 4 ماه نخست سال 88 خبر می دهد

سایت تابناک در این رابطه به  27 پرونده مرد جوانی اشاره میکند که به 9 کودک 9 تا 13 سال تجاوز کرده است. این مرد کودکان بی گناه را به بهانه پیدا کردن سنجاب می ربوده، به باغی حوالی محل سکونتش می برده و پس از تعرض شدیدا آنها را ترسانده و انها را رها می کرده است.

2 مرد افغانی نیز که شغلشان جمع کردن ضایعات بوده در عملی مشابه پس از ربودن 14 کودک، آنهم به بهانه خرید خوراکی آنها را به بیابان های اطراف ورامین برده و به آنها تجاوز می کرده اند. همچنین این سایت در گزارش خود به مرد جوانی اشاره کرده است که 30 دختر جوان راکه در انتظار تاکسی بودند سوار کرده، آنها را با شوک الکترونیکی بیهوش نموده و در ماشین به آنها تجاوز و پس از ربودن زیور آلات و پول های نقدشان آنان را در بیابان ها رها می کرده است.

مواردی که سایت تابناک از آن اسم برده، مواردی است که این افراد پس از جرایم مکرر در زمان های طولانی به دست پلیس افتاده اند. چه بسیار مواردی که هنوز پلیس کشف نکرده و یا آن را به جراید گزارش نکرده است. زنان و کودکی که اگر شانس بیاورند و کشته نشوند سال های سال از این واقعه رنج خواهند برد و چه بسا به شکل بیماران روانی یا آسیب دیدگان اجتماعی و حتی متجاوزینی  از این دست به چرخه جرم و جنایت باز گردند.

محمد بیجه که 23 کودک را به قتل رسانده و انها را سوزانده بود خود قربانی تجاوز در کودکی بوده است و یا دندانپزشکی که 79 زن را بیهوش و پس از تجاوز  و فیلمبرداری از آنها اخاذی می کرد پرونده ای از این دست است که حیرت افکار عمومی را برانگیخت.

اما انچه در این میان سوال بر انگیز است نا کارآمدی پلیس در کشف مواردی است که سلامت روانی جامعه را به صورت جدی به خطر انداخته و گاه قربانیان را با مرگ مواجه کرده است. پلیس تاکنون نتوانسته سریع و به موقع از چنین جرایمی جلوگیری کند. معمولا پس از دهها قتل و آدم ربایی و پس از گذشتن ماهها مجرمین دستگیر می شوند.زمانی که انسان های زیادی قربانی شده اند.

به نظر می رسد پلیس بیش از حد درگیر مسایل سیاسی شده است و به جای رسیدگی به وظایف اصلی ساعت ها در کمین عده ای جوان می نشیند که در حال خواندن دعای کمیل هستند. انها را باز داشت می کند و به پرونده سازی برایشان می پردازد. پلیس به جای برخورد با ادم ربایان، نیروی خود را برای مقابله با مادران عزادار می گذارد و ساعت ها در کمین و مراقبت از افرادی می نشیند که برای جامعه مدنی ایران و حتی مقابله با آسیب های اجتماعی تلاش میکنند. به عبارت دیگر پلیس هدف را گم کرده و آدرس را عوضی میرود  و مرتب از خود سوال میکند چرا جرم و جنایت این چنین افزایش یافته است. این روزها باتوم پلیس بر سر زنانی زده می شود که حقوق برابر می خواهند و یا مردمی که ارام و مسالمت امیز از بهبود وضعیت اجتماعی صحبت میکنند.واقعیت آن است که کنترل شهر از دست پلیس خارج شده است.بر سر هر کوی و برزنی مواد مخدر به وفور پیدا می شود  و پلیس قادر به برنامه ریزی درست برای مقابله با جنایت نیست. اگر بود هرگز 2 جوان بی تجربه قادر نبودند 4 ماه تمام دست به دزدی دختران جوان بزنند و 11 زن را در یک محله بدزدند.به آنها تجاوز کنند و راست راست در این شهر راه بروند. شهری که تلفن همه فعالین اجتماعی اش کنترل است. همه تحت تعقیب و مراقبت هستند. آب بخورند احضار و تهدید و در صورت بازداشت به زندانهای طولانی محکوم می گردند.

اگر این تعداد پلیس که برای کنترل مردم در 13 آبان فرستاده شد برای مقابله با توزیع مواد مخدر فرستاده می شد قطعا تاثیرات زیادی در کنترل و پخش این مواد به جا می گذاشت.

نیروی انتظامی حتی پس از وقوع چنین حوادثی در یک محله یا منطقه توانایی اطلاع رسانی سریع و درست به اهالی محل راندارد و نمی تواند آنها را از خطر آگاه سازد و متاسفانه جامعه تاوان این نا کار آمدی را، آنهم به سخت ترین روش پس می دهد. قانون نیز دچار مشکلات فراوان است. معمولا متجاوزین پس از انصراف شاکی از شکایت که معمولا به دلیل ترس از آبرو ریزی و تزلزل موقعیت اجتماعی  رخ می دهد آزاد می شوند و از مجا زات فرار می کنند.حتی صدا و سیما نیز به جای فرهنگ سازی، تهیه برنامه های آموزشی و اطلاع رسانی در باره خطراتی که در جامعه خانواده ها را تهدید میکند مرتب بر روی پرو نده سازی برای فعالین سیاسی، اجتماعی، انواع و اقسام اعترافات و تهییج مردم علیه دولت های خارجی کار می کند. در حالی که دشمن درجه 1 در کمین کودکان و زنان در همین کوچه ها و خیابان ها نشسته است.

به نظر میرسد وقت آن رسیده که نهاد های ذی ربط در ارتباط با جرایم و اسیب های اجتماعی اندکی تعقل کنند و در باره وظایف اصلی خود در برابر جامعه و مسولیتی که به عهده گرفته اند بیاندیشند و به جای تعقیب و مراقبت از یک روزنامه نگار یا دانشجو، محلات پرخطر و جرم خیز را کنترل کنند تا بتوانند امنیت واقعی را به شهر باز گردانند. خدا نکند طعمه بعدی ادم ربایان، دختران و همسران و کودکان خود انها باشند.