تصور می کنم که در این سه ویا چهار ساله اخیر وارد دوران جدیدی شده ایم که کسی کمتر به آن عنایت می کند زیرا می بینیم افراد به همان روش های سنتی می خواهند مسایل را حل کنند. این دوران را به این اعتبار دوران نو می نامیم که پس از دوره ای از تاریخ ایران که به دوره اصلاحات موسوم بود قرار دارد. زیرا دوره اصلاحات با بن بست های جدی مواجه شد. بن بست هایی که صرفا به دلیل حضور راست سرکوبگر نیست.
جریان راست در همه جهان وظیفه اش این است که مقابل تحول می ایستد. این جریان نیز صد سال است که در ایران مقابل تحول ایستاده است. یکصد سال قبل از مشروطه یعنی در موج های نوخواهی عباس میرزا، قائم مقام، امیرکبیر، و در نهایت درموج های سپهسالار وامین الدوله نیز ایستادگی جریان راست دربرابر تحول وجود داشته است. فرازهای جدیدی نیز بعد از مشروطه وجود داشته است. لذا این که واویلا راه بیندازیم و بگوییم جناح راستی در ایران وجود دارد که مقابل تحول می ایستد، باید بگویم که این موضوع، اساسا چیز جدیدی نیست و در تمامی جهان با این شرایط در هرمنطقه به نحوی برخورد داشته ایم. اروپاییان نیز زمانی که می خواستند ازقرون میانه بگذرند ووارد جهان نو شوند، با مشکلات کلیسا و طیف های مرتجع وابسته به زمین وکلیسا برخورد داشتند. در باره علم نیز این چنین است. علم نیز برای پیشرفت خود قربانی داد. به عبارت دیگر درهر مسیری که انسان پیشرفت کرده این گونه نبوده که برایش فرش قرمز پهن کرده باشند. تا این جا همه ناکامی های دهه اخیر پاس داده شد به جریان راست سرکوبگر، در حالی که خود جریان اصلاح طلب اعم از جریان های اصلاح طلب درون حاکمیت وچه جریان های اصلاح طلب بیرون از حاکمیت مشکلات خاص خودشان را داشتند، از این رو نتوانستند به توفیق دورانی نایل بشوند.
لذا این یک وجه قضیه است. یعنی دورانی تمام شده ودوران جدیدی آغاز شده است. وجه دوم این است که مصرف گزاره های فکری، روشی و منشی تکراری گذشته سرآمده است. لذا با این گزاره ها دیگر نمی توانیم راه باز کنیم.
وجه دیگر دوران جدید این است که نسل نو که نه حافظه تاریخی جدی دارد ونه باروش های نسل ما ونسل قبل از ما با ایران وجهان برخورد می کند و سراسر پرسش وابهام و تردید وتزلزل است بخش مهمی از عرصه ملی مارا پر کرده است.
وجه بعدی این است که نسل نو، خود اعلام نیاز و پرسشگری می کند. این پرسشگری از خدا وجایگاه خدا در هستی گرفته تا عدالت وآزادی و… روابط جنسی میان دختروپسر را دربرمی گیرد. ناگفته نماند که دراین میان جهان هم بسیار پرشتاب حرکت می کند. در ارتباط با شتاب جهان، مثالی در باره خط تولید اتومبیل در کره و ژاپن می زنند که در این دو کشور خط تولید برای یک دوره پنج ساله دراین دوکشور زده شده وپس از ازاین دوره تمامی خط تولید جمع آوری شده وخط تولید جدیدی جایگزین آن می شود واین الگویی است برای همه جهان. علاوه براین شتاب مذکور باعث شده تا بخشی از علم تبدیل به حباب شده و گزاره های علمی جدیدی جانشین آن ها شود.
وجه دیگر نو شدن، وضعیت ما و ایران است. وضعیت ایران به این اعتبار نو و جدید است که ساده ترین وعقب مانده ترین جریان اجتماعی ایران حاکم شده وبا سیاست هایی که در عرصه سیاست خارجی وسیاست داخلی اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی اتخاذ کرده است، ایران را با تمام قوا به سوی فروپاشی وبنیان پاشی می برد. از این رو حاکمیت از این موضوع هراس داشته است که اوضاع دچار فروپاشی شود. اما باید گفت که فروپاشی اجتماعی صورت گرفته وچیزی وجود ندارد که شیرازه بر آن استوار باشد. اما در حال حاضر بحث فروپاشی ایران مطرح است به این مفهوم که در یک دوره دوسه ماهه بنیان های اقتصادی ایران از میان رفت، سازمان برنامه به عنوان نهاد اقتصاد کلاسیک ایران با 70 سال سابقه تقریبا منحل شد، بانک مرکزی از اعتبار پیشین خود سقوط کرد، مرکز آماربه عنوان یک اداره کوچک به داخل ریاست جمهوری رفت و استقلال خود را ازدست داد. نظام کارشناسی ایران بسیار بی بارو بر شدتا جایی که اکنون معدل سنی کارشناسان سازمان برنامه چیزی حدود 40 سال است که تا کنون این میزان سابقه نداشته است. اقتصاد ایران به صورت جدی شخم زده شده است وبا سیاست تزریق پول در طی دو سال گذشته 150 میلیارد دلار به اقتصاد تزریق شد و با آویزان کردن موز وآناناس و نارگیل و…. یک جشن عروسی مبتذل در ایران به پا کردند. رییس جمهور با چمدان تراول به سفر می رود. چنین ابتذالی در ایران تا این اندازه سابقه نداشته است. از سوی دیگر این گونه برخورد سیاسی نیز در ایران کم سابقه بوده است به نحوی که علاوه برفشارهای بسیار شدید بیرونی، ماشاهد یک خود سانسوری بی سابقه هستیم به نحوی که قبل از آن که حاکمیت افراد را سانسور کند، خودشان خودشان را سانسور می کنند. در حال خاضر میانگین ژورنالیسم درایران حدود 25 و 26 سال است. ولی همین قلم به دست های 26 ساله از هرژورنالیست 70 ساله ای محافظه کارترند. آنان برای نوشتن ابتدا ملاحظه موقعیت خود، سپس نشریه و در آخر ملاحظه خشونت حاکم بررفتار با روزنامه نگاران را می کنند. سانسور پیچ در پیچ و تودرتو تا این اندازه در ایران وجود نداشته است.
اما هنگامی که از حاکمیت به سمت احزاب می آییم، مشاهده می کنیم که جریان های سیاسی فکری ایران نیز در وانفسا ترین دوران خود به سر می برند به گونه ای که جریانی که به اپوزیسیون موسوم است ( گفتم موسوم است زیرا الان خود اپوزیسیون وجود ندارد) هیچ گاه به مانند اکنون نبوده که به مانند محاکمیت طرفدار حفظ وضع موجود بوده باشد. این که اپوزیسیون فاقد ایده نو، سازماندهی نو، فکرنو و آموزش نو است، از یک منظر به معنی کنار آمدن اپوزیسیون با وضع موجود است تا به هر نحو ممکن بماند. اپوزیسیون وبه ویژه جریان روشنفکری مذهبی هیچگاه به چنین شرایطی گرفتار نبوده است. روشنفکری مذهبی همواره درمدار تغییر جهان پیرامون براساس توان خودش حرکت کرده است تا آن را بهبود بخشیده وزیست نو در ایران به وجود بیاورد. به اعتبار آن چه که عرض کردم باید بگویم اوضاع خودمان بسیار وخیم تر ازحاکمیت است. اگر جریان های سیاسی – فکری موجود را به جای حاکمیت بنشانیم با توجه به این که 30 سال تخیل ورزیدند، سخنرانی و مقاله پاراف کردند، می بینیم که آن ها نیز بدیل مناسبی برای حاکمیت نیستند. از این رو شاید خود حاکمیت در شرایط اجرایی شاید موفق تر از جریان اپوزیسیون روشنفکری است.
با تو جه به آن چه عرض کردم، جهان نو است و متناسب با این نو بودن، باید ملزوماتی را برای خود فراهم بکنیم.
تحلیل 9 آیه سوره بقره
9 آیه ای که از سوره بقره مطرح شد، یک گزاره کامل به شمارمی رود. به این مفهوم که آیات متشکله اش یک گزاره موضوعی کیفی را تشکیل می دهند. سوره هایی که مطول هستند مانند سوره بقره وآل عمران، اعراف، سوره های تبیینی نام دارند. این دسته از سوره ها سوره هایی هستند که جهان و تاریخ را تبیین می کنند. مثلا سوره های اعراف، طه، هود، مومنون و شعرا، سوره های فلسفه تاریخ هستند، سوره اعراف و بقره بیشتر تبیین جهان می کنند. این 9 آیه هم در سوره بقره، از آیه های تبیینی به شمار می روند. این آیات نیز آیات مطول مابین 20 تا30 کلمه هستند. آیاتی که بیش از 20 کلمه هستند، نوعا آیات تبیینی هستند، یعنی می خواهند نوعا آیات و حقیقتی را بیان کنند. آیه 30 تا 38 بقره، حدود یک صفحه قرآن را به خود اختصاص داده است. در این گزاره کامل، خداوند گزارشی می دهد. اگر بپذیریم که قرآن گزارشی است از بدو خلقت تا زمان پیامبر آخر، گزاره هایش نیز اجزا گزارش ها هستند. ابتدا باید عرض کنم در این 9 آیه چند مفصل قابل مشاهده است : 1- خلقت انسان 2- جعل انسان برای جانشینی 3- موضع گیری فرشتگان 4- خداوند آموزش به آدم را مطرح می کند وبرای این موضوع کلمه اسماء را به کار می برد. 5- آدم آموزشی را که ازخداوند گرفته به فرشتگاه پس می دهد. 6- همه فرشتگاه به موجود کیفی جدید( آدم) سجده می کنند جزابلیس. 7- آدم به عنوان یک موجود نو با همسرش حوا در بهشت مستقر می شوند. ظاهرا 7 ساعت بیشتر دربهشت تاب نمی آورند و خطایی را مرتکب می شوند که براساس آن هبوط صورت می گیرد. مهم این است همچنانکه آدم در مرحله ورود به این جهان مورد آموزش قرار گرفت وخداوند اورا تجهیز کرد، در مرحله هبوط نیز بازهم خداوند انسان را مجهز می کند. در آن جا به آدم اسماء را آموخت ودر این جا کلمه را به او القاءکرد. آیه آخر هم تاکید می کند که بعد از این هم آموزش وپیام رسانی ادامه دارد و اگر انسان و بنی بشر پیام ها را در بن بست ها وبحران ها بگیرد درسیر زندگی خود نه خوفی و نه حزنی خواهد داشت. و این که درشرایط موجود ما هم حزن داریم وهم خوف، نشانگر آن است که ما با این پیام نتوانستیم ارتباط برقرار کنیم. در این جا دو آیه وجود دارد که برروی سنت های خداوند تاکید ویژه دارند: 1- سنت الله التی قد خلت من قبل لن تجد لسنت الله تبدیلا. سنت ها ی خداوند روش های پایدار، بدون تبدیل وتحول، سنجیده ومحصول اندیشه ودرایت وذکاوت و بی کاستی و بی پایان خداوند است. این بدان معنی که سنن خداوند بارکیفی دارند. یکی از این سنت ها، سنت تجهیز است. تجهیز به این مفهوم است که خداوند آدم را پس از خلقت مجهز( به اسماء) می کند. آدمی که می خواهد به این جهان بیاید، این گونه است که ازمادون با دون آمده است. به عبارت دیگر از غیر هستی به جهان هستی آمده است. آن اسمایی که درقرآن آمده است به معنای کلید واژه هایی است برای حضور پیدا کردن درجهان هستی که برای آدم وهمسرش بسیار نوپدید بوده است زیرا چنین موضوعی اساسا قبلا وجود نداشته است. اسما کلید واژه های ورود به هستی است، دانشی برای ایجاد همفضایی با پیرامون است. انسان خطا می کند وخداوند برخلاف نظام های مستقر درایران، به جای تنبیه بدنی، به او آموزش می دهد. آموزش هم، آموزش کلمه است. اگر اسماء کلید واژه ها بود، کلمه دردوران جدید واژگان کیفی بارداری هستند، از چه طریق کلمه به انسان منتقل شد؟ با مکانیسم القاء. القاء به معنی تزریق کیفی است. البته درکشور ما چون همه چیز با مکانیزم زور پیش می رود، گمان می کنیم القاء یعنی تفهیم زوری! ولی القاء به معنای تزریق محنوایی و کیفی، و به عبارت دیگر تزریق یک مفهوم به دیگری است. خداوند با این مکانیسم به انسانی که خطا کرده و درمقابل خداوند شوریده است به جای تنبیه، به او آموزش می دهد و مجددا او را مجهز می کند. آموزش جدید نیز آموزش کلمه است. آیه آخر نیز که آیه 38 است آیه کیفی است. این آیه به بنی بشر می گوید که از این به بعد زمین و به عبارت بهتر ساختن آن، تنظیم روش ومنش و به طور کلی اداره آن به دست شما است. از این به بعد که دربن بست ها گیر می کنید، پیام هایی از طریق راهنمایانی خواهند آمد که اگر شما با آن راهنمایان ارتباط مناسب برقرار کنید طبیعتا حزن واندوهی نخواهید داشت و دربن بست تاریخی خود باقی نخواهید ماند.
پس یکی از سنت های خد اوند سنت تجهیز است که مرحله به مرحله خداوند انسان را مجهز کرده است. سپس ارسال رسل وانبیاء را داریم که توسط آنان آموزش از طریق وحی تا زمان پیامبر آخر ادامه می یابد. این را هم بگویم که به خصوص انبیاء اولوالعزم دورانساز، حاوی دوپیام بوده اند: 1- پیام محوری توخید که همواره خود را عبد وبنده پروردگار می دانستند. 2- این دسته از انبیاء دارای یک پیام دورانی نیز بوده اند. پیام دورانی متناسب با آن محلی است که میزبان وحی است. هر قومی به دلیلی انحراف از معیار پیدا کردند. 18⁄26 قوم لوط انحراف جنیسی پیدا کردند، قومی نیز کم فروش شدند، قوم دیگر متقلب شدند، آن پیامبری که می آمده تا پیام وحی را برساند برای پرستش خداوند یکتا برساند، قرار بوده که یک پیام دورانی نیز بیاورد تا انحراف معیار انسان را از فطرتش جلوگیری کند. لذا این دسته از آموزش ها مداوم ومستمر بوده است. خود کتاب آخر هم درحقیقت کتاب تجهیز است تا به این طریق همه کسانی که می خواهند رونده باشند از این کتاب بهره ببرند. کتاب آخرهم مانندکتاب های دیگر در زمینه فلسفه تاریخ وتبیین جهان آموزش های جاویدان دارد به علاوه آن که هر فرد که آن را بخواند می تواند در حد درک و توان خویش، مخاطب وحی موجود درقرآن نیز قرار بگیرد. یعنی به آن گونه نیست که تنها یکباربه ذهن پیامبر متبادر شده وحی سرآمد. خیر هرشخصی می تواند رابطه ای برقرار کند و در حد نیاز خود ازآن الهام بگیرد.
وجه دیگر نیز این است که الهام خداوند به انسان همواره پابرجا بوده است. ادیسون جمله ای دارد که می گوید نبوغ از یک درصد الهام و99 درصد عرق. این جمله خیلی جالب است. یعنی استارت آن الهام و منشاء آن خدا است، عرق همه به مفهوم آن انسان عاشقی است که برای رسیدن به هدف خودش عرق می ریزد.
در این جا باید اضافه کنم که تجهیز وجهی ار ربوبیت ورفاقت خداوند با انسان است، ربوبیت یک واژه با ابعاد مختلف است به نحوی که از پدری خدا گرفته تا رفاقت، ولایت ( نه به معنای ولایت فقیه بلکه به معنای رفاقت خدا با ابناء و کسانی خداوند آن ها را خلق کرده است) و… درآن مستتر است. بنابراین سنت پروردگاه تجهیز است ودر هر مرحله ای که قرار انسان به دوران نویی وارد شود، خداوند انسان را مجهز می کند. پس مجهز شدن به کیفیت نو برای ورود به دوران نو یک اصل غیر قابل تردید است.
حال سنت بشر چیست؟ آیا سنت بشر جدای ازسنت پروردگار است یا همزاد با سنت پروردگار است. ؟ بشر نیز سنتش این است که قبل از ورود به مدارهای نو وعرصه های کیفی، همواره خود را مجهز می کند؛ هم به لحاظ عملی وهم به لحاظ نظری. لذا بشر فراز به فراز قبل از آن که در هر مرحله ای به دوره جدید ورود پیدا بکند خود را مجهز کرده است. دردوره غارنشینی، بشر چوب تراشید تا بتواند به عصرشکار وارد شود. دردوران شبانی حیوانات را مهار و اهلی کرد تا بتواند دوران شبانی را رقم بزند. دردوره کشاورزی بذر را اختراع کرد وویژه گی های گیاهان را شناخت و از گذر آن توانست زمین های کشاورزی را آماده کند.
دردوران گذاری که می خواست از دوران کشاورزی به دوران فنی وارد بشود اقدام با ایجاد و کشف صنایع دستی کرد و سپس وارد دنیای صنعتی ودوران های تکنولوژی شد. از این رو مشاهده می کنیم که سنت بشر نیز سنت تجهیز است. خانم خوارزمی در تقسیم بندی خود ذکرمی کنندکه از زمان کتابت بشر 4هزار سال می گذرد. ایشان می گوید اگر عمر مفید هر نسل دورانساز را 80 سال تعریف کنیم، بشر ازابتدای کتابت تاکنون 50 نسل 80 ساله را تجربه کرده است. واین دونسل اخیر که 160 ساله اخیر جهان رقم زده است، بیشترین سهم را درساخت وساز شرایطی را که مابه ارث برده ایم داشته اند. از این رو مشاهده می کنیم که روند تجهیز در این 200 سال اخیر بسیار بیشتر شده است. بشر برای عبور از قرون وسطی و رهایی از چنگال کلیسا نیز به ادبیات نو، فلسفه نو و… تجهیز شد تا توانست به دوران جدید پای بگذارد. این سیر به عنوان سنت بشر در ایران نیز طی شده است. در ایران ما نیز ملکم خان، آخوندف، سید جمال الدین اسد آبادی، میرزاآقاخان کرمانی، در کنار این ها اصلاح طلبان درون حاکمیت مانند مستشارالدوله امیر نظام گروسی و امین الدوله آمدند. سلسله روشنفکران تبریز مانند دواچی، ناطق، تربیت و… پا به عرصه وجود گذاشتند. از این رو درایران 40 سال قبل از مشروطه، سیر تجهیز در ایران طی شد و به همراه آن آرمان مشروطه یعنی رفع مطلقیت و استقرار مشروطیت شکل گرفت. 10 سال قبل از مشروطه تا 10 سال بعد ازمشروطه 80 رساله درایران نوشته شد. این رساله ها بعلاوه آثار ودستنوشته ها ومحاورات اصلاح طلبان درون وبیرون حاکمیت شرایطی را به گونه ای فراهم کرد که عروسی مشروطیت وجمهوریت برای ایرانیان مهیا شد. جشنی که ازاروپا آغاز شده بود و سپس به ژاپن و در نهایت به روسیه و عثمانی و در آخر به ایران رسید.
به آیه 122 درسوره توبه کمتر عنایت می شود. این آیه بسیار کیفی است. پیامبر برای یکی از جنک ها فرمان بسیج داد. چند نفری تمکین نکردند. می گویند ما به جنگ نمی رویم زیرا ما می خواهیم به کار فکری بپردازیم و دردین تفقه بکنیم. پیامبر راضی نمی شود ومجددا فرمان اعزام همه به جنگ را می دهد، آن ها نیز مجددا تمکین نمی کنند. به دنبال این موضوع آیه تفقه نازل می شود. می گوید الزامی نیست که همه باهم به جنگ بروند. بگذار هسته ای تفقه دردین کنند ( تفقه مانند شخم زدن است و در حقیقت مجادله ای است برای فهم جدید) تا بقیه که از جنگ برمی گردند، اقدام به آموزش آنان کنند تا از این طریق جامعه تحول یابد. این آیه نشان می دهد که سنت تجهیز جابه جای قرآن وجود دارد. مشورت نیز برای تجهیز بشر است. بنا براین سنت خدا ( به عنوان سنت اصلی )سنت خلق جدید است وسنت بشر( به عنوان سنت فرعی) نیز سنت نوبه نو شدن است.
حال باید بپرسیم چرا ما دراین شرایط گرفتار آمد ه ایم؟ به این دلیل است که ما سنت تجهیز را به فراموشی سپرده ایم. درایران نیز هرگاه به تجهیزی متوسل شده ایم، تحولی ایجاد شده است. تجهیز یک دهه قبل ازمشروطه به مشروطه منجر شد. تجهیز دهه 20 که به نهضت ملی شدن نفت منجر شد. تجهیزهای دهه های 40 و50 به انقلاب منجر شد. تجهیز دهه 60 و70 هم حرکت موسوم به اصلاحات درآمد. حرکت موسوم به اصلاحات نیز زمانی توقف کرد که جان مایه خودش خشکید. به عبارت دیگر سرکوب کوی دانشگاه، ترورها، و قتل های زنجیره ای پایان اصلاحات نبود.
درتمامی جهان کسانی شرایط را به پیش می برند که سیر تجهیز را طی کرده باشند. غیر ممکن است اتفاق مثبتی روی دهد بدون تجهیز. از آن جا که جهان از روی تصاد ف به وجود نیامده، از همین رو تحول هم از روی تصادف ایجاد نشده است.
اما آن چه درایران روی داده، جریان معکوس سنت خداوند وسنت بشر است. روشنفکری ایران به ویژه روشنفکری مذهبی اش تا زمانی که کارمی کرد، جهان نو می ساخت، در دهه 20 مثلث پاک نهادی از بازرگان، طالقانی، و دکتر سحابی تشکیل شد. آقای طالقانی در قرآن غور کرد وحرف برای گفتن داشت که براساس آن نسل نویی را تربیت کرد. مهندس بازرگان در حد فهم خویش براساس رشته تحصیلی اش که ترمودینامیک بود به تبیین جهان پرداخت وکتاب های راه طی شده، عشق وپرستش و ذره بی انتهاء محصول کار ایشان است. دکتر سحابی هم درحد توان خویش زیست جهان را توضیح داد و آن را در کتاب خلقت انسان و مابقی مقاله هایش تبیین کرد. مرحوم نخشب در حد توان خویش گراره تلفیقی سوسیالیسم وتوحید را مطرح کرد. بعدها درنسل نو حنیف نژاد ظهور کرد. او با همه جوانی اش گزاره ای برجای گذاشت که بسیار ماندگار است. وقتی که برای آغاز جنگ مسلحانه به او فشار می آوردند، ( چون جریانی درکردستان دست به اسلحه شده بود) او سخن بسیار کیفی را مطرح کرد. او گفت برای آن که یک سانتی متر خاک درکف اقیانوس رسوب کند، یک میلیون سال زمان لازم است. طبیعت پرحوصله است وبا حوصله خود را تجهیز می کند، ما هم باید پرحوصله باشیم وبا حوصله باید خود را تجهیز کنیم. اما الان صلاحیت لازم را کسب نکرده ایم. آنان به مدت 10 سال کارفکری کردند، جهان را تبیین کردند و براساس آن کتاب های جهان سه عنصره، دینامیسم قرآن، شناخت، راه بشر راه انبیاء را منتشر کردند و به این گونه خود را مجهز کردند تا به سرفصلی برسند. بعدها شریعتی آمد و دیگرانی آمدند که این نقض تجهیزسازی را ایفا کردند از جمله دکتر پیمان، مهندس صحابی، آقای میثمی در حد تجربی، و دیگران نیز هریک به اندازه سهم خویش به این فرآیند تجهیز کمک کردند.
ضعف جربان روشنفکری
این که جریان روشنفکری در حال حاضرمحلی از اعراب ندارد و نمی تواند موفق بشود وقادر نیست دوران بسازد محصول این است که سیر تجهیز را طی نمی کند. در ایران نیز تا زمانی که روشنفکری مذهبی درموضع تولید بود، دوران نیز نو به نو عوض می شد. با همه سرکوبگری که شاه داشت مجبور بود جریان های تحول خواه را مورد ملاحظه قرار دهد. البته سرکوب کرد ولی نمی توانست آن ها را نادیده بگیرد. این درحالی است که جمهوری اسلامی به راحتی دیدگان خود را برروی جریان های موجود می بندد. از این رو باید بپرسیم ما چه چیزی را برای عرضه داریم تا چشمی را خیره و ذهنی را متوجه خودمان کنیم. به عبارت دیگر هنگامی که می گویند اپوزیسیون ایران یک مینی بوس هستند، یا هنگامی که وزیر اطلاعات می گوید اصلا قابل اعتنا نیستند، البته بخشی از واقعیت است چون حرف جدیدی برای گفتن ندارند. ببینید در حال بخشی از نسل نو وجوانان جذب بسیج، بخشی جذب رضا پهلوی، وبخشی نیز جذب گلدکوئیست و بخشی جذب ماهواره و اینترنت می شود. بنا براین نسل نوخواه توزیع می شود. اکنون ما دراین فرآیند جذب وتجهیز چه نقشی داریم ؟ هرجاکه نگاه می کنیم، آدم های تکراری می بینیم، یعنی درخودمان هستیم. زیرا نتوانستیم الگوی جدیدی را ارائه کنیم. از این رو می توانیم بگوییم که سنت روشنفکری دینی در این ربع قرن اخیر از سنت تجهیز فاصله گرفته است. البته در این جا باید بگذریم از خرده چیزهایی که تولید می شود که جنبه دورانسازی ندارد. آثاری دردست نیست که همه خوان باشدمانند راه طی شده بازرگان و اسلامشناسی شریعتی. آثاری وجود ندارد که نکته ای به جامعه بدهد و درهمه شرایط فکرافراد را مشغول به خود سازد. اکنون روشنفکر مذهبی موضع شده وبه مدار توزیع رفته است. شما رابطه روشنفکر مذهبی را نهضت ترجمه واینترنت قطع کنید وسپس ببینید چه اثر ویژه ای برای عرضه دارد؟ تا ذهن را تکان بدهد و الگوی زیست ایجاد کند؟ از این روجریان روشنفکر از جمله روشنفکری ملی – مذهبی، بیشتر جریان موزع است. جریان مولد نیست. لذا ضرورت ویژه ای برای تمرکز روی تجهیز وجود دارد و به ایجاد نوآوری و ایده نو، سازماندهی نو، و روش های نونیاز داریم. برای این موضوع نیازمند مسئله شناسی هستیم. مجموعه بحث حاضر نشان می دهد که ما هم از سنت خدا و هم ازسنت بشر فاصله گرفته ایم.
پی نوشت
——–
متن سخنرانی هدی صابر در جمع فعالان سیاسی – اجتماعی در منزل دکتر حبیب الله پیمان.