دکتر محمد ملکی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی پرسابقهی ایران، ده روزی است که در سن 76 سالگی بازداشت شده است. حتی تصور به حبس کشیدن پیرمرد آزاده، با پشتی خمیده و تنی رنجور و بیمار، سخت است. منتقد جسور که سری پردرد و زبانی تیز و بیتعارف دارد، البته چنان که خود در هنگام بازداشت گفته، خرسند است که در این روزهای سخت و غریب ایران، در کنج خانه نمیفرساید. اما آنها که او را به حبس بردهاند، چگونه رضایت دادهاند که یکی از تصاویر مجسم آزادگی و خداترسی و روشنفکری متعهد و مسئول را با وضع جسمی و شرایط خاصی که دارد، به بند کشند؟ این پرسش، از جنس همان سئوالهای بیپاسخ غیرقابل فهم و کشفناشدنی ایران امروز است.
حکومت و نهادهای امنیتی و قضایی آن، حق دارند که از منظر مصالح نظام سیاسی از پارهای دیدگاههای پیرمرد برآشوبند و نشر آنها را برنتابند. اما آیا چارهی کار، در بازداشت یکبارهی منتقد سالخورده، و بیتوجهی به حقوق اساسی شهروندی است؟ بدون هیچ احضاریهای، محمد ملکی در صبح نخستین روز ماه رمضان خود را در برابر تیم عملیاتی مییابد که برای بازداشت و تفتیش خانهاش، به سراغ او رفتهاند. منزلی که چند بار جستوجو شده است، بار دیگر مورد کاوش قرار میگیرد، و دهها نسخه از کتابهایی که با مجوز وزارت ارشاد چاپ شدهاند، ضمیمهی دیگر “اسناد” میشوند و همراه با نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب، به ناکجاآباد، منتقل میگردند.
آیا امکان بازجویی از دکتر ملکی در منزلاش، یا حتی در محل نهادهای امنیتی وجود نداشت؟ پیرمرد حکایت ما، از جمله فعالان ملی ـ مذهبی بود که در بازداشت فلهای سال 1379 چند ماهی را در حبس و انفرادی بهسر برد و بعدتر به قید وثیقه، آزاد شد. از نیمهی سال 1380 تاکنون، او اگر قصد گریز از کشور یا هجرت داشت، چنین میکرد. چنان که برای معالجه و دیدار با فرزندش، دو سال پیش، سفری به کانادا داشت. مرد سالخورده اگر انگیزهای برای زیستن در وطن نداشت، به میهن بازنمیگشت. پس نه شائبهی فرار او مطرح بوده و نه بحث امحاء اسناد و مدارک جرم محتمل. او نیز از جملهی افراد “آزاد” به قید وثیقه بود. چرا بازجویی و محاکمه ـ حتی غیرعلنی ـ نمیشود؟ انصاف میباید که عدمرعایت ترتیبات قانونی در برخورد با مخالفان و منتقدان، گاه غیرقابل هضم مینماید.دکتر ملکی ـ ظاهرا” ـ باید برای مدتی سکوت میکرده است. بسیار خوب! اما آیا چاره (تنها چاره) بازداشت اینچنینی مرد بیمار است؟
هرگاه که در سال 79 ـ80 از شکاف در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 مرد را میدیدم که با قامتی خمیده و موی پریشان و ریش بلند، در لباس زندانی و با چشمبند، دست در دست نگهبان برای بازجویی یا دستشویی، میرفت، بر خود میلرزیدم از آنچه بر ایران میرود. مام میهن سزاوار تحمل صدای کشیده شدن دمپایی یکی از آزادگانش بر زمین خود، نبود و نیست.
بعد از چهار ماه که با مرد آزاده و چند تن دیگر از دوستان به سلول دربسته (جمعی) منتقل شدیم، در شبهای کشدار سلول، از معاشرت و موانستاش با روحانیان ارشد نظام (همچون آیتالله مرتضی مطهری) پیش از پیروزی انقلاب میگفت. بدیهی است مقایسهی وضع و موقعیت چهرههای اصلی آن خاطرات، سالها پس از تغییر نظام سیاسی، کاری بس سهمگین بود. محمد ملکی اما از ابتدای دههی 60 این اختلاف فاصله و موقعیت را بارها، و به تمامی، چشیده است؛ چه در زندگی پشت دیوارهای اوین برای نیم دهه، و چه در مشکلات کاری و اقتصادی و معیشتی و احضارها و تهدیدهای گاه و بیگاه و بازداشت سال 80. و این اختلاف موقعیت فاحش، اگر هزار علت داشته باشد، یکیاش بیشک، “بینش انتقادی” ملکی است. دوست و همراه دکتر شریعتی، تبیین و تعریف او را از روشنفکر، خوب متبلور ساخته است. دکتر ملکی از آن دست روشنفکرانی است که کوشیده “حقیقت” را قربانی “مصلحت” نکند؛ و همین تلاش سترگ، برایش بس پرهزینه بوده است؛ هزینههایی که تا امروز، و در هشتمین دهه از زندگانیاش، همچنان بر او تحمیل میشود. تحمل پیرمرد آزاده که چشم بینا و راوی صادق تاریخ سیاسی معاصر ایران است، البته برای تحریفگران حقیقت، کار آسانی نیست. چنین است که نه به سن او التفات میشود، و نه به سرطانش توجهی. مرد سالخورده خمیدهپشتتر از همهی عمر، بازداشت و روانهی حبس میشود؛ چرا که او چشم ما بود؛ چشم ما و زبان بیباک ما.
توضیح: عنوان یادداشت برگرفته از مطلب مشهور زندهیاد جلال آل احمد، در یادکرد از پدر شعر نو، نیما یوشیج است.