بعد از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران و اعلام نتایج دروغین، حرکتهای اعتراضی مردم در نقاط مختلف کشور شکل گرفت و فضای دو قطبی را در سطح جامعه باعث شد که در یک سوی آن جنبش میلیونی مردمی و در سوی دیگر عدم مشروعیت مردمی و دینی حکومت حاکم را در بر داشت. به برکت همین انتخابات پر تقلب، جنبشی در کل کشور شکل گرفت که حاصل ائتلاف تمامی اقشار جامعه از روحانیون، دانشگاهیان، زنان، جوانان گرفته تا مردم کوچه و خیابان بود.
البته در سالهای اخیر جنبش های متعددی در سطح جامعه ظهور کردند که با سرکوب و خشونت به حاشیه رانده شدند که می توان به جنبش های دانشجویی و زنان و حوادث تلخ کوی دانشگاه اشاره داشت.اما یکی از ویژگیهای بارز و برجسته این جنبش اجتماعی، رهبری آن است . رهبر کسی است که راه را نشان می دهد؛ کسی که به رهروان انگیزه و شجاعت برای پیمودن مسیر می دهد. فرقی نمی کند پیر باشد یا جوان، عارف باشد یا عامی، زن یا مرد، یک فرد یا گروهی از افراد. بیهوده نیست که در گرماگرم دفاع مقدس امام خمینی با الهام از شهامت نوجوانی بنام حسین فهمیده گفت رهبر ما آن طفل دوازده ساله است. این حرف در جای خود نه مبالغه بود و نه تعارف بلکه یک واقعیت بود. حسین فهمیده در جنگ نابرابر با دستهای نیمه خالی با تانک ها و تجهیزات پیشرفته، با میراژها و میگ ها ی پایان ناپذیر راه درست را برای دفاع از خاک میهن و هستی انقلاب به همرزمان همسال یا بزرگتر از خود آموخت. اگر تانک نداریم تا به جنگ تانک های دشمن برویم، پیکر خود را و جان شیرین خود را سپر بلا می کنیم تا میهن ما و مردم ما از دسترس دشمن دور بمانند.
عجیب انکه در انقلاب اسلامی نیز صدای انقلاب وقتی به اوج رسید که نوجوانان و دانش آموزان به صف انقلاب پیوستند. در پانزدهم آبان 1357 محمد رضا پهلوی در تلویزیون اعتراف کرد “صدای انقلاب مردم” را شنیده است در حالی که دو روز پیش از آن دانش آموزان تهرانی که به صف دانشجویان پیوسته بودند آماج گلوله ها قرار گرفتند و با مظلومیت خود سند رسوایی و بی فردایی رژیم شاه را امضاء کردند.
و حالا دوباره تاریخ در حال تکرار شدن است جوانان و نوجوانان از سالخوردگان پیش افتاده اند و رهبری جنبش را به دست گرفته اند. حالا دوباره بچه های دوازده ساله و نوجوان هستند که با مظلومیت خود توطئه ها را افشا می کنند و پرده از خودکامگی کنار می زنند. بازهم نام این قربانیان کم سن و سال است که به رهبران سالخورده و باتجربه، ایمان و عشق و انگیزه و جرات و احساس مسئولیت می بخشد تا فراموش نکنند در کجا ایستاده اند و شانه هایشان زیر بار تعهد به چه کسانی است.
از دیگر ویژگی های برجسته این جنبش میلیونی، مردمی بودن آن است. حضور مستقیم و همگانی مردم برای بدست گرفتن سرنوشت سیاسی خویش، نشان از بلوغ و پختگی این جنبش دارد. جامعه ای که نیازی به قیم ندارد و خود قادر به تعیین سرنوشت خویش است. به جرات می توان گفت که مردم ایران در طول تاریخ تا این حد مورد تحقیر و استهزاءحاکمان مستبد قرار نگرفته بودند. اما واکنش دولت دربرخورد با این جنبش آمیزه ای از خشونت و بی تدبیری بود و در تلاشی که روز به روز نومیدانه تر جلوه می کند سعی در به حاشیه راندن این جنبش میلیونی و کسب مشروعیت از دست رفته خود دارد و با حجم انبوهی از تبلیغات واقدامات قانون شکنانه، اقدام به انحراف افکار عمومی از واقعیت های موجود کرده است و درجهت تحقق اهداف سیاسی خود از هیچ ترفندی دریغ نمی کند؛ حتی اگر این ترفند تخریب شخصیتی نیروهای متعهد و دلسوز مردم چون آقایان موسوی و کروبی باشد و یا برگزاری دادگاههای نمایشی با ادعای وابستگی چهره های باسابقه سیاسی و کسانی که از مخالفان فکری یک جناح خاص می باشند به شبکه های جاسوسی خارجی، ابرو و جان و مال شهروندان و احساسات توده مردم را به بازی میگیرند. اما غافل از اینکه اینگونه اعمال نا بخردانه نتیجه عکس داشته و ارکان نظام را بیش از پیش به لرزه در می آورد و گواه آن ادامه تجمعات اعتراضی برای نشان دادن پوشالی بودن دادگاههای اعتراف گیری توسط یک دولت دست نشانده و نامشروع است.
با توجه به همین ویژگیها، پیشگامان این جنبش عظیم میلیونی در یافته اند که جنبش پیش رو نیاز به پیش قراولان فکری دارد که بتوانند با شجاعت و تدبیر راه را هموار کنند تا این جنبش با بدنه شکل گرفته اش در مسیر مستقیم حرکت کند و از همین رو تولد “راه سبز امید” را از دل این “جنبش سبز” باید به فال نیک گرفت و در راه پیروزی آن حضور فعال و هوشمندانه در عرصه سیاسی داشت. سران جمهوری اسلامی راهی جز تسلیم و تمکین به خواست مردم را ندارند و صلاح آن است که صدای “راه امید سبز” را بشنوند در غیر این صورت سرنوشتی جز سرنوشت شاه و صدام در انتظارشان نخواهد بود.