امسال سه نمایش براساس نوشته های آنتوان چخوف در تالار های مختلف تهران روی صحنه رفت. خواستگاری به کارگردانی دکتر اسماعیل شفیعی سومین آنهاست که قرار بود در چند کشور خارجی نیز به نمایش در آید اما به دلیل عدم حمایت های دولتی از این اجرا ها باز ماند.
خواستگاری
کارگردان : اسماعیل شفیعی با همکاری جاوید صحنه. نویسنده: آنتوان چخوف. ترجمه: سروژ استپانیان. طراح صحنه و لباس: نورایر ناظاریان. موسیقی متن: فردین خلعتبری. بازیگران: مهدی رضاخان، مهدی زمین پرداز و مه لقا باقری.
داستان یک مراسم خواستگاری که چخوف به زیبایی آن را به لحظاتی شاد و کمیک بدل می کند. زندگی عادی که خود انسان ها مسبب خنده ها و مطایبه های آن هستند.
کمدی زندگی
آنتوان چخوف نامی آشنا و بی بدیل در عرصه ادبیات نمایشی است. هرگونه تحلیل بر نمایشنامه های او با توجه به نقد هایی که در سراسر جهان نوشته شده می تواند تکرار مکررات باشد. این اتفاق در حوزه اجرای آثار او نیز رخ می دهد. اگر کارگردان نتواند زبانی تازه را برای شخصیت ها و داستان چخوف بیابد راه را در اجرا به بیراهه برده است.
نمایشنامه های چخوف از نوعی روح زندگی سرشار است که می توان آنها را در غم انگیز ترین دقایق هم دوست داشت. نوعی ناتورالیسم در آنها جاری است که گویا هر آن می تواند آینه ای برابر خود ما باشد. این نگاه نه تنها در تراژدی های او که در کارهای کمدی اش هم نمایان است.
استانیسلاوسکی دوست و یار دیرینه چخوف هم با تاکید بر این مسئله این نمایشنامه ها را روی صحنه می برد. اصولا یکی از پایه های نگره استانیسلاوسکی در زمینه بازیگری بر پایه توجه به اجراهای نمایشنامه های چخوف بوده است.
دکتر اسماعیل شفیعی در بازخوانی نمایشنامه خواستگاری تغییراتی را در نوع خوانش انجام داده که در نوع خود جای تامل دارد. او سعی کرده از این متن اجرایی را پیش روی تماشاگر بگذارد که شاید جنس کمدی اش تا اندازه ای با آنچه چخوف در متن پیشنهاد می دهد متفاوت باشد. این تغییر در اجرا به نوعی سبب می شود این شائبه پیش آید که تحلیل کارگردان از متن اشتباه بوده است اما به هر حال این پنجره را به سوی مخاطب می گشاید تا بتواند تحلیل تازه ای را از کار ارائه دهد.
شاید در نگاه اول به صحنه نمایش تارعنکبوتی که عرض صحنه را فرا گرفته تماشاگر را به یاد کارهای سورئالیستی بیاندازد. چیزی که با روح متن چخوف تفاوتی به اندازه میلیون ها سال نوری دارد. اما در عمل این تارعنکبوت نه تنها به روح متن ضربه نمی زند بلکه بستری را فراهم می آورد تا بتوانیم از لایه رویی شخصیت ها گذشته و به ذهن آنها رسوخ کنیم. شفیعی مقداری شخصیت ها را از اندازه های خود در متن خارج کرده و به آنها روحی کاریکاتوری می بخشد. بنابراین کمدی موقعیت در نمایش به کمدی رفتارها تغییر شکل می دهد. شفیعی قصد دارد به واکاوی و چرایی انگیزه رفتاری این شخصیت ها بپردازد.
اما آنچه در این میان اندکی متناقض به نظر می رسد شیوه ای دوگانه است که پیشنهاد کارگردان با تصویر سازی های او ارائه می دهد. عمده اشکال از این نقطه بر پیکره اثر وارد می شود و نه نوع بازخوانی آن.
رفتار و حرکات در این اجرا منشی بیرونی به خود می گیرند. از نوع رفتاری که بیشتر برای اجرای متن های مولیر با آنها رو به رو هستیم. این حرکات بیرونی توجه تماشاگر را به پیگیری پیرنگ داستان متوجه می کند و از بار درون گرایی متن می کاهد. شاید در بسیاری از فصل های نمایش نیاز به سکوت و تامل بیشتر بر کنش ها و واکنش ها دارد که کارگردان با هیاهو و سر و صدا از کنار آنها می گذرد.
آنچه به نظر می رسد در این اجرا دستخوش بی توجهی شده آرامشی است که در متن های چخوف وجود دارد. بازیگران دائم دیالوگ های خود را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند. تماشاگر نیز در این راستا به دلیل تعدد شکل های گرافیکی فیزیک بازیگران و توجه به آنها بیشتر جلب این گرافیک ها می شود و چون صحنه بیشتر شلوغ بوده شاید بعد ها که قصد فکر کردن به نمایش را داشته باشد تا حدود زیادی زمان هایی را که نیاز به یاد آوری دارد در ذهن از دست بدهد.
بازیگران نمایش نیز سعی می کنند رفتارهایی بیشتر امپرسیونیستی داشته باشند. این مسئله شخصیت ها را دچار تالمات روحی نشان می دهد. تالماتی که به شکل مستقیم بر زندگی آنها تاثیر می گذارند و بیشتر حرکات و رفتار های آنها ناشی از همین تالمات به شمار می آید.
این نکته نیز می تواند خوانشی موثر از سوی شفیعی باشد اما در عمل به دلیل نوع اجرا این تفکر نیز درونی نمی شود و تنها در حد اشاره طراح صحنه در قالب آن تارعنکبوت باقی می ماند.
اسماعیل شفیعی در مواجهه با متن چخوف ایده های اجرایی جالبی را طراحی می کند. اما این ایده ها به مرحله اجرا که می رسند گهگاه یکدیگر را نقض می کنند.