رویارویی فرهنگ ها یک عبارت زشت است

نویسنده

marjanesatrapi515.jpg

مارکوس روت

“فرهنگ یک قاموس جهانی است.” فیلم انیمیشن “پرسپولیس” که از روی کتاب های مصوری به همین نام ساخته شده در شصتمین جشنواره سینمایی کن جایزه هیأت داوران را به خود اختصاص می دهد. مرجان ساتراپی، کارگردان این اثر، پیام جهانی فیلم خود را که صرفاً به جامعه ایران محدود نمی شود عنوان می کند.

چه انگیزه ای سبب شد تا کتاب های مصور پرسپولیس را به صورت فیلم درآورید؟

یک انگیزه جنسی. نه! شوخی را کنار بگذاریم. یک تهیه کننده به ما پیشنهاد داد تا فیلمی از آن بسازیم. من و ونسان پارونو، کمک کارگردان این فیلم، ماجرا را ساده گرفتیم، انگار که یک اسباب بازی به دو کودک داده اند. نمی دانستیم کار را باید از کجا شروع کنیم. دوست داشتیم کاری را آغاز کنیم که تجربه آن را نداشتیم و به همین دلیل این فرصت را ازدست ندادیم. من یاد گرفتم که چگونه باید با 100 نفر کار کنم و همین باعث شد تا ویژگی اجتماعی بودن در من بیشتر شود.

می توانستید یک فیلم واقعی درست کنید. چرا انیمیشن را انتخاب کردید؟

خواستیم انتزاعی بودن کتاب ها و دکور آنها را حفظ کنیم و به علاوه نخواستیم داستان مردمی را بسازیم که در کشوری دور زندگی می کنند و شیوه زندگی شان برای بیننده ملموس نیست. ما می خواستیم هر شخصی بتواند پرسوناژهای داستان را بشناسد. “پرسپولیس” داستان بزرگسالان است، ولی کودکان نیز می توانند آن را ببینند. به عنوان مثال، انقلاب فرهنگی در ایران و چین به یک صورت روی داده. در این فیلم مسایل زیادی وجود دارد که همگی به موازات یکدیگر پیش می روند.

آیا تبدیل تصاویر نقاشی شده به یک فیلم انیمیشن کار سختی است؟

یک کتاب مصور خوب الزاماً نمی تواند یک فیلم خوب باشد، زیرا زبان و نقل داستان دو مقوله جدا از یکدیگرند. در ساخت یک فیلم، به هیچ وجه نمی توان از یک کتاب مصور به عنوان یک استوری بورد استفاده کرد. در کتاب مصور، خواننده فعال است، زیرا او باید تجسم کند که بین دو تصویر چه می گذرد. در سینما، بیننده غیرفعال است: او را روی یک صندلی قرار می دهند و روند و ریتم خاصی را به او تحمیل می کنند. پس انتقال تصاویر کتاب مصور به انیمیشن ایده خوبی نیست. باید از کتاب مصور فاصله گرفت و کاملاً جدا شد، باید از وسایل استفاده کرد و یک چیز جدید ساخت. این فیلم جدا از کتاب های مصور است. به همین دلیل ما کتاب ها را کنار گذاشتیم و به صورت دیگری عمل کردیم.

شما زمانی که کودک بودید، شخصیت نافرمانی داشتید. آیا امروز نیز به همان صورت هستید؟

در روزگار فعلی، یک عقیده شخصی و فردی با شورش و نافرمانی یکسان شمرده می شود. حال آنکه من فکر نمی کنم شخصیت سرکشی داشته باشم. بیشتر فکر می کنم دل مشغولی اصلی ام در زندگی این است که به گربه و گل هایم برسم. درواقع باید بگویم که گوسفند نیستم تا کورکورانه از ایدئولوژی ها تبعیت کنم. من دگراندیشان و روشنفکرانی مانند ریموند آرون راکه از سارتر نیز برتر بود تحسین می کنم. در این سال ها، مردم فهمیده اند که نسبت به سارتر اشتباه کرده اند، زیرا او از حکومت استالین تعریف و تمجید بسیاری می کرد و به همین دلیل مورد تشویق همگان قرار می گرفت. درحالی که آرون با دوگل همکاری می کرد و با جنگ الجزایر و حکم اعدام مخالف بود، زیرا یک عقیده شخصی داشت.

به نظر شما قدرت سینما و هنر چگونه است؟

یک هنرمند باید متواضع باقی بماند. فیلم من یک نقطه نظر شخصی دارد، ولی سیاسی نیست. درواقع این فیلم یک تراکت نیست که فردا بتوان آن را دور انداخت. من هیچ چیزی را به اهتزاز در نیاورده ام و هیچ گونه شعار انقلابی نیز سر نداده ام. اگر از نظر شخصی سرخورده و دلزده به نظر می رسم، ولی به عنوان یک هنرمند به فرهنگ و تعلیم و تربیت اعتقاد دارم. فرهنگ یک قاموس جهانی است که از طریق آن می توان ایجاد گفتمان کرد. به نظر من، هیچ گونه اختلاف و رویارویی فرهنگی وجود ندارد. این “رویارویی فرهنگ ها” یک عبارت زشت است. زیرا ما هر یک متفاوت از دیگری هستیم و اختلافات ما فقط به صورت حرف است و در عمل این طور نیست. مشکل زمانی به وجود می آید که از قاموس مشترکی تبعیت نکنیم و منبع و مرجع یکدیگر را به رسمیت نشناسیم. فرهنگ یک مقوله “اضافه بر سازمان” نیست، بلکه با ارزش ترین دارایی ماست.

این فیلم نشان دهنده چه خصوصیتی از روحیه شماست؟

اینکه دوست دارم یک داستان جامع تعریف کنم. در کن، فهمیدم که هیپی هستم، زیرا در مصاحبه ها فقط از تساهل، عشق و صلح حرف می زدم. سؤال اصلی من این است: چگونه شد که اشخاصی مانند ونسان و من که بسیار فردگرا و دلسرد هستیم، در راه ساخت فیلمی درخصوص صلح، عشق، تساهل و بردباری گام برداشتیم؟ فکر می کنم با این کار به یک نیاز پاسخ دادیم. اصل شگفت انگیز و در خور ستایش بشریت پس از دوره رنسانس به وجود آمد، ولی سپس از بین رفت. امروز نیاز به بشریت بیشتر از گذشته احساس می شود. امروز می توان مرزهای بین شمال و جنوب، شرق و غرب، مسلمان و مسیحی را مشاهده کرد؛ انگار که حماقت، تعصب و شرارت به یک کشور و به یک نژاد خاص تعلق دارد. تعصب یک فرد یهودی، مسلمان، بودایی یا مسیحی یک چیز است و با یکدیگر فرق ندارند. نگرانی و دغدغه خاطر من از ساخت این فیلم نیز از همین جا ناشی می شود.

آیا شما به دیگر فیلمسازان ایرانی مانند سمیرا مخملباف که خطراتی در ایران تهدیدش می کند نزدیک هستید؟

من یک فرد دو فرهنگی هستم، ایرانی و فرانسوی، و ونسان فرانسوی است. ما یک فیلم فرانسوی ساخته ایم. در نتیجه برخلاف فیلمسازان ایرانی، در نقل داستان به صورت ظاهری عمل کرده ایم. نه بین من و سمیرا مخملباف و نه عباس کیارستمی هیچ ارتباط خویشاوندی وجود ندارد، تنها ارتباط ما این است که اهل یک کشور هستیم.

در کار شما یک مبحث آموزشی برای بزرگسالان و کودکان وجود دارد. شما از فیلم خود چه انتظاری دارید؟

باید در زندگی حداقل قدری درستکاری و شرافت وجود داشته باشد و باید در کارهای خود روراست باشیم. باید به آنچه که واقعاً هستیم گردن نهیم و در برابر دیگران جبهه نگیریم. فقط به این طریق است که می توانیم با هم و در کنار هم زندگی کنیم. مهم ترین امید و انتظار از فیلم “پرسپولیس” این است که وقتی بیننده از سینما خارج می شود با خود بگوید: “ممکن بود که این داستان خود من باشد.”

خطری که در روزگار ما تهدیدکننده به نظر می رسد این است که با ضدبشری جلوه دادن برخی از مردم به وسیله ایده های انتزاعی مانند “مسلمان برابر است با تروریست”، ما فراموش می کنیم که اینها انسان هستند! در نتیجه بمباران و کشتن آنها بسیار ساده به نظر می رسد، زیرا در نظر ما، آنها ضدبشر هستند. اکنون می بینیم که به طور روزانه 300 عراقی کشته می شوند و ما هم کوچکترین توجهی نمی کنیم، زیرا این تصاویر بخشی از زندگی روزمره ما شده است. ولی اگر به خود بگوییم که ممکن بود ما به جای این افراد باشیم، داستان کمی سخت تر می شود و تجربه کردن سرنوشت آنها برای ما غیرممکن به نظر می رسد. آنها نیز درست به مانند ما خانواده دارند، به موسیقی گوش می دهند، آرزوها و رؤیاهایی در سر دارند. اگر خواسته باشم پیامی را در این فیلم منتقل کنم، پیام من این است.

منبع: کوریه انترناسیونال، 19 ژوئیه 2007

مترجم: علی جواهری