گفتگوبا محسن محسنی نسب کارگردان فیلم “کریستال”
ما در اسلام زندان نداریم، اما در جمهوری اسلامی داریم!
محسن محسنی نسب، کارگردان “کریستال” که به تازگی روی پرده آمده، معتقد است مقررات قضایی مربوط به امور زندانیان در کشور کامل و جامع نیست و مولد مشکلات زیادی برای این قشر پس از آزادی آنهاست. به همین دلیل این موضوع را به عنوان یک تریلوژی کار کرده است که اولین فیلم از این سهگانه هماکنون به نمایش در آمده و دومی هنوز به اکران نرسیده و سومی هم هنوز یک فیلمنامه است. با او گفت و گوی کوتاهی داشتیم که پیش روی شماست:
چرا فاصله تولید تا اکران “کریستال” این همه زیاد است؟
بخشهایی از این فیلم پس از ساخته شدن باید اصلاح میشد و اعمال همین تغییرات زمان برد.
وارد جزئیات نمیشوید؟ چه نوع اصلاحاتی؟
به هر حال سلائق متفاوت است و نگاه وزارت ارشاد هم این بود که بخشهایی از فیلم حذف شود و من هم به خیلی از این موارد راضی نبودم و در واقع رسیدن به یک تفاهمنظر به طول انجامید. ضمن اینکه در مدت اخیر با تورم اکران هم رو به رو بودهایم.
ایده دغدغههای سه زندانی در یک فرصت کوتاه مرخصی، از کجا به ذهن شما رسید و چطور آن را پردازش کردید؟
جامعه ما با یک مشکل اساسی رو به روست و آن اینکه سیستم زندان و زندانیهای ما با منطق و استانداردهای جهانی منطبق نیست. ما در اسلام زندان نداریم، اما در جمهوری اسلامی داریم. به همین دلیل مسؤولان نمیتوانند اداره زندان را بر اساس قوانین جمهوری اسلامی تدوین کنند. به عبارت دیگر زندان از یک جامعه غیر اسلامی آمده است و برای اسلامی اداره کردن آن با مشکل مواجه هستیم. ما کسی را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده است به زندان محکوم می کنیم و او بعد از آزادی و تاوان پس دادن تازه مشکلاتش شروع می شود. اگر می خواهد جایی کار کند از او برگه عدم سوءپیشینه طلب می کنیم و گذشته از آن افراد جامعه هم با او به نیکی رفتار نمی کنند. کسی که یک دوره از زندان را گذرانده است، حتماً متنبه شده است، اما مردم از او دوری می کنند. بنابراین به طور طبیعی اتفاقی که رخ می دهد این است که او برای معاشرت به سراغ آدمهایی می رود که او را آدم بدی تلقی نکنند و این افراد آدمهایی از جنس خودش هستند که شاید هنوز در اندیشه شرارت باشند. در این شرایط این خود جامعه است که او را مجبور به انجام کار خلاف می کند. این روندی است که متأسفانه در سیستم قضایی کشور ما وجود دارد.
رسیدن به این نقطه نظر درباره این مسئله اجتماعی هم جزو تجربیات شماست؟
چند سال قبل خودروی شخصی من به سرقت رفت و من خواهش کردم که سارق به زندان نرود. او جوانی بود که از یکی از شهرستانهای غربی به تهران آمده بود و من با خودم فکر کردم به بند افتادن او مشکلی را حل نمی کند و ممکن است آنجا با افرادی آشنا شود که شایسته نباشند و زندگی اش به نابودی برسد. همانجا بود که ایده این فیلم در ذهنم جرقه خورد و برای پرداخت آن هم به زندانهای زیادی سر زدم.
چرا اسم اولیه آن “ آن سوی پرچین” را تغییر دادید؟ به نظرم مرتبطتر از واژه کریستال بود؟
من فیلمنامه را هم به اسم آن سوی پرچین نوشتم، اما بعد متوجه شدم یک برنامه تلویزیونی با همین عنوان از شبکه دو پخش می شود و اتفاقاً مربوط به گروه کودک هم بود که هیچ ربطی با فیلم من نداشت. به همین دلیل به خاطر دوری از این شباهت نام کارم را به “کریستال” تغییر دادم.
و حالا این اسم از کجا آمد و چرا انتخاب شد؟
هر کس فیلم را به تماشا بنشیند، متوجه علت این انتخاب خواهد شد. کریستال ماده ای است که وقتی نوراز آن عبور می کنند، میشکند و به طیفهای مختلف(منشور) منتج میشود. باز هم تأکید دارم که با تماشای کار، سؤالهای مربوط به این موضوع پاسخ داده می شود.
درباره کستینگ و انتخاب آنها صحبت کنید. فهرست اسامی، گویای بازیگران گیشهای است که چندان هم پولساز نبودهاند.
انتخاب بازیگر برای من همواره بر اساس تناسب فرد با نقش شکل گرفته است. این عادت از همان دورانی که “یاسهای وحشی” را می ساختم نیز با من بود. در آن کار هم آقای ورزشکاری به نام میررفیعی بازی کرد که این فیلم اولین تجربهاش بود. آقایان جعفر دهقان و جواد هاشمی هم بازیگران گیشه به حساب نمیآیند ولی آن فیلم، فیلم خیلی پرمخاطبی شد. کسانی هستند که به غلط به عنوان سوپراستار مطرح شدهاند و برای همین غلط بودن هم دلیل دارم. برای مثال در همین جشنواره اخیر بازیگری داشتیم که از جشنواره قبلی سیمرغ گرفته بود، ولی در این جشنواره یک بازی در حد یک فرد آماتور داشت. یک بازی خام و غیرحرفهای. من با بازیگرانم مثل یک نابازیگر رفتار می کنم و اساساً معتقدم پیش می آید که یک بازیگر سوپراستار هم گاهی در حد یک نابازیگر ظاهر شود. به همین دلیل افرادی را بر سر کارم نمی آورم که ادعای سوپراستاری داشته باشند و بر اساس همین ادعا در کار با مشکل مواجه شوم. اگر دقت کنید بازی بازیگران من در این فیلم از کارهای قبلی آنها درخشانتر است. برای مثال مهدی سلوکی به نظرم بهترین بازی خود را در “کریستال” ارائه داده است. دانیال بازی خشکی داشت و قبل از فیلم من تنها دو فیلم کار کرده بود و من برای منعطف کردن او با مسائلی مواجه شدم، اما خوشبختانه در پایان کار آن نتیجهای که می خواستم حاصل شد. واقعیت این است که من اگر بازی های قبلی او را دیده بودم انتخابش نمی کردم، اما الان از کار او رضایت دارم و این خوشنودی با زحمات هر دوی ما حاصل شد.
شما انیمیشن خواندهاید و با مرور کارنامهتان علاقه به اکشن و ژانر اجتماعی هم دیده میشود. بیشتر به کدام سمت گرایش دارید؟
قطعاً ژانر اجتماعی. من از فیلمسازانی هستم که کارم را با فیلم کوتاه شروع کردم. 14 سالم بود و از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان با استادی ناصر زراعتی پا به عرصه سینما گذاشتم و اولین فیلمم را هم همان موقع ساختم. بعد از انقلاب هم وارد دانشکده صدا و سیما شدم و چند فیلم را برای همین سازمان ساختم. سال 70 اولین فیلم سینمایی ام را کار کردم و سال 72 هم “سپیدیار” را ساختم که هیچ وقت توفیق اکران را پیدا نکرد و…. بعدها با آقای عالی پیام هم فیلمی کار کردیم که نوشته آقای مرادی کرمانی بود. آخرین فیلمم هم “شانه دوست” است که هنوز به نمایش در نیامده است.
گویا آن فیلم هم با موضوع زندانیان ساخته شده و این علاقه شما را به مضامین اجتماعی تلخ نشان میدهد؟
من تصمیم داشتم یک سهگانه درباره آدمهای زندان بسازم. یک فیلم درباره مردهای زندانی که همین “کریستال” است. یک فیلم درباره زنهای زندانی که “شانه دوست” است و یک فیلمنامه هم با نام “کندو” دارم که موضوع آن کودکان کانون اصلاح و تربیت است. “شانه دوست” هم در مورد دو زن زندانی است که یک روز از زندان آزاد می شوند و تلاششان بر این است که دیگر خلاف نکنند. آنها آزادی مشروط دارند، اما درگیر ماجراهایی میشوند که از پیامدهای حضور زنانی با این ویژگی در اجتماع است. سؤال من که در تمام این ساختهها مطرح می شود، این است که چرا جامعه ما شرایط را برای افرادی که از زندان رها شدهاند فراهم نمیکند تا مثل یک انسان موجه در اجتماع به زندگی ادامه دهند و دیگر مجبور به خلاف کردن نباشد. گذشته از آن مناسبات اجتماعی بین زنان و مردان هم در ساختههای من مد نظر هست. در مورد “شانه دوست” اینطور گفته می شود که این فیلم یک فیلم ضدزن است. در مقابل خیلی از خانمها هم بعد از دیدن فیلمم با تشکر از من عنوان میکنند که واقعیترین فیلم در مورد زنان را به تماشا نشستهاند.
اولین نمایش فیلمتان هم در زندان بود و برای جمعی از زنان در بند. اینطور نیست؟
بله. ای کاش در همان نمایش یک دوربین برده بودم و ریاکشنها را ضبط می کردم. تماشاگران حدود ده دقیقه پس از پایان فیلم آن را ایستاده تشویق کردند. فیلم را برای دو هزار نفر مرد و دو هزار نفر زن در سانسهای جداگانه نمایش دادیم و خیلی از آنها حتی به گریه افتادند و ارتباط خوبی با فیلم برقرار کرده بودند. فکر میکنم کسانی که سابقه زندان داشته باشند حرف فیلمساز را از تماشای فیلم درخواهند یافت.
حرف دیگری مانده…؟
الان در شرایط بحران اکران به سر میبریم و من هم فیلمم راکاملاً مستقل و با سرمایه صد در صد بخش خصوصی ساختم و به خاطر نوع موضوعی که داشت نمیتوانستم از کمکهای دولتی بهرهمند باشم. خودم و آقای امید امیدی این فیلم را ساختیم و نگاه من هم به عنوان کارگردان یک نگاه گیشهای نبود و تنها می خواستم چنین دغدغههایی را مطرح کنم. من یک مشکل اجتماعی را مطرح کردم و حق بود اگر یک بخشی دولتی و فرهنگی برای آن سرمایهگذاری کند. خوشبختانه ری اکشن تماشاچیان خیلی خوب بوده است و من احساس غرور می کنم. خواسته من این است کسانی که خود را فرهنگی به حساب می آورند به تماشای این فیلم بنشینند و از نیت من که در این اثر گنجانده شده با خبر شوند.
منبع: وبلاگ محسن محسنی نسب