زنده باد ایران، البته انفرادی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

امروز بچه های تیم ملی گل کاشتند. یعنی واقعا گل کاشتند و با دو مدال طلای کشتی و وزنه برداری، یک مدال نقره وزنه برداری و از همه مهم تر مدال نقره احسان حدادی برای پرتاب دیسک، هم مردم دردکشیده کشور را خوشحال کردند، هم موقعیت ایران را در رده بندی مدال های المپیک به جایگاه عالی یازدهمین کشور رساندند. فعلا مدال های کشتی فرنگی را گرفتیم و بعد از چهل سال که در کشتی فرنگی مدال المپیک نگرفته بودیم، یک دفعه شدیم بهترین تیم کشتی فرنگی جهان. وزنه برداری هم که کلا مال خودمان است و در فوق سنگین دو مدال طلا و نقره گرفتیم. در دو و میدانی هم که هیچ وقت اصلا از مدال و این حرفها خبری نبود، یک مدال تمیز در پرتاب دیسک گرفتیم. هنوز کشتی آزاد که تخصص ایران است و تکواندو این ها مانده.

ولی خودمانیم، چرا در ورزش های جمعی با اینکه ورزشکاران درجه اول داریم، نمی توانیم بالا برویم و مثل ورزشهای انفرادی بدرخشیم؟ مثلا همین فوتبال که دو سه دوره جام جهانی و جام ملت های آسیاست که دائم به در بسته می خوریم و تیمی که ده سال قبل حداقل ده بازیکن درجه اول داشته و آقای گلی جهان مال ما شد، به چه دلیل ناموفق می ماند؟ یا همین تیم والیبال و بسکتبال که در هر دو رشته تیم های خوبی داریم. به نظرم در متن این ورزش ها مشکلی نداریم. یعنی هم بازیکن خوب داریم، هم مربی داریم، هم سابقه داریم. ورزش هم که تاریخ نیست کسی بگوید سه هزار سال قبل اهمیت زیادی داشتیم و حالا تمام شد، ما همین ده پانزده سال قبل رفتیم جام جهانی و سه بازی عالی با آلمان و یوگسلاوی و آمریکا گرفتیم و نتیجه بازی ها آبرومندانه بوده. چطور می شود که در ده پانزده سال دنده عقب می رویم و به جای اینکه وقتی صد متر جلو می رویم، سال بعد دویست متر جلو برویم یک دفعه پنجاه متر می رویم عقب؟

جوابش خیلی سخت نیست. فقط به این سووال پاسخ بدهیم که یک بازیکن خوب و با قدرت در فوتبال برای اینکه قهرمان بشود، چکار باید بکند، و بازیکنی در وزنه برداری اگر قهرمان بخواهد بشود باید چه کند؟ مثلا همین اردبیل. یکی مثل علی دائی از آن بیرون آمده، یکی مثل حسین رضا زاده. علی دائی هر روزبا همه دعوا دارد و هزار تا مشکل، رضازاده شده مربی وزنه برداری و دارد کارش را می کند.

 

اگر یک قهرمان فوتبال ایران بخواهد پیروز شود باید چه کند؟

اول: باید خوب بازی کند، وقتی خوب بازی کرد، مورد توجه قرار می گیرد و به عنوان ستاره شناخته می شود، مثل علی دائی، خداداد عزیزی، علی کریمی و غیره.

دوم: وقتی بازیکن فوتبال خوب بازی کرد، نامش شناخته می شود، بعد بقیه اعضای تیم به او حسودی می کنند و می خواهند پوزش  را بزنند، در نتیجه مربی دائم او را روی نیمکت می نشاند یا بقیه او را می گذارند کنار.

سوم: فرض کنیم اخلاق این فوتبالیست خوب بود، و اصلا هم مهم نیست که در همه دنیا ورزشکاران موفق مثل رونالدو یا ریبری ممکن است اخلاق گندی داشته باشند، ولی در ایران فوتبالیست باید اخلاق خوبی هم داشته باشد و رضایت همه مربی ها را هم کسب کند.

چهارم: فرض کنیم یک فوتبالیست بسیار خوش اخلاق بود و موفق شد تیمی بسیار عالی درست کند و همه تیم شد درجه یک، تازه دعوای مربی ها شروع می شود. اول مربی های حزب اللهی می خواهند تیم غیرتی باشد، مربی های ملی می خواهند تیم وطن دوست باشد، مربی های خارجی هم نمی فهمند چرا کسی مثل خداداد عزیزی دائم عصبانی می شود، در نتیجه یکی کریمی را می گذارد کنار، یکی عزیزی را.

پنجم: فرض کنیم تیم ملی خوب بود، مربی اش هم عالی بود. تازه صدا و سیما و مطبوعات شروع می کنند پدر تیم را در می آورند. یکی دائم به اعضای تیم بدوبیراه می گوید، یکی دیگر هم مسابقات شان را پخش نمی کند.

ششم: فرض کنیم هم باز یکن خوب بود، هم مربی، هم رسانه ها طرفدارش بودند، یک دفعه تیم ملی می شود محبوب همه مردم، در نتیجه یک روز رئیس جمهور سرزده وسط اردوی تیم ملی می رود، یک روز رئیس مجلس با آنها عکس می گیرد، یک روز رهبر می خواهد با آنها نماز جماعت بخواند، در نتیجه اول مردم به آنها فحش می دهند، بعد روزنامه ها، بعد همه با هم دعوای شان می شود و تیم از بین می رود.

هفتم: فرض کنید هم تیم و بازیکنان خوب بودند، هم سیاستمداران و و رسانه ها تیم را ضایع نکردند، تازه می شود تیمی با چهره هایی محبوب و مورد قبول رسانه ها و سیاستمداران و مردم. با آدم محبوب در ایران چه می کنند؟ او را تبدیل می کنند به چهره تبلیغاتی. یک روز این می خواهد انتخاب شود، آن یکی هم رقیب اوست. ورزشکار بدبخت هم یا باید سبز باشد و دستبند سبز ببندد، یا طرفدار سیاه ها باشد و به او بگویند یار کودتاچی ها. بعد هم طرف یا از تماشاگر فحش می خورد، یا از تیم بیرونش می کنند.

هشتم: اصلا فرض کنید بازیکن مجبوب با بازی های عالی هیچ حاشیه سیاسی نداشته باشد و همه چیزش رو به راه باشد، این آدم نه باید مهمانی برود، چون فردا نصف مردم ایران عکس اش را در حال قردادن برای هم ای میل می کنند، نه باید مست کند، چون فردا پلیس او را می گیرد و فدراسیون اخراجش می کند، نه می تواند شلوار لی تنگ بپوشد، نه می تواند سبیل و مویش را این مدلی و آن مدلی بگذارد. حتی نمی تواند زن بگیرد، به محض اینکه زن گرفت فیلم عروسی اش را همه جا بلوتوث می کنند و فدراسیون پدرش را در می آورد.

نهم: فرض کنید یک فوتبالیست خوب تصمیم بگیرد برای اینکه از شر همه این حواشی راحت شود، برود در آلمان یا انگلیس فوتبال بازی کند. این بهترین راه است، بازی هایش را در خارج می کند، بازی های ملی را هم در تیم ملی است. چه چیز بهتر از این. ولی مگر به این سادگی است؟ بازیکن ایرانی هر جای دنیا که باشد صدا و سیما مواظب همه رفتارش هست. اگر با سفارت ایران رابطه داشته باشد، ایرانی ها حیثیت برایش نمی گذارند، اگر هم با جمع ایرانیان رابطه داشته باشد، سفارت آبرو برایش نمی گذارد. اگر نماز بخواند و برود دعای کمیل به او بد و بیراه می گویند، اگر در میهمانی قر بدهد و دوست دختر داشته باشد، باید فاتحه تیم ملی را بخواند. تازه، فرض کنیم از همان اول برود توی جعبه و در تمام مدت بیرون نیاید، از همان روزی که رفت خارج، همه آنها که داخل هستند می شوند مخالف او، همه آنها که خارج هستند می شوند لژیونرها، همه آنها که داخل هستند می شوند بچه داخلی های عقده ای. بالاخره یک داغ لعنت به طرف می خور د.

دهم: اصلا فرض می کنیم هیچ کدام از اینها را نداشته باشد، درست بازی کند، نه سیاسی باشد، نه اهل قرتی بازی، نه اهل دینداری، نه اهل معروف شدن و همه اینها، یعنی بکلی بی حاشیه باشد و در مدت بازی در تیم های داخل و خارج پول درآورده باشد و نصف پولش را هم داده باشد برای درست کردن مدرسه یا کمک به سرطانی ها یا درست کردن مسجد یا مداوای بیماران، ولی بقیه پول چی؟ بالاخره پانصد میلیون پول باقی مانده اش را می خواهد چه کند؟ اگر خانه بخرد می گویند بساز و بفروش است، اگر مغازه درست کنند می گویند بنگاهی و ماشین فروش است، اگر فیلم تبلیغاتی بازی کند، همان طور که همه فوتبالیست های دنیا فیلم تبلیغاتی بازی می کنند، همه به او بد و بیراه می گویند که طرف خودش را فروخته. اگر از گدایی بمیرد و از دولت وام بگیرد، می گویند مزدور است. اگر اصلا پول نگیرد می گویند ریاکار و حقه باز است. بابا جان، اصلا اگر ما نخواهیم قهرمان بشویم چه کسی را باید ببینیم؟

یازدهم: حالا، دور از جان، بلا به دور، فرض کن هیچ کدام از این اتفاقات نیافتد. همه چیز درست و منطقی پیش برود و این بازیکن فوتبال درجه یک ما، مطلقا هیچ عیبی نداشته باشد. اصلا فرض کن هیچ مشکلی در بیرون خودش نداشته باشد. تازه خودش با خودش مشکل پیدا می کند. اگر داخل ایران باشد، می خواهد برود توی تیم های جهانی. اگر برود توی تیم های جهانی و موفق باشد، بعد از شش ماه دلش برای وطن تنگ می شود و بایرن مونیخ را می فروشد به شموشک نوشهر. اگر برود به شموشک نوشهر همه تیم به چشم کسی که قبلا آلمان بوده، به او بد نگاه می کنند. اصلا فکر کن طرف تمام عمرش در انگلیس گذشته و اولین بازی اش را در نوجوانان منچستر یونایتد بازی کرده، یک دفعه تمام مسوولین ورزشی و سیاسی و مجلس و تاریخ نویسان و روزنامه نگاران ورزشی کشف می کنند که یک جواهر ایرانی و یک شکوفه نوشکفته در انگلیس است، این قدر سراغ او می روند و به او در باغ سبز نشان می دهند و هر کسی بدون اینکه قدرت داشته باشد، به او وعده می دهد و او را به تیم ملی دعوت می کند که بالاخره طرف مثل فریدون زندی می آید ایران که فوتبال بازی کند. به محض اینکه رسید، پدرش را در می آورند و کاری می کنند که نه بتواند در ایران بازی کند، نه بتواند به خارج برگردد.

دوازدهم: اصلا همه اینها را ول کنید. بازیکن ما بازیکنی محبوب در فرانسه است، نه به ایران برمی گردد، نه درگیر حواشی ایرانی بودن می شود. مگر به این سادگی است؟ یک روز خاتمی می شود رئیس جمهور و همه دنیا به روی ایرانی ها می خندند، آن بدبخت هم فکر می کند علی آباد شده جامعه مدنی، گول می خورد و به وطن برمی گردد. دو سال بعد خاتمی می رود کنار و یک دفعه جمهوری اسلامی می خواهد برگردد به وسط انقلاب سی سال قبل، طرف می خواهد بماند نمی تواند، نه که خودش نخواهد بماند، نمی گذارند بماند. وقتی هم که ایران بشود بد و سیاه و تلخ، طرف اگر صد سال قبل هم از ایران رفته باشد، همه جای دنیا همان ایرانی است. هم باید چوب در ایران نبودن را بخورد و یک دفعه از همه جا بایکوت شود، هم پیاز خارج از ایران بودن را بخورد و نتواند در ایران موفق شود. حالا، فکر می کنید چرا در کار تیمی ورزش موفق نیستیم؟

 

فرض کنید یک کشتی گیر می خواهد قهرمان شود، باید چه کند؟

اول: خیلی به کشتی فکر نکند اما  با اسرائیل مسابقه ندهد، مدالی اگر گرفت از همان روی تشک بدهد به حراستی ها که نام مستعارشان هست جانبازان و یا هدیه کند  به احمدی نژاد، یا شهامت کند و طی یک عملیات انتحاری بدهد به  مادرش، موقع کشتی هم هی بگوید یا علی. همین.