چپ اسلامی و میرحسین موسوی

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

میرحسین موسوی از 7 آبان 1360 تا شهریور ماه 1368 نخست وزیر و رئیس دولت جمهوری اسلامی بوده است، ‏وی به همراه اکبر هاشمی رفسنجانی، سید احمد خمینی، موسوی اردبیلی و موسوی خوئینی، متنفذ ترین و قدرتمند ترین ‏چهره های سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی در دهۀ شصت محسوب می شدند.‏

رمز اقتدار میرحسین موسوی البته چیزی نبود جز تبعیت بی چون و چرایش از آیت الله خمینی و در نتیجه حمایت تام و ‏تمام آیت الله خمینی از دولت وی؛ به عنوان مثال در مهرماه سال 64 میرحسین موسوی تنها با حمایت بی دریغ آیت الله ‏خمینی بود که موفق شد بر مخالفین و منتقدین پر تعداد خود در مجلس دوم غلبه کند، مثالهایی از این دست بسیار است. ‏میرحسین نماد و نمایندۀ جریانی بود که طی دهۀ شصت عمدۀ مراکز و اهرمهای قدرت را در دست داشت. به هر حال ‏ستارۀ بخت چپ اسلامی که با پایان جنگ ویرانگر ایران و عراق و مرگ آیت الله خمینی رو به افول گذاشته بود با ‏شکست در انتخابات مجلس چهارم کاملا افول کرد، با پایان جنگ رفته رفته سیاستهای جدید و متفاوتی برای ادارۀ ‏کشور شکل می گرفت؛ سیاستهایی که به هیچ وجه مورد قبول میرحسین موسوی و همفکرانش نبود. آنها معتقد بودند ‏‏”چرخش به سمت آزاد سازی اقتصادی و گسترش فوق العادۀ حوزۀ بخش خصوصی به معنی مردمی کردن اقتصاد ‏نیست”(1) تازه این در حالی بود که برداشت دولت هاشمی از اقتصاد آزاد و تقویت بخش خصوصی از اعوجاجات ‏شدید نظری و عملی رنج می بُرد.آنها همچنین نسبت به سیاست درهای باز و برخی نغمه ها که برای تنش زدایی در ‏رابطه با آمریکا ساز شده بود خشنود نبودند، بنابر این از یکسو مجمع روحانیون مبارز نسبت به “اظهارات مشکوکی ‏که می کوشد تا چنین وانمود کند که رابطه آمریکا با ما دیگر رابطۀ گرگ و میش نیست و نسبت به سیاسی بودن حج ‏آن هم با آن همه اصرار و آموزش های امام تردید می کند” هشدار می داد(2) و از سوی دیگر سازمان مجاهدین انقلاب ‏اسلامی با تاکید بر “مواضع ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی” خود “ایجاد و توسعۀ ارتباطات با کشورهای اسلامی ‏نظیر الجزایر، لیبی، سودان، یمن، سوریه، کشورهای غیر متعهد نظیر هند، کشورهای سوسیالیستی نظیر چین، کرۀ ‏شمالی و کوبا” را بسیار سودمند ارزیابی می کرد.(3) ‏

اما چکیدۀ دیدگاههای اقتصادی چپ اسلامی را می توان در بیانیۀ تحلیلی ائتلاف گروههای خط امام در سال 1371 رد ‏گیری کرد: “ائتلاف مخالفت خود را با گرایش هایی که تحت پوشش آزاد سازی به شکل گیری اقتصاد بازار کمک کند ‏اعلام و غلبه آن را موجب افلاس و خانه خرابی مردم مستضعف می داند… ما معتقدیم که پرداخت سوبسید برای ‏کالاهای اساسی و حفظ سهمیه بندی کالاهای ضروری خانوار باید همچنان ادامه یابد… ائتلاف خط امام با هر گونه ‏استقراض و تامین اعتبار از بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، دولتهای امپریالیستی و سایر منابع خارجی که منوط ‏به پیش شرطهای سیاسی است با صراحت مخالفت می کند.” ‏

علی اکبر محتشمی پور نیز ضمن انتقاد شدید از طرفداران اقتصاد آزاد این پرسش را خطاب به آنها مطرح می کند ‏که:” آیا باید در دهکدۀ امن جهانی حضور پیدا کنیم و تمام مناسبات استعماری و سیستم سرمایه داری کشندۀ جهان را ‏بپذیریم تا اینکه نظاممان حفظ شود؟!“(4)‏

میر حسین موسوی در آخرین سال نخست وزیریش در واکنش به نغمه های انتقاد به اقتصاد دولتی گفته بود: “شعار دفاع ‏از محرومین و مستضعفین نباید با جو سازی های طرفداران اسلام آمریکایی و سرمایه داران و زر اندوزان اندکی به ‏سستی گراید.” ‏

با این حال سالهای دوری از قدرت برای بخش جوان تر چپ اسلامی سالهای تغییر و تحول بود؛ تمسک به مفاهیم ‏جدیدی مثل جامعۀ مدنی، توسعۀ سیاسی و نظر مثبت نسبت به بخش خصوصی مهمترین نمودها و نمادهای این تغییر ‏بودند.مواضع افرادی مانند سعید حجاریان و عباس عبدی فاصلۀ زیادی با گذشتۀ فکری و سیاسی چپ اسلامی داشت؛ ‏آنها حالا خودشان از جمله مدافعان سر سخت تنش زدایی با غرب و هماهنگی با جامعۀ جهانی برای تامین منافع ملی و ‏در ضمن منتقد جدی جهت گیری های ایدئولوژیک در سیاست محسوب می شوند. چپ اسلامی با حرفهای تازه به میدان ‏بازگشت تا به زعم برخی، دیگر نه چندان “چپ” باشد و نه آنقدرها ارادتی به “اسلام سیاسی” نشان دهد، (البته در ‏تمامی این سالها جریان موسوم به چپ سنتی-اسلامی نیز در کنار چپهای جوان در جبهۀ دوم خرداد حضور داشت، ‏چپهای جوان نیز همچنان به سابقۀ خط امامی خود مفتخر بودند) با این حال طی این سالهای تغییر و تحول میرحسین ‏موسوی، ساکت و منزوی بود. او هرگز به “زبان جدید” چپهای جوان روی نیاورد و به عقیدۀ بسیاری سکوت وی نیز ‏دلیلی جز عدم رضایت از مواضع فکری و سیاسی چپهای جوان نداشت. میرحسین معدود سخنرانیهای عمومی اش پس ‏از دوم خرداد را به دفاع از خط امام، اسلام ناب، عدالت اجتماعی، حمله به سیاستهای امپریالیستی و انتقاد از خصوصی ‏سازی(5) و سیاستهای کلی اصل 44 اختصاص داد. او البته در یک مورد نیز از “توقیف فله ای مطبوعات” انتقاد کرد. ‏

حالا میر حسین موسوی با چنین سابقۀ سیاسی و فکری درست چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، سکوت و ‏انزوای 20 ساله اش را پایان داده است. با اعلام کاندیداتوری میرحسین موسوی و اعلام انصراف خاتمی بسیاری از ‏نیروهای سیاسی اصلاح طلب و تحولخواه کوشیدند تا محتاطانه در مورد کاندیداتوری موسوی اظهار نظر کنند و چشم ‏انتظار مواضع او بمانند؛ کم نبودند و نیستند کسانی که “اصلاح طلب” بودن موسوی را محل سئوال می دانند. او در ‏اولین اظهار نظرهای خود پس از اعلام کاندیداتوری نیز روی خوشی به شعارهای اصلاح طلبانه نشان نداد، استفادۀ ‏مکرر از تعابیری نظیر اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان و مستضعفان و حمله به سرمایه داران و انتقاد شدید از ‏غرب و البته در کنار همۀ اینها انتقاد از دولت احمدی نژاد محتوای اصلی سخنان میرحسین در جمع اهالی نازی آباد و ‏دانشجویان دانشگاه تهران را تشکیل می داد، سخنانی که با واکنش منفی محافل دموکراسی خواه مواجه شد.‏

شاید به دنبال همین واکنشها بود که موسوی کوشیده در اظهار نظرهای اخیرش لحنی اصلاح طلبانه تر به کار برد؛ با ‏این حال این اظهار نظرها نیز به هیچ وجه نتوانسته است تردیدها را در مورد او از میان بردارد. او هنوز مواضع و ‏برنامه های خودش را در مورد مسائلی نظیر اقتصاد آزاد، سرمایه گذاری خارجی، برابری حقوق زن و مرد، حقوق ‏سیاسی و مدنی مخالفین و منتقدین جمهوری اسلامی، رابطه با غرب و توسعۀ سیاسی و تقویت جامعۀ مدنی روشن ‏نکرده است. میرحسین موسوی حتی اکراه دارد که خود را اصلاح طلب بنامد. در چنین شرایطی حمایت عجولانۀ ‏احزابی مانند جبهۀ مشارکت از کاندیداتوری میرحسین موسوی موجب شگفتی است. اکنون جای این پرسش باقی است ‏که میرحسین تغییر کرده است یا جبهۀ مشارکت؟ آیا مواضع میرحسین موسوی با سند استراتژی اقتصادی جبهۀ ‏مشارکت همخوانی دارد؟ در واقع اعتقاد میرحسین موسوی به اقتصاد دولتی، نگران کننده ترین موضع فکری اوست ‏چرا که اقتصاد دولتی نتایج فاجعه بار سیاسی در ایران داشته است و حالا اصلاح طلبان پشت سر کسی قرار گرفته اند ‏که به عنوان شاخص ترین نمایندۀ تفکر دولتی کردن اقتصاد شناخته می شود. به این ترتیب رییس جمهور شدن ‏میرحسین موسوی چه گرهی از کار فروبستۀ دموکراسی و توسعه در ایران تواند گشود؟ ‏

میرحسین نه تنها از دهۀ شصت به عنوان دوره ای آرمانی و ایده آل یاد می کند بلکه گویا هنوز به ادبیات و افکار آن ‏دوره نیز وفادار مانده است، اینگونه است که میرحسین موسوی تا اینجای کار بیش از اینکه با جریان اصلاح طلبی و ‏دموکراسی خواهی پیوستگی داشته باشد به خط امام در روایت دهۀ شصتی اش همبسته و دلبسته است. آیا او می تواند ‏طی دو ماه آینده چهره ای متفاوت از گذشته از خود ارائه کند، چهره ای اصلاح طلب و توسعه گرا که دغدغۀ گذار به ‏دموکراسی و تحقق حقوق بشر داشته باشد؟ میرحسین موسوی در انتخابات آینده نمایندۀ اصلاحات دموکراتیک خواهد ‏بود یا نمایانندۀ افکار و آرمانهای چپ اسلامی؟ بهتر است اصلاح طلبان و تحولخواهان در حمایت از میرحسین موسوی ‏تعجیل نکنند یا لا اقل تا بر طرف شدن این تردیدها دست نگاه دارند. پرسشها و تردیدهای فراوانی وجود دارند که ‏میرحسین موسوی باید به آنها پاسخ گوید و رفعشان نماید. میرحسین باید مشخص کند که میراث دار و احیا کنندۀ چپ ‏اسلامی است یا ادامه دهندۀ راه توسعه و اصلاحات دموکراتیک.‏

‎ ‎پی نوشت‏‎ ‎

‏1)سید علی اکبر محتشمی پور، روزنامۀ سلام، 1412 1371‏
‏2)روزنامۀسلام، 13/3/1370‏
‏3)روزنامۀ سلام، 11/2/1370‏
‏4)روزنامۀ سلام، 14/2/1371‏
‏5)روزنامۀ رسالت، 9/4/1367‏
‏6)رجوع کنید به میرحسین موسوی، پنج گفتار