اگر بخواهیم ویژگی غالب قرن بیستم را توصیف کنیم و دستاورد ورود بشر به قرن بیست و یکم قرار دهیم ”سرعت” در پیشرفت فناوری های علمی و صنعتی و توسعه انسانی بوده است. آنچه در قرن بیستم در این باره رخ داد هرگز در مخیله انسان های ماقبل این قرن قابل تصور نبود اما انسان هایی که تقدیر زندگی در این قرن را داشتند (البته نه همگی آنها، ) با استفاده بهینه از انباشت دانش و تجربه های بشری و خلاقیت های پی در پی و بهره گیری از “زمان” زندگی نوینی را برای جوامع بشری رقم زدند که وجه غالب آن را حاکمیت ماشین و غلبه انسان بر طبیعت تشکیل می داد و در این مسیر ساخت ماشین محاسبه (کامپیوتر)، که غایت آن فشرده کردن “زمان” بود، مقدمه گام سوم انقلاب علمی در دوران معاصر شد و انقلاب الکترونیک یا ارتباطات را رقم زد و در آستانه قرن بیستم انفجار اطلاعات با در نوردیدن مرزهای ملی و درهم ریزی آنها جهان را به دهکده ای واحد بدل ساخت هرچند که همچنان فاصله های مادی و تنازع های ملی گرایانه و تنوع های فکری و فرهنگی و… برجای مانده است.
اگر بخواهیم از نگاه مولفان کتاب “جهان در قرن بیستم” (نوشته کارتر و. فیندلی و جان م. راثنی ترجمه بهرام معلمی، انتشارات ققنوس، 1379) مضمون و درونمایه تحولات این قرن را پیگیری نماییم به چهار مقوله همبستگی جهانی، هویت و تمایز، ظهور جامعه ای توده ای و تکنولوژی علیه طبیعت می رسیم. از نظر نویسندگان این چهار مقوله درونمایه و مضامین کلیدی تاریخ قرن بیستم به شمار می آیند، اما همه روی یک مساله متمرکز می شوند که در تمامی طول تاریخ انسان مطرح بوده، به خصوص که امروز ظاهرا بسیار حاد شده است: آیا مردمان جهان می توانند با هم زیست کنند و با درجه ای از عدالت نیازهای تک تک افراد را برآورده کنند، بدون آنکه مطالبات ناپایداری از محیط زیست بخواهند یا با یگدیگر تعارض حل نشدنی داشته باشند؟
ملاحظه می شود که از یک طرف بشر در قرن بیستم توانسته است با فشرده تر کردن هرچه بیش تر « زمان » بر سرعت تحولات علمی و فن آوری ها بیفزاید به گونه ای که برپایه گزارشی اگر میزان دانش بشری از ابتدای خلقت بشر تا سال 1950 میلادی را عددی تصور نمائیم ( مثلا 10 ) تا سال 1985 این میزان به دو برابر افزایش یافته است (20) و از آن پس هر پنج سال دو برابر شده و در آستانه قرن بیست و یکم این زمان به دو سال کاهش یافته است، به زبان ریاضی تابع رشد دانش بشری از قاعده یک تابع نمایی نسبت به زمان پیروی می کند همانند تابع رشد جمعیت، و این همانندی در دوران معاصر خود بسیار قریب و قابل تامل است، و جلوه ای از حیات بشری را به نمایش گذاشته است که من آنرا “مساله زمان و اقتصاد دانایی” نامگذاری می کنم. اما از طرف دیگر زیاده طلبی قدرت های برتر در عرصه جهانی و استبداد ورزی بسیاری از حکومت ها و جاه طلبی های جاری در عرصه حیات انسانی همچنان جوامع بشری را از آرامش و صلح دور نگه داشته و ”عدالت” را به عنوان آرمانی دست نیافتنی بر آسمان زندگی بشر آویخته است و در واقع طعم این همه ”سرعت” در پیشترفت را در کام اکثریتی از انسان ها تلخ کرده است.
با این مقدمه مختصر و نارسا سوالی را می خواهم در ابتدای سال جدید مطرح نمایم و آن اینکه ما ایرانیان در کجای تحولات جهانی در قرن بیستم و ایضا قرن جاری قرار داشته و داریم؟ به نظر می رسد که “مساله زمان” برای ما ایرانیان هنوز ناشناخته باقی مانده است و نشانه های آنرا براحتی می توان در زندگی روزمره مان مشاهده کرد به گونه ای که رعایت وقت و زمان و استفاده از آن برای ما در همه عرصه های زندگی معنای آنچنانی ندارد و عادت به این امر میلیاردها ساعت از وقت ارزشمند ما و به واقع سرمایه اصلی ما را در هر سال هدر می دهد و یک نمونه بسیار روشن آن میزان تعطیلات رسمی یا میزان بهره وری نیروی انسانی ما با دیگر کشور هاست و در همین مسیر کشور ما با “اقتصاد دانایی” هم فاصله بسیار دارد، و اینها همه در حالی که خداوند در قرآن به زمان سوگند خورده و استفاده بهینه نکردن از آنرا خسرانی آشکار برای انسان ها دانسته است ( سوره والعصر) و عجیب این است که با اینهمه ادعای مسلمانی چرا کلاه ما در استفاده از زمان در پس معرکه است؟
سالی دیگر بر ما گذشت و متاسفانه باید افزود که در این مسابقه سرعتی که برای پیشرفت در جهان به راه افتاده است به دلیل همین نگرش و بینش ما ایرانیان نسبت به “مساله زمان و اقتصاد دانایی” بر فاصله ما با دیگران افزده شده است و این را براحتی می توان از گزارش های منتشره توسط نهادهای بین المللی به ویژه گزارش توسعه انسانی توسط سازمان ملل دریافت و قطعا در این باره باید تجدید نظر اساسی در نگرش و بینش ما ایرانیان ایجاد شود و گرنه در این مسابقه باز هم کلاهمان پس معرکه خواهد ماند،
حال اگر این را توصیف نیمه خالی لیوان ایران تصور نمائید می خواهم به توصیف نیمه دیگری بپردازم که پر است. مردم ایران در میانه تحولات قرن بیستم به ایفای نقشی پرداختند که مهمترین پیامش به جهان “عدالت” خواهی و باز گشت به معنویت و ارزش های اخلاقی بود. “انقلابی بنام خدا” در آستانه دهه هشتم قرن بیستم و در زمانه ای که برخی از نابودی ادیان الهی سخن می گفتند گوش ها و چشم های بسیاری را در گوشه و کنار جهان شنوا و بیدار کرد و جریان جدیدی از دینداری رهایی بخش را در دنیا در تناسب با جهان امروز رقم زد که ویژگی غالبش “عدالت” خواهی، این آرمان دیرین و گوهر آرزوی دیرین وامروزین جامعه بشری است.
در آستانه سی سالگی عمر این انقلاب بسیار طبیعی است که جهانیان و به ویژه آنانی که دل و نگاه خود را به این انقلاب دوخته اند از تحقق آرمان های آن به ویژه “عدالت” سوال و جست و جو نمایند و قطعا پاسخی که در این باره داده می شود می تواند در تداوم راه و تاثیرگذاری آن بر تحولات جهانی تعیین کننده باشد اما به نظر این نویسنده به رغم همه کاستی ها و ضعف ها در تحقق اهداف اولیه و اصلی انقلاب اسلامی در ایران ما همچنان سرمایه و ذخیره گرانبهایی برای عرضه به جهان و به طریق اولی مردم خودمان داریم که مهم ترینش ”عدالت” است به شرطی که مقتضیات جهان امروز را به درستی در یابیم و دریابیم که تحقق آرمان های انقلاب و به ویژه “عدالت” جز در سایه تلفیق با “مساله زمان و اقتصاد دانایی” ممکن نیست و این نیز ممکن نیست جز در سایه تعامل فعال و سازنده با جهان. ما اگر می خواهیم جهانی بر پایه گرایش به معنویت و اخلاق و عدالت ساخته شود این خواسته نه در سایه تهاجم و تقابل با دیگر کشورها تحقق می یابد و نه در سایه تسلیم و وادادگی، این در سایه تعامل فعال و سازنده و بهره گیری از “مساله زمان و اقتصاد دانایی” ممکن می شود و لاغیر و باید امیدوار بود که در سال جدید اینگونه عمل شود تا جمهوری اسلامی ایران بتواند آن نقش شایسته و بایسته خود را در عرصه تحولات جهانی و منطقه ای بازی کند و در عرصه داخلی نیز زندگی بهتری را برای همه ایرانیان به ارمغان آورد.
30 سالگی انقلاب اسلامی را در حالی می توان جشن گرفت که ایران و جهان یک گام بیش تر به آرمان های بلند و انسانی آن نزدیک شده باشد و این رسالت بزرگی است که بر دوش همه باورمندان به این انقلاب به ویژه آنانی که بیش از دیگران مدعای آنرا دارند سنگینی می کند و قطعا عمل و دستاوردها، و نه شعارها و حرف ها و مدعاها، در این باره راهگشا و داور نهایی است.
منبع: سرمایه هفده فروردین