مساله زمان و اقتصاد دانایی

نویسنده

alimazroee.jpg

اگر بخواهیم ویژگی غالب قرن بیستم را توصیف کنیم و دستاورد ورود بشر به‎ ‎قرن بیست و یکم قرار دهیم ‏‏”سرعت” در پیشرفت فناوری های علمی و صنعتی و‏‎ ‎توسعه انسانی بوده است. آنچه در قرن بیستم در این ‏باره رخ داد هرگز در‎ ‎مخیله انسان های ماقبل این قرن قابل تصور نبود اما انسان هایی که تقدیر‎ ‎زندگی در این ‏قرن را داشتند (البته نه همگی آنها، ) با استفاده بهینه از‎ ‎انباشت دانش و تجربه های بشری و خلاقیت های پی ‏در پی و بهره گیری از “زمان” زندگی نوینی را برای جوامع بشری رقم زدند که وجه غالب آن را حاکمیت‎ ‎ماشین و غلبه انسان بر طبیعت تشکیل می داد و در این مسیر ساخت ماشین‎ ‎محاسبه (کامپیوتر)، که غایت آن ‏فشرده کردن “زمان” بود، مقدمه گام سوم‎ ‎انقلاب علمی در دوران معاصر شد و انقلاب الکترونیک یا ارتباطات ‏را رقم زد‎ ‎و در آستانه قرن بیستم انفجار اطلاعات با در نوردیدن مرزهای ملی و درهم‎ ‎ریزی آنها جهان را به ‏دهکده ای واحد بدل ساخت هرچند که همچنان فاصله های‎ ‎مادی و تنازع های ملی گرایانه و تنوع های فکری و ‏فرهنگی و… برجای مانده‎ ‎است‎.‎


اگر بخواهیم از نگاه مولفان کتاب “جهان در قرن بیستم” (نوشته‎ ‎کارتر و. فیندلی و جان م. راثنی ترجمه بهرام ‏معلمی، انتشارات ققنوس، 1379) مضمون و درونمایه تحولات این قرن را پیگیری نماییم به چهار مقوله‎ ‎همبستگی جهانی، هویت و تمایز، ظهور جامعه ای توده ای و تکنولوژی علیه‎ ‎طبیعت می رسیم. از نظر ‏نویسندگان این چهار مقوله درونمایه و مضامین کلیدی‎ ‎تاریخ قرن بیستم به شمار می آیند، اما همه روی یک ‏مساله متمرکز می شوند که‎ ‎در تمامی طول تاریخ انسان مطرح بوده، به خصوص که امروز ظاهرا بسیار حاد ‏شده‎ ‎است: آیا مردمان جهان می توانند با هم زیست کنند و با درجه ای از عدالت‎ ‎نیازهای تک تک افراد را ‏برآورده کنند، بدون آنکه مطالبات ناپایداری از‎ ‎محیط زیست بخواهند یا با یگدیگر تعارض حل نشدنی داشته ‏باشند؟


ملاحظه می‎ ‎شود که از یک طرف بشر در قرن بیستم توانسته است با فشرده تر کردن هرچه بیش‎ ‎تر « زمان » ‏بر سرعت تحولات علمی و فن آوری ها بیفزاید به گونه ای که‎ ‎برپایه گزارشی اگر میزان دانش بشری از ‏ابتدای خلقت بشر تا سال 1950 میلادی‏‎ ‎را عددی تصور نمائیم ( مثلا 10 ) تا سال 1985 این میزان به دو ‏برابر‎ ‎افزایش یافته است (20) و از آن پس هر پنج سال دو برابر شده و در آستانه‎ ‎قرن بیست و یکم این زمان ‏به دو سال کاهش یافته است، به زبان ریاضی تابع‎ ‎رشد دانش بشری از قاعده یک تابع نمایی نسبت به زمان ‏پیروی می کند همانند‎ ‎تابع رشد جمعیت، و این همانندی در دوران معاصر خود بسیار قریب و قابل تامل‎ ‎است، ‏و جلوه ای از حیات بشری را به نمایش گذاشته است که من آنرا “مساله‎ ‎زمان و اقتصاد دانایی” نامگذاری می ‏کنم. اما از طرف دیگر زیاده طلبی قدرت‎ ‎های برتر در عرصه جهانی و استبداد ورزی بسیاری از حکومت ها ‏و جاه طلبی های‎ ‎جاری در عرصه حیات انسانی همچنان جوامع بشری را از آرامش و صلح دور نگه‎ ‎داشته و ‏‏”عدالت” را به عنوان آرمانی دست نیافتنی بر آسمان زندگی بشر‏‎ ‎آویخته است و در واقع طعم این همه ‏‏”سرعت” در پیشترفت را در کام اکثریتی‏‎ ‎از انسان ها تلخ کرده است.‏


با این مقدمه مختصر و نارسا سوالی را می‎ ‎خواهم در ابتدای سال جدید مطرح نمایم و آن اینکه ما ایرانیان در ‏کجای‎ ‎تحولات جهانی در قرن بیستم و ایضا قرن جاری قرار داشته و داریم؟ به نظر می‎ ‎رسد که “مساله ‏زمان” برای ما ایرانیان هنوز ناشناخته باقی مانده است و‏‎ ‎نشانه های آنرا براحتی می توان در زندگی روزمره ‏مان مشاهده کرد به گونه ای‎ ‎که رعایت وقت و زمان و استفاده از آن برای ما در همه عرصه های زندگی ‏معنای‎ ‎آنچنانی ندارد و عادت به این امر میلیاردها ساعت از وقت ارزشمند ما و به‎ ‎واقع سرمایه اصلی ما را ‏در هر سال هدر می دهد و یک نمونه بسیار روشن آن‎ ‎میزان تعطیلات رسمی یا میزان بهره وری نیروی ‏انسانی ما با دیگر کشور هاست‎ ‎و در همین مسیر کشور ما با “اقتصاد دانایی” هم فاصله بسیار دارد، و‎ ‎اینها ‏همه در حالی که خداوند در قرآن به زمان سوگند خورده و استفاده بهینه‎ ‎نکردن از آنرا خسرانی آشکار برای ‏انسان ها دانسته است ( سوره والعصر) و‎ ‎عجیب این است که با اینهمه ادعای مسلمانی چرا کلاه ما در استفاده ‏از زمان‎ ‎در پس معرکه است؟‎ ‎


سالی دیگر بر ما گذشت و متاسفانه باید افزود که در‎ ‎این مسابقه سرعتی که برای پیشرفت در جهان به راه ‏افتاده است به دلیل همین‎ ‎نگرش و بینش ما ایرانیان نسبت به “مساله زمان و اقتصاد دانایی” بر فاصله‏‎ ‎ما با ‏دیگران افزده شده است و این را براحتی می توان از گزارش های منتشره‎ ‎توسط نهادهای بین المللی به ویژه ‏گزارش توسعه انسانی توسط سازمان ملل‎ ‎دریافت و قطعا در این باره باید تجدید نظر اساسی در نگرش و ‏بینش ما‎ ‎ایرانیان ایجاد شود و گرنه در این مسابقه باز هم کلاهمان پس معرکه خواهد‎ ‎ماند، ‏‎

حال اگر این را توصیف نیمه خالی لیوان ایران تصور نمائید می‎ ‎خواهم به توصیف نیمه دیگری بپردازم که پر ‏است. مردم ایران در میانه تحولات‎ ‎قرن بیستم به ایفای نقشی پرداختند که مهمترین پیامش به جهان “عدالت” ‏خواهی و باز گشت به معنویت و ارزش های اخلاقی بود. “انقلابی بنام خدا” در آستانه دهه هشتم قرن بیستم و ‏در زمانه ای که برخی از نابودی ادیان الهی‎ ‎سخن می گفتند گوش ها و چشم های بسیاری را در گوشه و کنار ‏جهان شنوا و‎ ‎بیدار کرد و جریان جدیدی از دینداری رهایی بخش را در دنیا در تناسب با‎ ‎جهان امروز رقم زد ‏که ویژگی غالبش “عدالت” خواهی، این آرمان دیرین و‎ ‎گوهر آرزوی دیرین وامروزین جامعه بشری است‎.

در آستانه سی سالگی عمر این‎ ‎انقلاب بسیار طبیعی است که جهانیان و به ویژه آنانی که دل و نگاه خود را‎ ‎به ‏این انقلاب دوخته اند از تحقق آرمان های آن به ویژه “عدالت” سوال و جست‏‎ ‎و جو نمایند و قطعا پاسخی که ‏در این باره داده می شود می تواند در تداوم‎ ‎راه و تاثیرگذاری آن بر تحولات جهانی تعیین کننده باشد اما به ‏نظر این‎ ‎نویسنده به رغم همه کاستی ها و ضعف ها در تحقق اهداف اولیه و اصلی انقلاب‎ ‎اسلامی در ایران ما ‏همچنان سرمایه و ذخیره گرانبهایی برای عرضه به جهان و‎ ‎به طریق اولی مردم خودمان داریم که مهم ترینش ‏‏”عدالت” است به شرطی که‏‎ ‎مقتضیات جهان امروز را به درستی در یابیم و دریابیم که تحقق آرمان های‎ ‎انقلاب و به ویژه “عدالت” جز در سایه تلفیق با “مساله زمان و اقتصاد‎ ‎دانایی” ممکن نیست و این نیز ممکن ‏نیست جز در سایه تعامل فعال و سازنده‎ ‎با جهان. ما اگر می خواهیم جهانی بر پایه گرایش به معنویت و اخلاق ‏و عدالت‎ ‎ساخته شود این خواسته نه در سایه تهاجم و تقابل با دیگر کشورها تحقق می‎ ‎یابد و نه در سایه تسلیم ‏و وادادگی، این در سایه تعامل فعال و سازنده و‎ ‎بهره گیری از “مساله زمان و اقتصاد دانایی” ممکن می شود ‏و لاغیر و باید‎ ‎امیدوار بود که در سال جدید اینگونه عمل شود تا جمهوری اسلامی ایران‏‎ ‎بتواند آن نقش ‏شایسته و بایسته خود را در عرصه تحولات جهانی و منطقه ای‎ ‎بازی کند و در عرصه داخلی نیز زندگی ‏بهتری را برای همه ایرانیان به ارمغان‎ ‎آورد‎.‎


‎30‎‏ سالگی انقلاب اسلامی را در حالی می توان جشن گرفت که ایران و‎ ‎جهان یک گام بیش تر به آرمان های ‏بلند و انسانی آن نزدیک شده باشد و این‎ ‎رسالت بزرگی است که بر دوش همه باورمندان به این انقلاب به ویژه ‏آنانی که‎ ‎بیش از دیگران مدعای آنرا دارند سنگینی می کند و قطعا عمل و دستاوردها، و‎ ‎نه شعارها و حرف ‏ها و مدعاها، در این باره راهگشا و داور نهایی است‎.‎

منبع: سرمایه هفده فروردین