ضرب المثل معروف “یک بام و دو هوا” را اغلب شنیده اید، در مورد رفتار مادر با دختر خوابیده در این سوی بام در کنار شوی و در آن سوی بام عروس خفته در جوار شوهر، که حال به گونه ای شده است ماجرای برخورد متفاوت رهبری با دولت ها و مجلس های مختلف، بسته به این که در دست بسته ی اصلاح طلبان و اعتدالگرایان باشد یا در ید قدرت تمامیت خواهان و اقتدارگرایان.
شاید بتوان برخورد دوگانه ی آیت الله خامنه ای با نهادهای انتخابی را حتی متناقض تر از رفتار آن مادر دختر دوست دانست که در واقع بیانگر “یک دولت و دو کنش” یا “یک مجلس و دو واکنش” در ساختار سیاسی ایران است. در واقع این عملکرد را بیشتر می شود به رفتار دوگانه ی”مادر” و “نامادری” با فرزندان یک پدر مقایسه کرد که قصه و داستان در مورد آن بسیار است و شواهد و قرائن سیاسی طی دو دهه تاریخ اخیر کشور فراوان تر.
پیش از طرح موضوع اصلی بد نیست به یک رویداد تاریخی اشاره ای داشته باشم که نکته ای اساسی تر را پیش می کشد، نه حتی در سطح دولت و مجلس بلکه در سطح مشارکت عمومی در انتخابات که همواره آقای خامنه ای بر “باشکوه بودن” آن تاکید داشته است، تا آزادانه و منصفانه برگزار شدن آن!
نکته ی طنزآمیز ماجرا آن جاست که ایشان هر زمان که فضای سیاسی جامعه علیه محافظه کاران را سنگین ارزیابی کرده و نتایج محتمل انتخابات را نامطلوب، بر خلاف توصیه های خویش به ملت عمل کرده است، حتی اگر ناقض این سخن رسول اکرم باشد که “رطب خورده، منع رطب چون کند”.
اشاره ام به دومین دور انتخابات شوراهای شهر و روستا است، آن زمان که اصلاح طلبان ناباورانه روی دور پیروزی های زنجیروار قرار داشتند و تمام نهادهای برآمده از انتخابات مستقیم مردم را در اختیار گرفته و حاکمیت دوگانه گسترده ای را در کشور ایجاد کرده بودند. آن زمان که رهبر جمهوری اسلامی با هدف نشان دادن شرکت نکردن در انتخابات شورای شهر تهران و رای نینداختن به صندوق در هیچ حوزه ای، راهی استان سیستان و بلوچستان شد. البته آن انتخابات به دلیل سطح بسیار نازل مشارکت مردم پایتخت نتایجی غیرقابل انتظار به بار آورد و بسترساز تحولات سیاسی اجتماعی مهمتری در جامعه شد.
حتی اگر رفتار رهبر جمهوری اسلامی با مصوبات قانونی دولت اصلاحات و برنامه های سیاسی و فرهنگی شخص سید محمد خاتمی را استثنا فرض کنیم و برخورد با اکثریت مجلس ششم را مستثنی بدانیم و بپذیریم که علت و علل برخوردهای خصمانه با این افراد “ذوب نبودن در ولایت” بوده است، باز از اهمیت موضوع کاسته نمی شود.
شاید انتظار این بوده است که اغلب اصلاح طلبان چون اکثر اعضای فاسد دولت احمدی نژاد باشند تا حتی اگر کوس رسوائی شان به آسمان ها رفت، دولت جدید مجبور باشد بنا به توصیه های آشکار و نهان حقایق امر را پنهان سازد. یا تحولخواهان مانند راه یافتگان به مجالس که به جای خادم المله بودن، خادم الحکومه اند و کاری جز بندگی مخلوق نمی دانند و البته فراموش کردن خالق. به تعبیر جناح راست حال که این گونه نبوده است و اصلاح طلبان و تحول خواهان نخواسته اند چون آن تافته های جدابافته باشند، پس حق شان این است که شاهد رفتاری مانند “زن بابا” باشند و “نامادری”!
اما اگر گذشته را فراموش کنیم و به وضعیت کنونی بپردازیم باز هم شاه دوگانگی گفتار و کردار اشکار است، و این پرسش کلیدی است که چرا زمانی که بیشتر اصلاح طلبان و رهبران جنبش سبز در حبس و حصر هستند و دولت اعتدال بر سر کار آمده و یکی از نمایندگان منصوب رهبری در ارگان های مختلف برصندلی ریاست جمهوری نشسته است چرا باز باید شاهد این برخوردهای دوگانه باشیم؟ چه تفاوتی است میان روسای دولت قبلی و فعلی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی ؟
درست است که یکی از لحاظ نظری و عملی به زعم رهبری سنخیت بیشتری با وی داشته و دارد و به این دلیل رقبای انتخاباتی اش - میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی- بدون برگزاری دادگاه و صدور حکم قضائی مستحق حبس خانگی بی پایانند، اما سوال اینجاست که در این میان گناه حسن روحانی چیست؟
به هر حال هرچه باشد او نیز چون احمدی نژاد از نظر قانونی رئیس جمهور ایران است. چگونه می شود چنان به حمایت بی دریغ از یکی پرداخت و همواره برایش “دایه ی مهربان تر از مادر” بود، تا جایی که از حکم حکومتی مدد گرفته می شد و با تعلیق حق قانونی مجلس، جلوی استیضاح وزرای مساله دار گرفته می شد؛ با این توجیه و تشر دائمی که نباید کوچکترین خللی در انجام کارهای اساسی دولت مطلوب ایجاد گردد.
در مقابل، حال که نوبت به جریان اعتدال رسیده و حسن روحانی بر مسند احمدی نژاد نشسته است، از یک سو به وی “در باغ سبز” نشان داده می شود تا با پشتگرمی رهبری با تکیه بر سیاست “نرمش قهرمانانه” وارد مذاکرات 5+1 شود و معضل تحریم های شورای امنیت سازمان ملل و فشارهای اقتصادی بین المللی حل کند، و از سوی دیگر اعضای تندرو مجلس به انحای مختلف تشویق می گردند که در امور داخلی و خارجی هرچه بیشتر سنگ اندازی کنند و چوب لای چرخ دولت بگذارند.
این در حالی است که طی آن گفت و گوهای طولانی، به ویژه در خصوص مسائلی که بین وزرای خارجه ایران و آمریکا مطرح شد، از محمد جواد ظریف خواسته شده بوده است که دائم جزئیات امر و چگونگی پیشرفت روند مذاکرات را تلفنی گزارش کند یا در صورت نیاز برای مشاوره ی حضوری به تهران بازگردد.
از سویی، دستور داده می شود که در مذاکرات هسته ای وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی - که مصوبات نهائی اش باید به امضای رهبری برسد- فعال مایشاء باشند، اما بعد بی توجه به “مقتضیات بین المللی” و “مناسبات داخلی” به عمد درهای دخالت بر روی چند نماینده ی شناخته شده که نه درس سیاست خوانده اند و نه از منافع ملی بویی برده اند و به قول معروف “نخوانده ملا شده اند” گشوده می شود تا “خط قرمز”های نظام را - در شرایط وجود نهاد قانونی “مجمع تشخیص نظام”- با نعره و نوحه خوانی اعلام و در نهایت در خانه ملت به رئیس و اعضای دولت توهین کنند. چه بسا که قرار نباشد در روز بررسی نهایی توافقنامه وین برخی از این افراد حسن روحانی و تیم مذاکره کننده را مورد تعرض فیزیکی نیز قرار دهند!
وقتی که رهبری بر خلاف نظر شخص رئیس جمهور و اعضای تیم مذاکره کننده تاکید می کند که “درخصوص ابعاد حقوقی و قانونی این موضوع و اقتضائات آن، باید صاحبنظران و کارشناسان حقوقی نظر دهند اما از نگاه کلی، من معتقدم و به آقای رئیس جمهور هم گفته ام که مصلحت نیست، مجلس شورای اسلامی از موضوع بررسی برجام کنار گذاشته شود”، در واقع بستر این کار پهن می می گردد تا در شرایط پخش مستقیم مباحث مجلس، افکار عمومی داخلی و خارجی شاهد فحش ها و حرف های رکیک این گروه افراد نیز باشند.
آن زمان که گفته می شود “در واقع طرف اصلی ما دولت امریکا است اما مسئولان امریکایی خیلی بد حرف می زنند و باید تکلیف اینگونه حرف زدن ها روشن شود… نگویید که امریکاییها این سخنان را برای قانع کردن رقبای داخلی خود می زنند، اما آنچه که رسماً گفته می شود نیاز به پاسخ دارد”، معنای سیاسی اش این است که “بی خیال آبروی دولت” و آن چه مذاکره کنندگان در جلسات دوجانبه و چندجانبه مطرح کرده و در مجامع جهانی متعهد شده اند تا در نهایت مصوبه شورای امنیت سازمان ملل را دریافت کنند و تحریم های اقتصادی لغو گردد. به عبارت دیگر، معنای عامیانه اش این است که “چراغ سبز است و راه باز و جاده دراز”، ای نماینده ی تندرو اکنون مجازی که “هرچه دل تنگت می خواهد به این و آن بگویی”!
هرچند که با این نظر آقای خامنه ای موافقم که لازم است توافقنامه وین در مجلس شورای اصلی مطرح شود اما این موافقت از منظر دیگری است. حسن کار از دیدگاه من این است که در چنین شرایط که مجبورند مباحثه و حتی مجادله دو طرف را در نشست های علنی مجلس از طریق رادیو پخش مستقیم کنند، بسیاری از حقایق و جزئیات امور بر مردم روشن می شود. از آن مهمتر راه برای تقویت مجلس باز می شود و در راس امور قرار گرفتن نمایندگان ملت- البته نه از آن دست نمایندگان که دائم گوش به زنگ هستند تا حکم حکومتی را بشنوند و خود را با آن میزان کنند!
موافقت من از این روست که باور دارم تا ابدالدهر نمی توان راه را بر نمایندگان واقعی ملت است و مجلس انتخابی را با نمایندگان انتصابی پر کرد تا وکیل الحاکم ها جایگزین وکیل المله ها گردند. اگر امروز این توافقنامه در مجلس مطرح گردد، فردا سخت تر می شود سیاست “یک بام و دو هوا” را پی گرفت و در شرایط آزاد بودن نسبی نمایندگان، دهان آن ها را برای گفتن حقایق بست یا تربیون آن ها را در زمان افشای مسائل پشت پرده خاموش کرد!
نباید فراموش کرد که دو انتخابات مهم در راه است و ملت ایران مردمانی شگفتی ساز هستند. اگر پیش بینی ها درست از آب درآید، طبیعی است که شاهد یک خانه تکانی اساسی در خانه ملت خواهیم بود. آن گاه شاید نامادری این بار مجبور باشد مادرانه با فرزندان نشسته بر صندلی های سبز برخورد کند و به تبع آن رفتاری مناسب تر را در برابر دولت برآمده از آرای اکثریت مردم پیش گیرد!