دومین هزاره در جستجوی آزادی

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

در سرکوب هر حرکت، یا حتی اندیشه‌ی آزادیخواهانه‌ای در کشور ما اهل قلم و در مردمی ترین جلوه‌ی آن، اهل مطبوعات، اگر نه اولین آماج، همیشه در شمار اولین‌ها بوده اند. از مشروطه تاکنون هر گاه تلاشی و پویه‌ای در جهت آزادی و عدالت شکل گرفته است، ناشران آن تفکر که مطبوعاتی‌ها باشند، در کنار اندیشه پردازانش و کوشندگانش مورد تهدید و تعرض قرار گرفته‌اند و تبعید کم‌ترین نصیبی بوده است که این قبیله از حکام زمان خود برده اند! تبعید کمترین بوده است زیرا که سرنوشت جهانگیر خان صوراصرافیل و ملک المتکلمین، فرخی یزدی و کریمپور شیرازی، خسروگلسرخی و محمد مختاری و محمد جعفر پوینده نیز همیشه در کمین بوده است و امید که از دفتر سرنوشت ایرانیان رخت ببندد.

اما با این همه وقتی از فشار بر مطبوعات می‌گوییم، حکایت فقط بی‌آیندگی و تبعید و دربدری روزنامه‌نگار و یا حتی سوختن جان‌هایی که به جرم نوشتن فنا شد نیست، بلکه هر گاه چنین بلایایی نازل شده‌اند، آسیب روی کرده در سطح یک ملت و یک تاریخ شکل گرفته است.

یعنی همواره ورود دولت‌ها به عرصه‌ی نشر که به امید افزایش نفوذ اجتماعی خود و جلوگیری از هر تحرک مخالفی صورت می گیرد، تنها به برقراری سکون خبری و خمود فرهنگی منجر نمی‌شود بلکه عملاً در خدمت انسداد اجتماعی از نوع رایجش در هر کشور و جامعه‌ای قرار می گیرد. مثلاً یکی از عرصه هایی که در کشور ما باید حضور مطبوعات به مثابه چشم و گوش جامعه و صدای وجدان عمومی عمل کند، عرصه‌ی مبارزه با فسادهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. اما از این زمره رسانه‌های مستقل هستند که می توانند بدون نگرانی از دخالت صاحبان نفوذ که در جوامع بسته اغلب در خدمت حکومت هستند، وارد شوند. و در این خلاء است که سوءاستفاده‌های میلیاردی پس از آنکه همه‌ی ذی‌نفعان بار خود بستند، افشا می‌شود و فساد بر فساد افزوده می‌شود و شیرازه‌ی کار از دست اقتدارگراترین حکومت ها نیز درمی‌آید آن‌چنان که بازار ارز و عرصه‌ی تولید و آنچه حیات اجتماعی یک جامعه را که حکومت‌ها برای ادامه‌ی حکومت خود به آن نیازمندند، به لرزه درمی‌آورد.

مطبوعات مستقل از جمله می توانند در خدمت کاهش فاصله‌ی میان دولت و ملت عمل کنند و سوءظن دیرینه‌ی حاکی از بی‌خبری از نیروی مقابل را ترمیم کنند. و نیاز به اثبات ندارد که تا این فاصله‌ی وهم‌آلود میان دولت‌ها و ملت‌ها باشد، شکل‌گیری اراده‌ی ملی در برحه‌های حیاتی با چه نارسایی‌هایی مواجه است. شیوه و وسعت حضور ملت ایران در جنگ با عراق به‌ویژه در سالهای آغازین جنگ حماسه‌ای بود که ممکن نمی‌شد مگر به یمن آن یگانگی دولت و ملت که حاصل شور انقلابی بود. جای شور یگانگی را می‌تواند شعور سیاسی بگیرد اگر حکومت‌ها آزادی را که در سرشت انسان است ملعبه‌ی نگرانی‌های تنگ نظرانه‌شان نکنند. نگاه کنند و ببینند که آیا با ثبات‌ترین حکومت‌ها در جوامع غربی هستند که سالیان دراز است که به آزادی بیان و قلم متعهد شده‌اند، یا در کشورهایی که با انواع توجیهات دگراندیشی را محکوم کرده‌اند؟ و نگاه کنند و ببینند که پیشرفت و توسعه و امنیت از آن کدام جوامع بوده است؟

باری، کشور ما علیرغم همه‌ی آن‌چه که دیده و شاید می‌شد از بسیاریش جلو گرفت، گرفتار فاجعه نشده است و آن‌چه از ابعاد فاجعه جلو گرفته است، مقاومت پایدار‌ی روزنامه نگارانِ “زندگی بر کف گرفته” است ـ جان بر کف نمی‌گویم تا تعبیر خشن نشود ـ که از گزیدن زبان اشاره و استعاره تا پذیرفتن بیکاری و دربدری و غربت و آغاز کردن از صفر را به جان خریده‌اند و آنچه در توان داشته‌اند برای حفظ وحدت ملی بر بستر نشر آگاهی انجام داده‌اند، در زمانی‌ که نیروهایی در درون کشور و قدرت‌های بزرگ جهانی، کشور را به لبه پرتگاه جنگ و ناامنی برده اند، مبلغ صلح و دوستی و افشاگر توطئه جنگ شده اند و در حالی که به انواع فساد -از اخلاق تا سیاسی تا وابستگی به دشمن- متهم بوده اند، ارزش‌های ملی و بومی را تبلیغ و ترویج کرده‌اند و وقتی در عین رانده شدن و محرومیت از کار و فعالیت در میهن صفحات‌شان را در اختیار مخالف و موافق گذاشته اند، ارزش‌های مشترک را به مخاطب حتی مخالف نظام، یادآوری کرده اند.

“روز”ی‌ها که از سلسله‌جنبانان تبعیدی‌های روزنامه‌نگار به معنای معتبر کلمه بودند، در دو هزار شماره بر تعهدات روزنامه‌نگاری خود پای فشرده‌اند. “روز” نمی‌توانسته و مقدور هیچ قلم و زبانی نیست که همواره بی‌نقیصه باشد؛ اما در کلیت خود، با احتساب منطقی اُفت و خیزها شایسته‌ی اعتماد عمومی و پربار باقی مانده است.

باشد تا هزاره‌هایش در دفتر تلاش اهل قلم ایران در هر شکل و هر کجا جاودان بماند.