زیر تیغ سانسور…
این نمایش که پیش از این قرار بود با نام “ماهی دات بلاگفا” اجرا شود پس از فراز و نشیبهای بسیار برای اخذ مجوز اجرا و با ترفندهایی در شیوهی اجرایی با بازی آیدا کیخایی، علی سرابی، مهدی پاکدل، مسعود میرطاهری، مژگان خالقی، اشکان خیلنژاد، معصومه رحمانی، محمد عسگری اجرایش را آغاز نموده و از همان روزهای نخست با استقبال بینظیر تماشاگران روبه رو شده است.
یعقوبی که همواره در آثارش معضلات و مشکلات اجتماعی روز جامعه را مدنظر داشته در این کار به موضوع دمکراسی در جامعه ایران میپردازد و سعی دارد نگاهی موشکافانه به رویدادهای پس از انتخابات داشته باشد.
زبان نمایش بار سنگینی از زبان ِ ایرونیک (کنایی) را بر دوش دارد. ابهام، دوپهلویی ِ معنا، تضاد و همچنین تمام شاخصه های فرمالیستی ِ زبان به نوعی از بی معنایی به معنا می رسد. حرف هایی که باید فهمیده شوند، مشخصا به طور مستقیم گفته نمی شوند و یا با نشانه های فرازبانی مفهوم می یابند. گفتن در عین نگفتن کاری ست خلاقانه که در بیشتر کارهای یعقوبی دیده شده است؛ او با چنین تکنیک ِ زبانی ای بیشتر در تاریکی می نویسد اما در روشنایی خوانده می شود. نشانه هایش در مقیاس خود نمایش قراردادهایشان را به مخاطب معرفی می کنند، و تمام ساختارهایش در خدمت ِ این نشانه ها یا به نوعی سمبل های شخصی ِ یعقوبی به عنوان نویسنده ی اثر، پربار تر می شوند. در طول روایت، دامنه ی وسعت نشانه هایش آنچنان دستخوش ِ تغییر می شوند که مخاطب به فرازبانی و فرامعنایی محض می رسد. قراردادهایش را ساختارشکنی می کند، از نو می سازد، وسیع شان می کند، محدودشان می کند، در ساختاری کلیشه ای جا می دهد، در لفافه و ابهام می پوشاندشان و … اما باز هم با بستری که برایشان ساخته است، در لباس ِ مشخصی از معنا نمایش شان می دهد و هرگز تهی و عریان از معنا نیستند گر چه تهی از خود واقعی ِ کلمه می نمایند.
یعقوبی البته خود معتقد است بیشترین نزدیکی این نمایش با تماشاگر امروز ایران ناشی از پرداختن به مسایل سیاسی است چرا که اتفاق این نمایش در ایران رخ داده اما در عین حال این را هم میگوید که نمایشش همانگونه که اثری سیاسی است، متنی اجتماعی هم هست چرا که در هر حال سیاست هم مقولهای اجتماعی است بنا بر این گرچه آدمهای این نمایش یک سری افراد عادی هستند اما کار در کلیت خود مباحث بشری را مورد توجه قرار میدهد. .
با توجه به شکلی که نویسنده و کارگردان برای نمایش در نظر گرفته است، اتفاقات در صحنههای مجزا به صورت مجرد، همچنین در فواصل زمانی و با استفاده از تمهیدات نوری مختلف دیده میشوند. صحنههایی برای نمایش انتخاب و ساخته شدهاند که بتوانند تماشاگر را به یک خط داستانی رهنمون شوند. اگرچه این خط داستانی به سادگی قابل رؤیت و درک است اما متاسفانه از قدرت و پیچیدگی لازم برای شکل دادن به یک درام محکم و قانونمند برخوردار نیست. به نظر می رسد در نمایشنامه نخستین و بدون سانسور “نوشتن در تاریکی”تمامی پیچیدگی ماجرا در حضور شخصیتها و تحلیل آنها خلاصه میشود. در واقع طرح سفر این افراد به شمال کشور تنها وسیلهای است برای تحلیل روانشناختی کاراکترها و رسیدن به خصوصیات درونی آنها که از فحوای آن میتوان به برداشتهای ایدئولوژیک و سیاسی مدنظر یعقوبی دست یافت.
در تئاتر ماجراهای بیرونی اثر تا جایی که امکان دارد، حذف میشوند و اکتهای درونی در کنار مکان و شخصیتهای محدود قرار میگیرند تا درام شخصیت به وجود آید و درست همین جاست که تماشاگر احساس کمبود میکند. مسایل و مواردی هستند که در پروسه ساختار اثر گم شدهاند. در واقع اینها را میتوان به تصیری از جمله مواردی دانست که در ذهن نویسنده جا ماندهاند. نویسنده نمایشنامه از آنجایی که مدتی را با شخصیتها و اتفاقات اثر اصلی زندگی کرده است، آنها را اموری بدیهی و حل شده در ساختار اثر خود میداند، حال آنکه تماشاگری که برای اولین بار با نمایش او مواجه میشود از جزئیات شخصیتپردازی آدمها بیاطلاع مانده است و همه چیز را باید روی صحنه بینید؛ در نتیجه به جایی میرسیم که متوجه میشویم برخی اعمال و نکات و عناصر در ذهن نویسنده جا ماندهاند و تعریف درستی هم روی صحنه ندارند.
به همین شکل است که گهگاهی از لحظات اجرا متوجه می شویم که آدم های نمایش را کمتر می شناسیم، از ایدئولوژی و افکار و اعتقادات آنها در حدود کلام آگاهی مییابیم و نقاط تاریک بسیاری باقی میمانند. بسیاری از گفتگوها شامل ممیزی شدهاند که با لب زدن روی صحنه بدون صدا به نوعی بیان میشوند. اگرچه این عمل تا حدودی برای برخی تماشاگران جذابیت دارد اما به خود نمایش کمکی نمیکند و در عوض از وقار آن میکاهد. تماشاگری که در تعقیب سیر حرکتی شخصیت های مدرن نمایش است، ناگهان با حفرههایی رو به رو میشود که اگرچه ظاهراً از سر ناچاری به وجود آمدهاند اما راههای بسیاری برای از سر راه برداشتن و تصویری کردن آنها وجود داشت. درگیر بودن شخصیت ها با نشانهها میتوانست، مأمن خوبی برای نشانهپردازی و رمزگویی آن هاباشد که البته در شخصیت پردازی ها نیز مفید واقع میشداما این تقابل با مسیر سانسور وممیزی گروه اجرایی چنان درکلیت اثر رشد کرده که بسیاری از لحظات اجرا تبدیل به مانیفست های سیاسی شده است. ما نمیدانیم آدم های نمایش به چه چیز معتقد هستند و از چه چیز گریزان .تصویرسازی و توصیفات نمایشنامه امتیازاتی را برای بازیگران به وجود می آورد که تا حدودی می شدبه راحتی حرکاتی ساده نمایشی و در خور شخصیت را از آن بیرون کشید تا شاهد شخصیتهایی بی شناسنامه نباشیم.
نکته دیگر بازیهای ناهمگون شخصیتهاست. هرکدام از بازیگران نمایش در سر و شکل دادن به شخصیت خود از شیوه خاصی بهره میگیرند ولی تلاش آنها به نمودی بیرونی و طبیعی از شخصیت مورد نظر بدل نمیشود. حضور اکثر بازیگران نمایش روی صحنه با اتمسفر شخصیت و اعمال او همراه نیست. زمانیکه شخصیت نمایشنامه در حرکت و به فعل در آمدن، میلنگد، وظیفه بازیگر است که جزئیات ریز تصویری و عملهای حساب شدهای را با مشورت کارگردان در آن دخیل سازد تا به تعادل نزدیک شود. متاسفانه از سوی اکثر بازیگران نمایش شاهد خلاقیت چندانی نیستیم در تکمیل نقشی که به عهده دارند، کوشش آنچنانی نمیکنند اگرچه عدم یکدستی توانایی آنان نیز در این امر، مزید بر علت است. البته باید اشاره کرد که بازیها به شدت استاندارد بوده و ضعیف به شمار نمیآیند. بحث اینجاست که عدم توازن قدرت بازیگران باعث میشود برخی صحنهها را با دقت پیگیری کنیم و برخی دیگر را اصلاً نبینیم.
نمایش “نوشتن درتاریکی” نمایشی مدرن است که از قواعد مدرن نمایشی نیز پیروی میکند و بهره میگیرد و دخیل شدن عناصر و سازهها و درام شناسی کارگردان است که آن را نمایشی میکند، بنابراین وقتی دوربین و بوم صدابرداری وجود ندارد، این تماشاگر است که بایستی دیالوگ را در لحظه بشنود. اتفاقی که دربیان بازیگران،علی الخصوص بازیگران زن بیشتر می بینیم.