جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

نویسنده

به: شیوا نظر آهاری، عبدالله مومنی و همه ی محبوسان ِ جور

مدتی است که می خواهم برای بازداشت شدگان پس از انتخابات!! 22 خرداد مطلبی قلمی کنم اما دچار سرگیجه و بهت شده ام. نمی دانم از کجا و از چه کسی یاد کنم. از سویی مبهوت این همه وقاحت زعمای امور شده ام که با این همه دریدن و بریدن و یغماگری و قتل، هنوز داعیه ی آن دارند که در ایران آزادی مطلق وجود دارد و از سویی حیران این حجم گسترده ی بازداشت روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی و حقوق بشر. چگونه می توان اعتراضات مسالمت جویانه و بدون خشونت مردمی را سرکوب کرد و از سویی در بوق و کرنا کرد که ایران آزادترین کشور جهان است.
شاید حکومتگران ما معنای آزادی مطلق را نمی دانند. نه چنین نیست. معنای مطلق را خوب می دانند، قدرت مطلق، ولایت مطلق، حقیقت مطلق و بسیاری مطلق های دیگر. اصلا اینان مردان مطلق اندیشند. خود را مطلق حقیقت می دانند که می توانند اینچنین چنگال بر روی عدالت و شرافت بکشند و شب با وجدان آسوده
و قلبی مطمئن سر بر بالین بگذارند. اینان معنای مطلق را خوب می دانند. آنچه در قاموس ایشان معنا ندارد همانا شجره ی طیبه ی آزادی است، که اگر جز این بود مطلقه هاقدر نمی دیدند و آزادی غدر. مطلقه ها بر صدر نمی نشستند و آزادی در حبس.
اینجا از کدام آزادی سخن می گویند که خواهر نازنینم “شیوا نظرآهاری” را به صرف دفاع از حقوق و کرامت انسانها به حبس می برند؟ در مدتی که در کمیته گزارشگران با شیوا همکاری می کردم جز بی تابی و دغدغه در دفاع از کرامت انسانها از او ندیدم. چگونه است که دولتی که خود را نماینده امام عصر می داند و مدعی است که حکومتش ادامه ی حکومت علوی است و خداوند را محافظ و یاور حکومت خود می داند، دختر جوانی را که جز تقلیل مرارت انسانها هدفی ندارد را تاب تحمل ندارد. همه دوستانم که امروز در بندند جرمی جز پاسداشت کلمه ی مقدس “انسان” ندارند. آخر این چگونه موجودی است که می تواند “عبدالله مومنی” را با ضرب و شتم به سلول انفرادی بکشاند و باز از وجود آزادی در کشور سخن بگوید.

مگر می شود کسی عبدالله را بشناسد و قلبش نسبت به این همه مهربانی و شفقت لبریز از عشق نشود. هر کس که عبدالله را بشناسد می داند من چه می گویم. روزها و شب هایی بود که بر بالین پدر محتضرم زندگی برایم تلخ و ناامیدکننده بود. عبدالله مدام پی گیر شرایط بیماری پدرم بود. با همه گرفتاریش در تمام مراسم سوگواری پدرم شرکت کرد و چقدر همدردی کرد. روزی که در دادگستری قلعه حسن خان به دلیل دفاع از مظلومی دست بند به دست در آستانه بازداشت بودم، با یک تلفن خواهرم، عبدالله به سرعت برق و باد کسی از آشنایانش را برای ضمانت من به دادگستری فرستاد و پس از آن مدام پی گیروضعیت من بود. یقین دارم که همه ی دوستان عبدالله خاطرات بسیاری از مهربانی این مرد به یاد دارند.  امروز عبدالله در آزادترین!! کشور جهان در بند است.

مگر می شود سعید حجاریان را با آن وضعیت جسمی ِرنجور در انفرادی تجسم کرد و آن گاه به سخن مهملی چون “ایران آزادترین کشور جهان است” در دل نخندید؟ برنارد شاو طنزپردازایرلندی می گوید: “تجربه نشان داده است که آدمی از تجربه هیچ نمی آموزد” و گویی این جمله در مورد دیکتاتورها مصداق واضح تری دارد. آن روز که محمدرضا شاه پهلوی در خطاب به مخالفین خود با غرور، آنها را سگ می پنداشت و باد به غبغب می انداخت که “مه فشاند نور و سگ عوعو کند” گمان نداشت که روزی حتا برای جنازه خود نیز در جهان به این پهناوری به سختی گوری بیابد.

گویا این سرشت و سرنوشت همه خودکامگان تاریخ است که زمانی صدای مردم را بشنوند و بفهمند که اینان اراذل و اوباش و خس و خاشاک نیستند که آب از سرشان گذشته باشد و غریق نجاتی دست یاری به سویشان دراز نکند. داعیه داران زعامت آزادترین! کشور دنیا، لختی بیاندیشید. فرصت ها همچون برق و باد گذرانند. صدای مردم خویش را بشنوید و مهرها از گوش ها و دل هایتان بردارید. فردا دیر است. باتوم و گلوله و گاز اشک آور پاسخ مطالبات بر حق مردم نیست. زندان جای شیوا و عبدالله و حجاریان و امین زاده و ابطحی و قوچانی و تاجبخش و امرآبادی و زیدآبادی و… نیست. به خود آیید و دست از خدایی بردارید و بیش از این، جان ِانسانها را طعمه ی مطامع گذران خود مخواهید. خون مظلومان دامن گیر ظلم تان خواهد شد. خون ریز را حمایت کردن جز خسران در پی نخواهد داشت. ندا آقا سلطان ها را قربانی سلطان مابی چند صباحتان نخواهید که “چون ورق برگشت صد سلطان به هیچ”.  این روزها بسیار به این آیه ی قرآن می اندیشم. گویا دیکتاتورها را مخاطب قرار داده است.
“ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم.  خداوند بر دل های آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی بزرگ است.  سوره ی بقره، آیه ۷”