واقعا روزهای سختی بود که همه فکر می کردند زبان رهبری را موش خورده است و آقای شریعتمداری گفته بود: “رهبری قطعا مخالف برجام است.” حالا خودش سی بار از هیات مذاکره تعریف و تمجید کرده بود و تبریک و تهنیت گفته بود. بالاخره بعد از دو هفته پر از عرق ریزان شرم، خجالت، احساس ترس، دودلی، تردید و بقیه چیزها، “دفتر خامنه ای اظهارات منتسب به رهبری را که توسط حسین شریعتمداری گفته شده بود را رد کرد”. این رهبر کم نظیر یا شاید هم بی نظیر جهان اسلام درست است که هر جمله ای که می خواهد بگوید دو هفته طول می کشد که فعل و اسم و قیدش را معلوم کند، ولی بالاخره گوش شیطان کر بلد است همان یک جمله را بگوید، حالا بگذریم از این که یک جمله می گوید که بعدش صد نفر باید زیرنویس اش بکنند، تا آدم بفهمد که منظور آقا از داستان چیست. مامان بتول پیشنهاد کرده که جوشانده زبان گنجشک بدهند که زبانش کم کم باز شود، البته باید این کار را وقتی می کردند و دو سالش بود، نه حالا که دارد می رود بالای هفتاد. حله؟ افتاد؟
بخاطر هی چی می خوای، مهدی بیا مهدی بیا
آقا! ما یک رفیق داشتیم، اتفاقا اسم او هم مهدی بود. یک دفعه صبح پنجشنبه زیییییینگ زنگ می زد که من فردا می آیم. زن و بچه ها خوشحال، حالا شام آماده کنیم، حالا فامیل را دعوت کنیم، حالا وسط کوچه را تاق نصرت و آذین بندی کنیم، حالا هی شربت چهارتخم و خاکشیر با به لیمو درست کنیم، بچه ها همه لباس پوشیده و حاضر، موها آبشونه کرده، ناخن ها کوتاه که چی؟ حاج مهدی دارد می آید، می گذشت و می گذشت، یک دفعه زنگ می زد که ببخشید من فعلا در جزیره برمودا سر یک دوراهی گیر کردم، یک هفته است سکه پرت کردم بالا که خط بیاید و سوارش بشوم و برسم شام خدمت تان، این سکه لامروت از هفته قبل پائین نیامده، نه که اینجا جاذبه زمین کار نمی کند، سکه را که پرت می کنی یکهو می بینی رفت نشست روی اورانوس و نپتون و پلوتون، ببخشید شرمنده و تلفن را قطع می کرد.
یک دفعه می بینی همه با هم اعلام می کنند حاج آقا ابوالحسن یا عبدالحسین رفته جمکران مشرف شده و یک آقای سبزپوش، را دیده و ایشان گفته، شما بروید تا سر خیابان برسید، من هم همان موقع می رسم. هی ازش می پرسد: چیزی کم ندارید قبل از ظهور آماده کنیم، می گوید: نه بخدا همه چیز آماده است. هی می پرسند: حالا عجله ای هم نیست ها، اگر خفته بعد یا یک ماه بعد هم آمدید بالاخره در خدمت هستیم. ایشان می گوید: نه، مشکلی نیست. حالا یک هفته صبر کن، دو هفته صبر کن، نمی آید، بعد که زنگ می زنیم، هی می گوید مشترک موردنظر در دسترس نیست و هی بوق بوق بوق.
می گوئی: فقرا نان ندارند، می گویند آقا که بیاید همراهش ده تا کامیون بربری و سنگک است، اگر بگوئی این ملت همه دارند خل و چل می شوند، می گویند اتفاقا آقا که بیاید با خودش سه تا بسته دوازده تایی دکتر هلاکویی می آورد که همه مشکلات روانی بشر را حل کند، هی می گوئی واقعا با این حجم خشونت داعش واقعا می خواهد چه وضعی پیش بیاید، فورا تاکید می کنند که آقا به محض اینکه تشریف بیاورند، همراه ایشان سه تا تیپ ضد تروریست هست که هر کدام شان به تنهایی یک القاعده را چنان الیائسه می کنند که بروند پی کارشان و کل مشکلات بشری حل بشود. یعنی کلا، راست و حسینی، چون آقا برنامه مشخص دارد، وقتی بیاید دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت.
حالا هم که هم داعش آمده، هم النصره، هم القاعده است و هم حماس، هم فسق و فجور از درودیوار می بارد و هم فساد اخلاقی و مالی فقط در همین یک کشور ایران به اندازه هفت تا ظهور کافی است، حالا مگر می آید؟ آقای مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار گفته: “اسرائیل مهم ترین مانع ظهور امام زمان است.” یعنی چه؟ ما اصلا امام زمان را می خواستیم که ایشان تشریف بیاورند و مشکل اسرائیل را حل کنیم، آن یکی می گوید سی آی ا دربدر دنبال امام زمان است و ایشان به دلیل احتمال دستگیری نمی آیند. یعنی واقعا ما را باش که می خواستیم طناب مان را به میخ کی ببندیم. اصلا مگر قرار نیست آقا بیاید مشکلات بشری را حل کند؟ وگرنه این ۱۴۰۰ سالی که انتظار کشیدیم، خودمان بالاخره یک کاری اش می کردیم. اصلا معلوم نیست، آقا می خواهد بیاید که مشکل بشریت را حل کند، یا بشریت باید مشکلش را حل کند که آقا بیاید. لطفا به اینجانبان پاسخ بدهید و یک خانواده را از نگرانی نجات بدهید.
هزینه جانی و مالی اسلام
بقول آن بانوی کهنسال نوبت به ما که رسید شایعه شد؟ من که اصلا قبول ندارم. فکر کنید اگر مثلا شیخ محمد یزدی اگر مسلمان نبود، الآن به جای اینکه میلیاردر باشد، حداکثر می شد روضه خوان روستای دارزین، یا مصباح یزدی اگر مسلمان نبود و مثلا یک کشیش مسیحی بود، نهایتا باید هفته ای یکبار اعتراف می شنید و دعا می کرد تا گناهکاران به بهشت بروند. همه اینها درست، ولی آقای مصباح هم پر بیراه نرفته که می گوید: “پذیرش دین اسلام هزینه جانی و مالی دارد.”
می شود داستان رساله دلگشای عبید زاکانی که “ترسایی مسلمان شده بود، همان عصر که مسلمان شده بود، او را ختنه کردند، شب که شد یکی از اهل علم به او گفت بیا در خانه من بخواب و چون پسر زیبارویی بود، به همین دلیل آن شب اتفاقات زیادی برای آن پسر افتاد. فردا صبح چند فامیل آن پسر او را دیدند و گفتند مسلمانی چطور است؟ گفت: “عجیب ملتی هستند که وقتی کسی مسلمان شود روز فلانش را می برند و شب فلانش را می درند.” یعنی آقای مصباح هم الکی که حرف نمی زند، تجربه دارد.
اصولا این علما ناراحتی زیاد کشیدند، مثلا یک زمانی بین آیت الله مصباح یزدی و منتظری برسر دیه لواط بحث بود، آیت الله منتظری معتقد بود اگر با کسی لواط کنند، باید هزار سکه بدهند، ولی مصباح یزدی معتقد بود باید دوهزار سکه بدهند، هر چقدر هم منتظری توضیح می داد که هزار سکه کافی است، مصباح یزدی می گفت کافی نیست. بالاخره یکی از طلاب از مصباح یزدی پرسید: “علت اختلاف نظر شما چیست؟” آقای مصباح گفت: “بخاطر اینکه آقای منتظری تجربه ندارد و نمی داند چقدر درد دارد، وگرنه قبول می کرد که دو هزار سکه هم کم است.”
به همین دلیل است که آقای مصباح یزدی گفته است: “پذیرش دین اسلام هزینه جانی و مالی دارد.” البته ایشان نگفته که این هزینه جانی و مالی را کسی که مسلمان شده باید بدهند، یا مردمی که با آن مسلمان مواجه می شوند باید بپردازند. مثلا فرض کنید کسی مسلمان شده، و دو هفته بعد منفجر می شود، این آدم برای خودش فقط هزینه کفن ودفن دارد، ولی پنج تا ساختمان با منفجر شدن او از بین رفته و تعدادی کشته شدند. یا مثلا یکی دیگر مسلمان می شود و می خواهد به آرمانهای خودش برسد، در نتیجه کلی آدم مجروح و مقتول می شوند. یا مثلا یک مسلمان مثل احمدی نژاد رئیس جمهور می شود، یک دفعه می بینی ۷۵ میلیون نفر از مسلمانی این آدم زندگی شان نابود می شود. خودتان کمی دقت کنید می بینید که اسلام آوردن چقدر هزینه دارد. البته برای مردم عادی هزینه دارد، ولی برای علمای اسلامی منبع درآمد خوبی است.